یکی از افراد مختار که به عمر سعد نزدیک بود تحریکش کرد که بر زد مختار حرکت کنه و پیمانش رو بشکنه.عمر سعد این کار رو کرد ولی دید مردم دنبال جنایت کاران کربلا هستند که به مختار تحویلشون بدن(حالا به هر دلیلی).خودشم جایی رو نداره.و نمیتونه از شهر خارج بشه و به نزد قبیلش بره. اونجا بود که متوجه شد چه غلطی کرده. و خواست که برگرده که ... .قضیه حمام رفتن و غسل کردن عمر رو من آخرشم نفهمیدم
چرا عمر تو حموم پشیمون شد و گفت بریم خونه و از مادرت(مادره پسرش) دلجویی کنیم؟