مرده بدم زنده شدم گريه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم
مولانا
سلام شبتون بخير
سلام محمد
مرده بدم زنده شدم گريه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم
مولانا
سلام شبتون بخير
سلام محمد
می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
مینویسم همه ی با تو نبودن ها را
تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری
Last edited by •*´• pegah •´*•; 17-07-2007 at 23:27.
مه بر زمین نرفت و پری پرده بر نداشت
تا ظن برم که روی تو ماه است یا پری
تو خود فرشته ای نه ازین گفل سرشته ای
گر خل از آب و خاک، تو از مفشک و عنبری
ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست
کز تو به دیگران نتوان برد داوری
Last edited by FGi; 17-07-2007 at 23:31.
یار ما بی رحم یاری بوده است
عشق او با صعب کاری بوده است
لطف او نسبت به من این یک دو سال
گر شماری یک دوباری بوده است
وحشی بافقی
تو به تقصير خود افتادی از اين در محروم
از که مینالی و فرياد چرا میداری
حافظ از پادشهان پايه به خدمت طلبند
سعی نابرده چه اميد عطا میداری
Last edited by mohammad99; 17-07-2007 at 23:39.
يك دم از خيال من
نمي روي اي غزال من
دگر چه پرسي ز حال من
تا هستم من اسير كوي توام
به آرزوي توام
من همان عاشق ديرينم
و عصر هاي ديدار همانگونه دلپذير و خاكسترين
اگر هواي دوباره آمدنت هست
دامن بلند بپوش و سندل به پاي كن
كه در گذرگه متروك
تمشك هاي وحشي گسترانيده اند ...
از بانگ سگ ها آشفته مشو
ديريست كه بوي تو را مي جويند
اين وفاداران
حضور دوست را بر من مژده مي دهند ...
در آن چمن که بتان دست عاشقان گيرند
گرت ز دست برآيد نگار من باشی
شبی به کلبه احزان عاشقان آيی
دمی انيس دل سوکوار من باشی
يكي ز شب گرفتگان چراغ بر نميكند
به كوچه سار شب كسي در سحر نميزند
ه.ا.سايه
دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود
تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود
رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش کنیم
دیده را نادیده کرد و رفت این آزار بود
رسم این میباشد ای دیر آشنای زود سر
آنهمه لاف وفا آخر همین مقدار بود
وحشی
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)