تو هیچوقت واسه من مثل یه شاخه گل نبودی
آخه گل که می دونی افسونگر و زیباست
هزار اسیر و دلداه و عاشق داره امّا
از تیغ غرورش چه زخمها که رو دلهاست
تو هیچوقت واسه من مثل یه شاخه گل نبودی
آخه گل که می دونی افسونگر و زیباست
هزار اسیر و دلداه و عاشق داره امّا
از تیغ غرورش چه زخمها که رو دلهاست
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده
ضميري
سلام سلام
هرگز کسی به خوبی چون یار ما نباشد
مه را نظیر رویش گفتن روا نباشد
موئی چنان خمیده چشمی چنان کشیده
در چین به دست ناید و اندر ختا نباشد
زاکانی
سلام
ديگه پيداست از اين
چشماي رسوا
كه چه رازي پنهون
تو سينه دارم
آروم آروم
می میرم و ناله بر نمی آرم
لب دوخته ام چه چاره جز این است ؟
این کینه که خوانده یی ز چشمانم
بر گیر و به قلب خویش بسپارش
از بود و نبود دهر این میراث
از من به تو می رسد .... نگهدارش
سلام پگاه خانوم
سلام آقا جلال
شرم دار ایدل از این دهر رهائی تا چند
بیخودی تا به کی و بیهده رائی تا چند
نیست کار تو به سامان و کیائی به نوا
غره گشتن به چنین کار و کیائی تا چند
با چنین مال و بقائی و متاعی که تراست
لاف قارونی و دعوی خدائی تا چند
سلام آفتاب خانوم. خوبید؟
دوباره عطر یاس می پیچه هر کجا
چشمای منتظر میشن از دام شب دیگه رها
سلام
Last edited by •*´• pegah •´*•; 17-07-2007 at 20:04.
اینجا آسمان ابریست
آنجا را نمی دانم
اینجا شده پاییز
آنجا را نمی دانم
اینجا فقط رنگ است
آنجا را نمی دانم
اینجا دلی تنگ است
آنجا را نمی دانم
مگه میشه تو
نباشی و من از عشق بخونم
مگه میشه بی قرار
به انتظارت بمونم
مي روي با موج خاموشي كجا ؟
در شب ترديد من، برگ نگاه !
ريشه ام از هوشياري خورده آب:
من كجا، خاك فراموشي كجا .
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)