من از چشم روشن وگريان گريختم... از خنده هاي وحشي طوفان گريختم ...
از بستر وصال به آغوش سرد هجر... آزرده از ملامت وجدان گريختم»
گريز و درد / اسير
من از چشم روشن وگريان گريختم... از خنده هاي وحشي طوفان گريختم ...
از بستر وصال به آغوش سرد هجر... آزرده از ملامت وجدان گريختم»
گريز و درد / اسير
(اینا رو یه روح که به اصطلاح نماد شیطان هست میگه)
زندگيِ بدون انتقاد، يک عيد دائمي است.اما عيد بتنهايي براي زندگي کافي نيست. زندگي بايد از مجراي شک عبور کند.
دنيا را من خلق نکرده ام و مسئول آن نيستم، بنابراين مرا به عنوان گوسفند انتخاب و مجبور به انتقاد کردند. اگر همه ي امور جهان مطابق اصول منطق جريان مي يافت هيچ حادثه اي روي نمی داد.بنابراين من بنا به دستور، ايجاد ابهام ميکنم و انسان با وجود هوش سرشارش اين بازي مسخره را جدي مي پندارد و بدبختي بشر در همين است.
مسلم است که آنان رنج ميبرند ولي با اين وجود زندگي ميکنند. ونه يک زندگي خيالي زيرا زندگي در حقيقت همان رنج است. بدون رنج زندگي چه لذتي دارد؟ بدون رنج زندگي تبديل به يک ستايش دائمي خواهد شد.
.............
از شدتي که در انکار من به کار ميبري، در مي يابم که در هر صورت به حقيقت من ايمان داري!
برادران کارامازوف/ فئودور داستایوسکی
شما می توانید زنی را بدون اینکه با او زندگی کنید دوست داشته باشید و به او عشق بورزید!
عقاید یک دلقک - هاینریش بُل
زندگی بهترین چیزی ست که تا به حال اختراع شده است!
----
زن گفت: امید را که نمی شود خورد!
سرهنگ جواب داد: نمی توانی آن را بخوری، ولی انسان را سر پا نگه می دارد! امید چیزی ست مثل قرص های معجزه گر رفیقم
----
بدبختی واقعی وقتی ست که به هم دروغ بگوییم
----
زن گفت: از این همه صبر و حفظ آبرو، دیگر حالم دارد به هم می خورد!
بیست سال است که بعد از هر انتخابات، به تو وعده های سر خرمن می دهند و منتظر نگه ات می دارند. اما تنها چیزی که نصیبمان شده یک پسر مرده است. فقط یک پسر مرده!
سرهنگ گفت: ما وظیفه مان را انجام دادیم
زن پاسخ داد : آن ها هم بیست سال است در مجلس با حقوق ماهیانه هزار پزو مشغوا انجام وظیفه اند!
کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد
گابریل گارسیا مارکز
يك زن قادر است خيلی چيزها را با دست هايش بيان كند يا اين كه با آن ها تظاهر به انجام كاری كند. در حالی كه وقتی به دست های يك مرد فكر می كنم همچون كنده ی درخت، بی حركت و خشك به نظرم می رسند. دست دادن، كتك زدن، تير اندازی كردن و امضای چك های غير نقدی كارهايی به حساب می آيند كه دست های يك مرد توانايی انجام آن را دارد و البته كار كردن. اما به دست های زنان در مقايسه با دست های مردان بايد به گونه ای ديگر نگاه كرد؛ چه موقعی كه كره بر روی نان می مالند و چه موقعی كه مو ها را از پيشانی كنار می زنند.
عقايد يك دلقك - هاينريش بُل
هيچ مردي از زنها به اندازه اي كه آنها از هم جنس هاي خود بيزارند نفرت ندارد.
مهماني خداحافظي ميلان كوندرا
یک صدا یعنی اینکه در جایی انسانی هست. حنجره ای دارد، سینه ای، احساساتی. کسی که صدایش را در هوا رها می کند. صدایی متفاوت با همه صداها.
...
زندگی صدا ها یک رویا بود و شاید فقط چند لحظه دوام داشت. به اندازه دوام رویاها ، و در همان حال در بیرون در عالم بیداری کابوس ادامه می یابد.
بخش هایی از کتاب "شاه گوش میکند"(مجموعه داستان های کوتاه ایتالو کالوینو)
پ.ن خیلی بی ربط :-دی
توی مقدمه کتاب مترجم داستان رو تقدیم کرده به همه کسانی که بالای درخت خانه دارند. که در واقع از جمله امبرتواکو " روشنفکر کسی است که بالای درخت زندگی می کند" ست.
و من با خوندن این جمله به طرز خیلی گوگولیه یاد بارون درخت نشین همین نویسنده افتادم (خب حالا که چی مثلا!)
بارون درخت نشین...چقدر همه چلچراغی ها() با این کتاب خاطره دارن؛ حسن انتخابتون رو واقعاً تبریک میگم
متنی که الان این جا میذارم، مربوط به کتاب « دوست بازیافته » اثر فرد اولمن و تر جمه بی نقص مرحوم مهدی سحابیه که نشر ماهی اونو چاپ کرده.
شاید هیچ ظرافت و جذابیتی تو این تکه منتخب پیدا نکنید، امّا اگر کتاب رو خونده باشید میدونید دلیل انتخابم چیه. این چند سطر تمام ذهنیت شما از اتفاقاتی که در 112 صفحه قبلی افتاده بود رو به استادانه ترین شکل ممکن تغییر میده:
«
...آیا .اقعآً نیازی داشتم که بدانم[ بعد از تمام این سال ها] او مرده است یا زنده؟ و دانستن و ندانستن آن چه فرقی میکرد؟ چون در حال هرگز او را دوباره نمیدیدم.
... جزوه را بداشتم و بر آن بودم که آن را پاره کنم، امّا در آخرین لحظه جلوی خودم را گرفتم. به خود جرئت دادم، با تن لرزان به سراغ حرف «ه» رفتم، و چنین خواندم:
فون ههنفلس، کنراد، شرکت در توطئه علیه هیتلر،اعدام.
»
![]()
ازدواج يا مرگ است يا زندگي چيزي در ميانه وجود ندارد
جبران خليل جبران ترجمه مسيحا برزگر
یکی قدش خیلی کوتاه بود، یه روز گفت سقف همه خونه ها رو یه متر و نیمی بسازن. یه عده اومدن گفتن ما قدمون بلنده جا نمی گیریم، دستور داد پای همه رو اره کنن مشکل حل شد!
از یکی پرسیدن آخرین باری که سینما رفتی کی بود، گفت 11 سال پیش. پرسیدن آخرین باری که فوتبال دیدی کی بود؟ گفت 9 سال پیش. پرسیدن آخرین باری که موسیقی گوش کردی کی بود؟ گفت 20 سال پیش تصادفی تو تاکسی اونم یه کم
گفتن ببخشید شما کارشناس مسائل جوانان نیستین؟
گفت بله هستم!
چسب زخم - ابراهیم رها
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)