حتما بخونید
از رايکوف تا عبده
جنجال در باشگاه پرسپوليس فقط به خاطر يک عکس يکي از روزهاي گرم تابستان بود. مهاجم گلزن پرسپوليس به عنوان آقاي گل جام تخت جمشيد راه ميدان توپخانه را در پيش گرفت. مدت ها بود که مجله اي خانوادگي انتظار اين مهاجم طراز اول را مي کشيد و او با خوشرويي اين دعوت را پذيرفته بود. قرار گذاشته بودند از اين مهاجم گلزن با شنل مخصوص و توپ طلايي که در دست دارد عکس بگيرند. دهه 50 رسم قشنگي در مطبوعات وجود داشت. گلزنان برتر و بهترين توپچيان با پوشيدن شنل و در دست داشتن جام يا توپ طلا عکس مي گرفتند. اين سنت خوبي بود تا بهترين ها از اين مزيت برخوردار باشند. در آن بعداز ظهر گرم صحبت هاي گروه ورزشي آن مجله با مهاجم پرسپوليس گل انداخته بود. چند اتاق آن طرف تر يکي از خانم هاي هنرپيشه که از قضا در فيلم هاي فارسي آن زمان برو بيايي داشت و به عنوان بازيگر برتر انتخاب شده بود با خبرنگار سينمايي مشغول مصاحبه بود.مصاحبه اين دو چهره معروف آن سال ها به پايان رسيده و حالا نوبت عکس گرفتن است و عکاس از آن ها مي خواهد در کنار يکديگر بايستند و عکس يادگاري بگيرند. مهاجم پرسپوليس ابتدا با اصرار از عکاس مي خواهد از اين کار منصرف شود اما او اطمينان مي دهد که عکس را به صورت شخصي مي گيرد و قصد چاپ آن را ندارد. 48 ساعت از اين ماجرا نگذشته است که مجله فوق در صفحه وسط و به صورت رنگي عکس مهاجم پرسپوليس در کنار هنرپيشه زن را چاپ مي کند. کار از کار گذشته است.علي عبده در دفتر باشگاه پرسپوليس (بولينگ عبدو) واقع در خيابان شريعتي فعلي با عصبانيت در حال قدم زدن است. خون خونش را مي خورد. کارکنان باشگاه در گوشي حرف هايي مي زنند اما کسي از علت عصبانيت عبده خبر ندارد. او را تاکنون اين قدر برافروخته نديده اند. رئيس باشگاه پرسپوليس مثل تنور سرخ شده و حرارت بدنش مثل تب کرده ها مي ماند گره کراوات خود را کمي شل مي کند تا بتواند در اوج عصبانيت راحت تر نفس بکشد. عبده دائم قدم مي زند. صداي پاشنه هاي کفش او در ميان سکوت کارکنان باشگاه به راحتي قابل شمارش است. از منشي خود سئوال مي کند کجا هستند اين بازيکنان؟ بيچاره خانم منشي از ترس کمي آب دهان خود را قورت مي دهد و با صدايي لرزان مي گويد آقا همه را خبر کردم نمي دانم چرا دير کرده اند. دقايقي طول نمي کشد که بازيکنان پرسپوليس از راه مي رسند. دکتر با همان عصبانيت که حالا به اوج رسيده به سراغ مهاجم گلزن پرسپوليس مي رود و چنان سيلي محکمي به گوش او مي زند که يکي از دندان هاي وي از جا کنده مي شود و با صورت خونين توان حرکت ندارد. عبده با داد و فرياد مي گويد: حالا کار تو به جايي رسيده مي روي با يک هنرپيشه فلان و فلان عکس مي گيري؟ چه کسي به تو چنين اجازه اي داده؟ اين جا باشگاه پرسپوليس است. اين پيراهن که تن توست حرمت دارد . امير عابديني تعريف مي کند بيش از سي سال از اين ماجرا گذشته اما هنوز که وارد بولينگ عبدو مي شوم صداي سيلي مرحوم عبده را که به همبازي ما زد در گوشم مي پيچد. مرحوم حميد شيرزادگان به خاطر همين رفتار عبده با همبازي خود پرسپوليس را به نشانه اعتراض ترک مي کند و به شهباز مي رود. جنجال بر سر يک عکس تمامي ندارد. اما بازيکناني مثل همايون بهزادي، علي پروين، ابراهيم آشتياني و........ نزد عبده مي روند و از او مي خواهند مهاجم گلزن را ببخشد. در جلسه بعدي عبده با مهاجم گلزن خود به گفت و گو مي پردازد، گويي پدر و پسر دور يک ميز نشسته اند. مهاجم گلزن دست مدير باشگاه را مي بوسد و جريان عکس گرفتن آن عکاس مجله را توضيح مي دهد.قضيه فيصله پيدا مي کند و مهاجم گلزن پرسپوليس به تمرينات باز مي گردد. او حالا که مويي سپيد کرده و جزو با اخلاق ترين بازيکنان زمان خود و از پيشکسونان خوشنام به شمار مي آيد بر اين باور است و از آن واقعه به عنوان چوب استاد ياد مي کند که زندگي اش را زير و رو کرد و ياد گرفت يک ورزشکار بايد سالم زندگي کند. درخواست 300 هزار توماني پروين ليگ تخت جمشيد در سال 1354 در راه است. علي پروين در محل باشگاه پرسپوليس با همبازيان خود جلسه کوچکي ترتيب داده اند. پروين از پيشنهاد تيم شهباز مي گويد و اين که مي خواهد از عبده 300 هزار تومان در خواست کند. بازيکنان ديگر به او مي گويند اين کار محال است اما پروين جواب مي دهد: الان به شما ياد مي دهم چطور بايد پول گرفت. پروين در اتاق مرحوم عبده بحث پيشنهاد 300 هزار توماني شهباز را مطرح مي کند اما مدير باشگاه پرسپوليس با صدايي رسا مي گويد اين چک را بگير و تمامش کن. پروين نگاهي به چک مي اندازد که مبلغ آن 150 هزار تومان است اما عبده آن قدر جذبه و ابهت دارد که پروين جرات اعتراض ندارد و با گفتن کلمه: بله قربان اتاق رئيس باشگاه را ترک مي کند. Shoot ديروز مطلبي به قلم استاد ابراهيم افشار خواندم تحت عنوان جغله ها که به بازيکنان استقلال دهه 50 اشاره داشت. واقعه اي که با دخالت به موقع مستر رايکوف مهار شد و فوتباليست ها را از آلوده شدن و رفتن به سوي ضد اخلاقيات بازداشت. نمي دانم اکنون که سي سال از انقلاب اسلامي مي گذرد چقدر در حفظ ارزش هاي اخلاقي و فرهنگي پايبند بوده ايم. به راستي کدام مديري را سراغ داريد اين گونه مقابل ضد ارزش ها اقدام کند و به صورت بهترين توپچي خود سيلي بزند. تاسف آورتر اينجاست که بعضا مديراني را مي بينيم که به جاي مهار حاشيه هاي بازيکنان خود از آن ها دفاع مي کنند و يا اگر مخالف اقدامات آن ها باشند جرات مقابله ندارند. کدام مربي را سراغ داريد به منزل بازيکنان سرک بکشد و از زندگي خصوصي آن ها خبر بگيرد و يا در مقام ارشاد و نصيحت آن ها را به جاده سلامت هدايت کند؟! مديران باشگاه ها و بعضا مربيان ما دانسته يا ندانسته خود در تشديد بازيکن سالاري حرکت مي کنند و زماني که واقعه اي افشا مي شود و يا مشکلي حاد پديد مي آيد رسانه ها را به عنوان پرچمدار بازيکن سالاري معرفي مي کنند. اين خاطره ها براي ما مثل کلاس درس مي ماند