اگه میگم برات از دل خستم
بهونست که بگم ...
اگه میگم برات از دل خستم
بهونست که بگم ...
من این دلکش زمین را مىپرستم
من این روشن سما را دوست دارم
اگر بر من ز ایرانى رود زور
من این زور آزما را دوست دارم
اگر آلوده دامانید اگر پاک
من اى مردم شما را دوست دارم
این بالایی شعر بود؟
بله اگه اين شعر هست اونی که من نوشتم هم شعره
میخواستم از گل یاس برات قصّه بخونم
بخونم تو بمون تا که بمونم
بگم تو فصل سرما گل همیشه بهاری
تو مهتاب توی شبهای تاری
يه زموني واسه من خدا بودي
ا ز بديها اون زمون جدا بودي
يه زمون براي افسانه ي دل
واسه من اول و انتها بودي
يه زمون دستاي توپل رسيدنو مي ساخت
ذره ذره ي دلم معني عشقو مي شناخت
يه زمون دار و ندارم تو بودي
از تو تنها انتظارم تو بودي.....
ديگه نيستي اوني كه واسش مي مردم يه روزي
پشيمونم كه چرا دل به تو دادم يه روزي
تو مثل يه موج ساحل , من تو رو دريا مي ديدم
تو يه كلبه ي محقر , من تو رو خدا مي ديدم
با نگاهي توي چشمات, دنيا از چشمم ميفتاد
شايد اين گناه من بود تو رو اشتباه مي ديدم
اگه اون روز توي چشمات رقص نيرنگ رو مي ديدم
اگه آواي دروغو توي حرفات مي شنيدم
شايد هرگز تو خيالم بتي از تو نمي ساختم
شايد هرگز من ساده دلو آسون نمي باختم
ديگه نيستي اوني كه واسش مي مردم يه روزي
پشيمونم كه چرا دل به تو دادم يه روزي
سلام ملت
یار پیمان شکنم با سر پیمان آمد
دل پر درد مرا نوبت درمان آمد
این چه ماهیست که کاشانهی ما روشن کرد
وین چه شمعیست که بازم به شبستان آمد
علیک را گفتیم قبلا!
دونه هاي برف روي گونه هات خونه ميکنن دوباره
باز زمستونه و دل نگرونه طاقت دوريتو نداره
ابراي سياه بين خونه ها ديوار سفيد ميذارن
از دل تنگم و گل قشنگم انگاري خبر ندارن
ناگاه هوش و صبر من آن دلربا ببرد
چشمش به یک کرشمه دل از دست ما ببرد
بنمود روی خوب و خجل کرد ماه را
بگشاد زلف و رونق مشگ ختا ببرد
در آن دم که مي ماند برايم هيچ هيچ و هيچ
و برجاست زردي و رو سياهي از اين همه غرور
مرسی جلال جان
رمید صبر و دل از من چو دلنواز برفت
چه چاره سازم از این پس چو چارهساز برفت
سوار گشته و عمدا گرفته باز به دست
نموده روی به بیچارگان و باز برفت
تو باور دل تو جدايي جايي نداشت
چي شد دل عاشقت رو قلب من پا گذاشت
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)