هر شب فزايد تاب وتب من
واي از شب من واي از شب من
یا من رسانم لب بر لب او
يا او رساند جان بر لب من
هر شب فزايد تاب وتب من
واي از شب من واي از شب من
یا من رسانم لب بر لب او
يا او رساند جان بر لب من
نشد یه قصری بسازم پنجرهاش ابی باشه
من باشم و اون باشه و یک شب مهتابی باشه
نشد یه جا بمونه و آخر بشه ماله خودم
حتی یه بار یادش نموند ماه و روز تولدم
مرا ببخش ! بدی کرده ام به تو، گاهی
کمال عشق ، جنون است ودیگرآزاری است
مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست
ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاری است
بهشت من ! به نسیم تبسمی دریاب
جهان- جهنم ما را- ، که غرق بیزاری است
تو مي ري و اسم من و از رو دلت خط مي زني
اسم قشنگ تو ولي هميشه هرجا يادمه
چشماي روشنت يه كم كاشكه هواي من رو داشت
تنها توقعم فقط يه بار جواب ناممه
هنوز هم که هنوز است عاشق ماهم
ولی بدون تو مهتاب را نمیخواهم
برای آمدنت گرچه راه کوتاه است
هنوز هم که هنوز است چشم در راهم
سلام... روز قشنگی است... دوستت دارم ...
چقدر عاشق این جملههای کوتاهم
من كه خودم مي دونم كه تو چقدر صبوري
غصه نخور مسافر بازم مي آي به زودي
ما رو بگو چه كرديم از وقتي تو نبودي
غصه نخور مسافر غصه اثر نداره
ز دل تو مي دونم هيچ كس خبر نداره
غصه نخور مسافر رفتيم تو ماه اسفند
بهار تو بر مي گردي چيزي نمنونده بخند
دست بلند عشق ، همين روزهاي گرم
نام مرا به نام تو پيوند ميزند
تا عزم ميكنم كه بگويم عزيزمي
اين اضطراب لعنتی ام گند ميزند
در درون سینه ی من آتش عشق تو سوزان
در کویر پاره تن مثل دریای خروشان
توشدی نور امیدم من به خوشبختی رسیدم
با تمام خسته گی هام من به آرامش رسیدم
ميان اين همه آدم، ميان اين همه اسم
هميشه نام مرا اشتباه مي گويي
به اعتبار چه آيينه اي، عزيز دلم
به هركه مي رسي از اشك و آه مي گويي
یک شب دلم خواهد که مهمانت کنم
از دیده بیگانه پنهانت کنم
نازت گشم
مستت کنم
مست و غزل خوانت کنم
همراز دل
دمساز دل همصحبت جانم کنم
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)