هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید
دو تنها و دو سرگردان دو بي کس
دد و دامت کمين از پيش و از پس
چه خواهد شد بگوييد اي رفيقان
رفـيــق بــي کـســان يـار غريبان
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
از شـادي پـر گـيرم کـه رسـم بـه فلک
سرود هستي خوانم در بر حور و ملک
در آسمان ها غوغا فکنم
سبو بريزم ساغر شکنم
منی که مونس رنج دقایقت بودم
سکوت کردم و ماندم ... که عاشقت بودم!!»
نگاه کردم و دیدم پدر سرش خم بود
نه! غم نداشت ، پدر واقعاً خود غم بود!!
پدر شکستن ابری میان هق هق بود
پدر اگرچه غریبه ، هنوز عاشـق بود ...
دائم گل اين بستان شاداب نمي ماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايي
حافظ
سلام
یا من رسانم لب بر لب او
يا او رساند جان بر لب من
استاد عشقم بنشين و بر خوان
درس محبت در مكتب من
رسم دورنگي آيين مانيست
يكرنگ باشد روز و شب من
گفتم رهي را كامشب چه خواهي ؟
گفت آنچه خواهد نوشين لب من
سلام پایان. خوبی؟
نه ديگه زنها ظريفن نه تو مردامون غروره
نه ديگه دلي صبوره تو شباي بي ستاره
حالا اينجا ته بن بست
همه چي رنگ سرابه
حرف عاشقانه گفتن توي دفتر وکتابه
آره توي دفتر و کتابه
سلام پایان جان
هزار كعبه خليل ار كند بنا نرسد
به آن كه يك دل ويرانه را عمارت كرد
سلام آقا جلال حال شما؟ خوبيد؟
سلام محمد عزيز شما چطوري؟
دلم تنگه منو ببر
منو ببربه اونجا که
واسه صبح دل انگیزش شب از عشق لبریزش
تابستون تب آلودش پاییز غم انگیزش
دلم تنگه دلم تنگه
واسه گلهای صحراییش طبیعت تماشاییش
واسه اشکا و لبخنداش واسه زشتی و زیباییش
دلم نتگه دلم تنگه
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)