ترک سر مستم که ساغر میگرفت
عالمی در شور و در شر میگرفت
عکس خورشید جمالش در جهان
شعله میزد هفت کشور میگرفت
ترک سر مستم که ساغر میگرفت
عالمی در شور و در شر میگرفت
عکس خورشید جمالش در جهان
شعله میزد هفت کشور میگرفت
تا کی غم دنيای دنی ای دل دانا
حيف است ز خوبی که شود عاشق زشتی
آلودگی خرقه خرابی جهان است
کو راهروی اهل دلی پاک سرشتی
يه روزي زندون شعرو ميشکنم
از حصار قصه ها رها ميشم
تا تو آخرين ترانه ام بشي
اسمتو صدا کنم بياي پيشم
محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است
تلقين و درس اهل نظر يک اشارت است
گفتم کنايتی و مکرر نمیکنم
مي روم و ديگر نمي پرسم
سهم من از اين همه سبز كه سرودم چيست
حالا مي توانم لباس هاي سبزم رابيرون بياورم
و سياه بپوشم
مي توانم تمام ستاره هاي سبز را با تفنگ ساچمه اي هدف بگيرم
ديگر نه رد پاي پروانه را دنبال مي كنم
نه رنگين كمان را
همه چيز مال خودت
تا از غم عشق تو دگربار بمیرم
تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم
بگذار بدانگونه وفاداربمیرم.
من اگه از چشمای تو می گم
من اگه در پی نام و نشون تو هستم
من اگه از رفاقت تو با تیغ نارفیق به گلو نشسته ات...
من اگه از زخم کاری دل می گم
مکدر نشو... جون پناه من
نمي رود ز دل من صفاي صورت عشق
و گر بر آينه باران گرد مي آيد
به شاهراه طلب نيست بيم گمراهي
كه راه با قدم رهنورد مي آيد
دلم تنگه برا آسمونی که دیگه آبی نیست
دلم تنگه و دل فولادم تا شده ، خم شده ، شکستس
دلم تنگه برا ابری که دلش پر گریه است
دلم تنگه برا آب ، بارون
تو رو خدا بذارین بارون بیاد
بذارین این چشما خیس از دعای مادر بشه
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)