تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 127 از 145 اولاول ... 2777117123124125126127128129130131137 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,261 به 1,270 از 1443

نام تاپيک: سریال مختارنامه

  1. #1261
    WorkHard / P!ayHard pcforlife's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2009
    محل سكونت
    S t r e t f o r d   E n d
    پست ها
    4,095

    پيش فرض

    وای... ضربی چقدر بد مرد... اعصابم هنوز خورده بابت مرگش... دقت کردید وقتی جسد ضربی رو می برد برداشت گفت خالو ضربی چقدر سنگینی! (مردک کل مدت با اشتباه گفتن اسم، خودش رو بدبخت بیچاره نشون میداد)
    ولی از شر شمر راحت شدیم... بی شرف... صحنه حضرت عباس (ع) در عین کوتاه بون عالی بود... اشکمون رو در آورد...
    راستی یه سوال... جایی که سنان بن انس از پسر اشعث جدا شد، پسر اشعث برداشت گفت: فقط احمقی مثل تو میتونست سر حسین بن علی رو ببرد...
    مگه سر امام (ع) رو شمر لعین جدا نکرد؟!
    .
    در کل بعد از چند قسمت متوسط رو به خوب، یه قسمت عالی رو دیدیم... لذت بردم!
    یاعلی

  2. 4 کاربر از pcforlife بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1262
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض

    سلام....
    یه سوال فنی داشتم:
    شمر واقعا خودشو به شکل گوسفند درآورد و به به کرد و از شهر فرار کرد!؟
    plz help me

  4. این کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #1263
    پروفشنال iMosi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    پست ها
    741

    پيش فرض

    دوستان این یه چشمی اسمش شمره؟؟؟؟؟

    بعد رفیقش تو دلش گفت سر حضرت رو این نامرد جدا کرده؟؟؟

    یعنی شمر ابن ذالجوشن همون کرکس کثیفه که کیان کشت سر حضرت جدا نکرده ؟؟؟؟؟؟درسته؟

  6. 2 کاربر از iMosi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1264
    حـــــرفـه ای M3HRD@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    دالان ســـبز WEb►ByNvAyAn.BlOgFa.CoM
    پست ها
    3,446

    پيش فرض

    یه دیالوگ فان داشت این قسمت جایی که شمر رو میکنه به قاتل امام حسین میگه
    به چه می نگری شیخ؟
    هوس کله پاچه کرده ام شمر
    دقت میکنم می بینم کله بزرگی داری شمر

    دیالوگ جالب وخنده داری بود

  8. 7 کاربر از M3HRD@D بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1265
    WorkHard / P!ayHard pcforlife's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2009
    محل سكونت
    S t r e t f o r d   E n d
    پست ها
    4,095

    پيش فرض

    این بحث کله پاچه، سوای از سر بزرگ شمر، کنایه از گوسفند شدنش برای فرار هم داشت...

  10. 10 کاربر از pcforlife بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1266
    پروفشنال vahid0801's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    Not In This World
    پست ها
    864

    پيش فرض

    شیشه شیشه یاس میباره نه فلک وقتی بیایی
    دوباره اباد میشه باغ فدک وقتی بیایی

    همه دل شکسته ها چشم انتظار ذوالفقارن
    شیعه ها تا تو نیایی سرو سامونی ندارن

    کار ما شور شینه
    یا لثارات الحسینه


    تا قدم رنجه کنی رو چشم من اروم جونم
    روضه عموی بی دستت ابوالفضلو میخونم
    علقمه کلبه غم شد
    کمر جد تو خم شد

    العجل یا حجۀ الله...

  12. 4 کاربر از vahid0801 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1267
    آخر فروم باز MoH_@_MaD's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2010
    محل سكونت
    اصفهان
    پست ها
    1,359

    پيش فرض

    دوستان این خولی(اگه اشتباه نکنم) که آخر سریال نشونش داد داشتن محاکمه ش میکردن کی بوده و چیکار کرده؟؟

  14. #1268
    آخر فروم باز molaali's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    همين نزديكي
    پست ها
    1,397

    پيش فرض

    راستی یه سوال... جایی که سنان بن انس از پسر اشعث جدا شد، پسر اشعث برداشت گفت: فقط احمقی مثل تو میتونست سر حسین بن علی رو ببرد...
    مگه سر امام (ع) رو شمر لعین جدا نکرد؟!
    دوستان این یه چشمی اسمش شمره؟؟؟؟؟

    بعد رفیقش تو دلش گفت سر حضرت رو این نامرد جدا کرده؟؟؟

    یعنی شمر ابن ذالجوشن همون کرکس کثیفه که کیان کشت سر حضرت جدا نکرده ؟؟؟؟؟؟درسته؟
    در مورد کسی که سر مبارک امام حسین (ع) رو از تنشان جدا کرد دو روایت وجود داره:یکی این که شمر و دیگری سنان ان انس که اکثر تاریخ نویسان شمر لعین سر امام حسین رو جدا کرده.
    جدا بر این سنان یکی از جنایت کار ترین افراد دشت کربلاست.و کسیست که از پشت بر کمر مبارک سیدالشهدا نیزه فرو کرد و ایشان توان مبارزه را از دست دادند.در اکثر روایات آمده که مختار دست و پایش رو برید و در حالی که جان داشت او را در روغن داغ انداخت.حالا نمیدانم میرباقری مرگ سنان رو چطوری کار کرده(شاید اصلاً این نباشه)

    دوستان این خولی(اگه اشتباه نکنم) که آخر سریال نشونش داد داشتن محاکمه ش میکردن کی بوده و چیکار کرده؟؟
    خولی هم یکی از جنایت کاران بزرگ و مشهور کربلاست.کسیست که سر امام حسین(ع) را به نیزه کرد و مامور شد سر مبارکشان را به شام ببرد.همچنین کسیست که گوشواره از گوش مبارک حضرت رقیه کند.و در عصر عاشورا حرم های اهل بیت رو به آتش کشید.

  15. 7 کاربر از molaali بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #1269
    آخر فروم باز وین رونی's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    محل سكونت
    خونمون
    پست ها
    2,590

    پيش فرض

    نمی دونم چرا این سریال در بعضی جاها دقیقاً واقعیات را نشون نمیده؟!!اگه بحث خشونت هست که قبلاً صحنه های خشن تری هم دیده شده در این سریال
    «شمر» چگونه قصاص شد؟

    مختار، شمربن ذي‌الجوشن را خواست. شمر به بيابان گريخت. خبر فرار او را به ابو عمره رساندند. ابو عمره با تعدادي از يارانش در پي شمر روان شد و او با آنها جنگ سختي كرد و زخمي شد و همين باعث ناتواني او گرديد. تا اين كه ابو عمره او را دستگير كرد و براي مختار فرستاد. مختار، گردن او را زد و روغني را در ديگي به جوش آورد و شمر را در آن انداخت و بدنش آش و لاش شد و از هم وا رفت.
    «شمر‌بن ذي‌الجوشن» فرمانده جناح چپ لشگر اشقيا در دشت كربلا بود. او فرمان سوزاندن خيمه‌هاي‌ امام حسين (ع) را صادر كرد تا براي هميشه مورد لعن امام قرار گيرد و سرانجام (به نقلي) خودش در روغن داغ بسوزد.

    به گزارش فارس، با توجه به اين كه شب گذشته (جمعه ‏شب) و در قسمت بيست‌وهشتم مجموعه تلويزيوني مختارنامه، «شمر‌بن ذي‌الجوشن» يكي از شقي‌ترين و بي‌رحم‌ترين افراد حاضر در دشت كربلا به سزاي اعمال جنايتكارانه‌اش رسيد و به دست «كيان» ايراني قصاص شد.
    از همين رو و براي بررسي صحت و سقم نحوه قصاص وي، به يكي از معتبرترين و كامل‌ترين منابع موجود درباره قيام عاشورا و وقايع پس از آن يعني؛ «دانشنامه 14جلدي امام حسين(ع)» رجوع كرديم كه حاصل آن در پي مي‌آيد.

    «شمر» كه بود و چه جناياتي مرتكب شد؟

    «ابو سابغه شمر‌بن ذي‌الجوشن ضباب‌بن كلاب‌‌بن ربيعة‌بن عامر‌بن صعصعة‌بن معاويةبن بكر‌بن هوازن‌بن منصور» از نقش‌آفرينان اصلي جنايات كربلاست. او زشت رو و زشت‌كردار بود.

    شمر در جنگ صفين،‌ همراه امام علي (ع) با امويان جنگيد و حتي مجروح گشت؛ اما پس از آن، دچار سوء عاقبت شد و به هواداران آنان پيوست. گواهي وي بر ضد حجر بن عدي، موجب شهادت اين مرد بزرگ در مرج عذرا شد. او همچنين در پراكندن كوفيان از اطراف مسلم، نقشي مؤثر داشت و در واقعه كربلا موجب شد كه ابن زياد، پيشنهاد عمر بن سعد را نپذيرد و خود، مأموريت ابلاغ پيام تهديد‌آميز عبيدالله به عمر‌‌بن سعد را ـ‌كه دستور يورش همه‌جانبه به امام حسين (ع) و يارانش، يا واگذاري فرماندهي به شمر بود‌ـ به عهده گرفت. البته پس از آن عمر‌بن سعد، خود، فرماندهي جنگ با امام (ع) را پذيرفت و شمر، فرمانده جناح چپ سپاه شد.

    شمر، هنگامي كه جنگ تن به تن امام حسين (ع) را در اوج تنهايي و بي‌ياوري ديد و متوجه شد كه نمي‌توان امام را در جنگ تن به تن از پاي درآورد، فرمان داد كه پيادگان و تيراندازان و سواركاران، به يكباره بر ايشان يورش ببرند و پس از آن كه امام (ع) بر زمين افتاد و خولي از بريدن سر ايشان هراسيد، بنابر برخي از گزارش‌ها، شمر بود كه از اسب به پايين آمد و سر مبارك امام (ع) را از پيكر، جدا كرد و آن را به وسيله خولي براي عمر‌بن سعد فرستاد.

    شمر همچنين به غلامش دستور داد تا همسر عبدالله‌بن عمير كلبي را به شهادت برساند. همچنين در حمله به خيمه‌‌هاي زنان و بردن اسيران و سرهاي مطهر شهيدان از عراق به سوي دربار شام، نقش اصلي را به عهده داشت.
    جنايات شمر به حدي بود كه امام حسين (ع)، او را نفرين كرد. چنانچه در كتاب «الملهوف» آمده است:شمر بن ذي‌ الجوشن ـ‌كه خدا لعنتش كند‌ـ به خيمه امام حسين (ع) يورش برد و با نيزه به آن كوبيد و آن‌گاه گفت: آتش بياوريد تا خيمه را با ساكنانش آتش بزنم!
    امام حسين (ع) به او فرمود: «اي پسر ذي ‌الجوشن! تو آتش مي‌خواهي تا خانواده مرا بسوزاني؟! خدا به آتش بسوزاندت!»

    3 روايت تاريخي از چگونگي به درك واصل شدن «شمربن ذي‌الجوشن»

    ـ در كتاب «تاريخ الطبري» به نقل از مسلم بن عبدالله ضبابي، درباره حوادث سال 66 هجري آمده است:
    وقتي شمر بن ذي ‌الجوشن بيرون آمد، من هم با او بودم، در آن هنگامي كه مختار، ما را شكست داد و يمني‌ها را در جَبّانةُ السَّبيع كشت و غلامش زربي را در پي شمر فرستاد و شمر ـ‌چنان كه اتفاق افتاد‌ـ او را كشت.

    شمر رفت تا به ساتيدَما [رودخانه‌اي در نزديكي ارزن‌الروم] رسيد. از آن‌جا هم گذشت تا به روستاي كلتانيه ـ‌كه در ساحل رودخانه و در كنار تپه‌اي است‌ـ رسيد. آن‌گاه [كسي را] به كلتانيه فرستاد و مردي عِلج [در عربي، به مرد تنومند كافر غير عرب گفته مي‌شود] را از آن‌جا گرفت و او را زد و به او گفت: راه رهايي‌ات، اين است كه نامه مرا به مصعب بن زبير برساني. و در بالاي نامه نوشت: به امير مصعب بن زبير، از شمر بن ذي ‌الجوشن.

    مرد علج، رفت و وارد روستايي شد كه خانه‌هايي داشت و خانه ابوعمره هم در ميان آنها بود. مختار، ابو عمره را در آن ايام به آن روستا فرستاده بود تا آن‌جا مركز اسلحه [و كمينگاه] ميان تداركات وي و بصريان باشد. آن مرد علج، علج ديگري را از آن روستا ديد و به او از آزارهاي شمر، شكوه كرد. آن دو ايستاده بودند و حرف مي‌زدند كه يكي از دوستان ابوعمره از كنار آنها گذشت و در دست آن علج، نامه‌اي را ديد كه شمر، خطاب به مصعب نوشته بود. از مرد علجي درباره محل اقامت شمر پرسيدند. او جواب داد و معلوم شد كه فاصله ميان آنها با شمر، تنها سه فرسخ است. پس به سمت او حركت كردند.

    به خدا سوگند، من آن شب با شمر بودم. گفتيم: اي كاش تو امشب، ما را از اين‌جا ببري! ما در اين‌جا مي‌ترسيم.

    گفت: آيا همه اين نگراني‌ها براي اين دروغگو (مختار) است؟ به خدا سوگند، من تا سه روز از اين‌جا حركت نخواهم كرد. خدا دلتان را از وحشت، آكنده سازد!
    در آن‌جايي كه ما بوديم، ملخ‌هاي بي‌بال كوچك، زياد بودند. به خدا سوگند، من بين خواب و بيداري بودم كه صداي سم اسب شنيدم و با خود گفتم:‌اين‌، صداي ملخ است. سپس صداي همهمه‌ شديد‌تري شنيدم و به هوش آمدم و چشمانم را ماليدم و گفتم: نه! به خدا، اين، صداي ملخ نيست.

    تا آمدم بلند شوم، آنها از بالاي تپه بر ما مشرف شده بودند و تكبير گفتند و خانه‌هاي ما را محاصره نمودند. ما از خانه‌ها درآمديم و اسب‌هايمان را رها كرديم و با پاي پياده مي‌دويديم. من از كنار شمر مي‌گذشتم و او بُردِ محكم‌بافت سپيدي به تن داشت. او پيسي داشت و من از روي بُردش، سفيدي پهلويش را مي‌ديدم. او آنها را با نيزه مي‌زد. آنها او را واداشتند كه با شتاب، سلاح و لباس‌هايش را بپوشد. ما گذشتيم و او را رها كرديم.

    ساعتي نگذشت كه شنديم كسي مي‌گويد: الله اكبر! خدا آن پليد را كشت!
    مِشرَقي از ابو كَنود عبدالرحمان بن عبيد، نقل كرد كه: به خدا سوگند، من بودم كه آن نامه را با علج ديدم و او را پيش ابو عَمره آوردم و من بودم كه شمر را كشتم.
    گفتم: آيا آن شب شنيدي كه چيزي بگويد؟

    گفت: آري. او با ما درگير شد و ما را ساعتي با نيزه‌اش زد و بعد، نيزه‌اش را كناري انداخت و وارد خانه‌اش شد. سپس شمشير برداشت و پيش ما آمد، در حالي كه مي‌گفت:
    آنان را از نعره بلند شير، خبردار كردم / كه ريختي خشن دارد و پشت را به خاك مي‌مالد / در هيچ روزي ديده نشد كه از دشمن فرار كند / مگر دشمني كه چنين جنگجو و يا كشنده است / آنان را سخت مي‌زند و عامل را سيراب مي‌كند.

    ـ در كتاب «الاخبار الطوال» آمده است:
    احمر بن سَليط، با سپاه، حركت كرد تا به مَذار رسيد. شمر بن ذي‌ الجوشن هم به خاطر سرزنش بصريان، به جاي فرار به بصره، به سمت مذار آمد. احمر بن سليط، به جايي كه شمر، در آن سنگر گرفته بود، پنجاه سوار فرستاد و پيشاپيش آنها نيز مردي نبطي بود كه بلدچي آنها بود و اين، در شبي مهتابي بود.

    شمر، همين كه فهميد آنهايند، اسبش را خواست و سوار شد و هر كس هم كه همراهش بود، سوار شد تا بگريزند. سپاهيان احمر به آنها رسيدند و با آنان جنگيدند و شمر و همراهانش را كشتند و سرهايشان را جدا كردند و پيش احمر بن سليط بردند. او نيز سرها را براي مختار فرستاد و مختار، سر شمر را به مدينه براي محمد بن حنيفه فرستاد.

    ـ در كتاب «الأمالي» شيخ طوسي به نقل از مدائني، از روايانش آمده است:
    مختار، شمربن ذي‌الجوشن را خواست. شمر به بيابان گريخت. خبر فرار او را به ابو عمره رساندند. ابو عمره با تعدادي از يارانش در پي شمر روان شد و او با آنها جنگ سختي كرد و زخمي شد و همين باعث ناتواني او گرديد. تا اين كه ابو عمره او را دستگير كرد و براي مختار فرستاد.
    مختار، گردن او را زد و روغني را در ديگي به جوش آورد و شمر را در آن انداخت و بدنش آش و لاش شد و از هم وا رفت.

    يكي از وابستگان خاندان حارثة بن مُضَرِّب، سر و صورت او را زير پا انداخت و لگد كرد.
    منبع:
    اینترنت

  17. 4 کاربر از وین رونی بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #1270
    کاربر فعال انجمن ادبیات Lady parisa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    پست ها
    2,598

    پيش فرض

    دوستان این خولی(اگه اشتباه نکنم) که آخر سریال نشونش داد داشتن محاکمه ش میکردن کی بوده و چیکار کرده؟؟


    از جمله کارهایی که خولی کرده، بردن سر مبارک حضرت سید الشهدا(ع) و گذاشتنش توی تنور .به طوری که موهای حضرت توی تنور می سوزه.
    ولی می دونم مادر خیلی خوبی داشته
    حالا چرا مادر و همسرش باهاش توی دادگاه بودن رو فعلا اطلاعی ندارم ولی از کاراکتر خانم جوون توی خونه خولی اینطور حس می کنم که خیلی آدم موجه و موقری نیست.شاید با خولی دست داشتن

  19. 2 کاربر از Lady parisa بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •