یه آشنا سنگ صبور یه کس می خوام
دیگه دارم خفه می شم نفس می خوام
آخه تنهام آخه تنهام
یه آشنا سنگ صبور یه کس می خوام
دیگه دارم خفه می شم نفس می خوام
آخه تنهام آخه تنهام
مینشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط کش و نقاله و پرگار شاعر میشود
تا چه حد این حرف ها را میتوانی حس کنی
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر میشود
باز میپرسی چطور اینگونه شاعر شد دلت
تو دلت را جای من بگذار شاعر میشود
تا زمانی با تو-ام انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم دلم انگار شاعر میشود
گرچه میدانم نمیدانی چه دارم میکشم
از تو میگوید دلم هر بار شاعر میشود
دوباره نــمي خـوام چشـــاي خيسمو کـــــسي ببينه
يه عمره حال و روز من همينه کسي به پاي گريه هام نميشينه
بازم دوباره دلم گرفته ؛ دوباره شعرام بوي غم گرفته
کسي نفهميد غمم چي بوده دليل يک عمر ماتمم چي بوده
پس امشب هم برنامه میگیرم
Last edited by mohammad99; 17-07-2007 at 00:16.
هزار و يك رنگي بدون
دروغ و نيرنگي بدون
واسه دل عاشق من
بد نامي و ننگي بدون
راهمو كج كردي عزيز
عشقمو رد كردي عزيز
خودت ندونستي چي كردي
با ما بد كردي عزيز
زخمی، که بر دل آید ، مرهم نباشد او را
خامی که دل ندارد این غم نباشد او را
گفتی که: دل بدوده، من جان همی فرستم
زیرا که با چنان رخ دل کم نباشد او را
عیسی مریم از تو گر باز گردد این دم
این مرده زنده کردن دردم نباشد او را
گویند: ازو طلب دار آیین مهربانی
نه نه، طلب ندارم، دانم نباشد او را
آره برنامه بزار ولی من بعدا میام میبینم!
از ته قلبت نمیاد دوستت دارم گفتنت
برات حقیر و پوچ شده
این تن بی ارزش من
اشکی که تو چشمات نمیاد
با هقفه اُ بارش من
برات نگین الماس ارگ سیاه باغیرمن
حرف همه مقدس
هر کی باشه اما نه من
بسکه پیدا بودی
هیچکس با خبر از نام و نشان تو نبود
چشمه ای صاف
نهان در دل کوه
غنچه ای سرخ
نهان در دل مه
هیچکس
در پی روح جوان تو نبود
نگران همه بودی اما
هیچکس
نگران تو نبود ...
دلم از عاشقی سیره نگو نه
باغچه ی سبز دل عاشق من
دیگه همرنگ کویر نگو نه
اون زمون عاشق تو جوونی کرد
اما حالا دیگه پیره نگو نه
همیشه دروغ می گی وقتی میشم
توی چشمای تو خیره نگو نه
می دونی حسی که محتاج تو بود
داره کم کمک میمیره نگو نه
هر لحظه می میرم هزاران بار
مرگی که یکبارم رهاند ،
آه ،
اینهم امیدیست ...
توي آسمـون دنيــا ، هـر کسي ستاره داره
چرا وقتي نوبت ماست ، آسمون جايي نداره
واسه من نتهايي درده ، درد هيچ کس و نداشتن
هر گــل پژمرده اي رو ، تو کوير سينه کاشتن
ديگه باور کــردم اين رو ، که بايد تنهــا بمونــم
تا دم لـــحضه مـردن ، شعـر تنهــايي بخونــم
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)