سلام
..............
هم او نغمه, هم او نای, هم او نی
هم او ساغر, هم او ساقی, هم او می
هو الاول, هو الآخر, هو الحّق
هو الظاهر, هوالباطن, هوالحّی
سلام
..............
هم او نغمه, هم او نای, هم او نی
هم او ساغر, هم او ساقی, هم او می
هو الاول, هو الآخر, هو الحّق
هو الظاهر, هوالباطن, هوالحّی
یه جور تو قلبم اومدید که راه برگشت ندارید
فکر می کنم این اومدن فقط کار خدا باشه
یه عصر پاییز بذارید سر بذارم رو شونتون
بذارید این دیوونتون مثل پرنده ها باشه
دیگه گذشته از جنون ، رد شدم از دیوونگی
یقین دارم که جام باید توی بیابونا باشه
سلام
همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم
از اینکه عاشق توام حس غرور می کنم
دوباره با سلام تو تازه تازه می شوم
با نفس ساده تو غرق ترانه می شوم
با تو ستاره می شوم, با تو ستاره می شوم
مي رفتيم، و درختان چه بلند، و تماشا چه سياه!
راهي بود از ما تا گل هيچ.
مرگي در دامنه ها، ابري سر كوه، مرغان لب زيست.
مي خوانديم: "بي تو دري بودم به برون، و نگاهي به كران، و صدايي به كوير."
مي رفتيم، خاك از ما مي ترسيد، و زمان بر سر ما مي باريد.
خنديديم: ورطه پريد از خواب، و نهان ها آوايي افشاندند.
ما خاموش، و بيابان نگران، و افق يك رشته نگاه.
بنشستيم، تو چشمت پر دور، من دستم پر تنهايي، و زمين ها پر خواب.
خوابيديم. مي گويند:دستي در خواب گل مي چيد.
دوستش ميداشتم و او نيز هَر ازگاهي دوستم ميداشت!
به شبهايي از اين دست در کنارم بود
و من در زير سقف بيمرز آسمان ميبوسيدمش!
دوستش ميداشتم و هَر ازگاهي نيز او دوستم ميداشت!
مگر ميشود چشمان درشت و آبي او را دوست نداشت!
با اين خيال که او ديگر نيست،
با حس ِ از دست دادنش، ميتوانم غمناکترين ترانهها را بنويسم!
میوه بر شاخه را نمی گویم
از خاک تلخ
سخن میگویم.
بر شاخه های هیچ
چه فرق میکند این یا آن.
اشتباهمان
همیشه همین بوده است
همین گمان
که آن گلابی دور از دست
چقدر شیرین است.
تبر بر جان من ميتازد انگار
از آن روزي كه آسوده گذشتي
نماندي و نديدي حال زارم
به جز يادت همه احساس تو رفته است انگار
رای مرا به یک زمان جمله برای خود مران
چون ز برای خود کنم چند کشم بلای تو
نی ز برای تو به جان بار بلای تو کشم
عشق تو و بلای جان، جان من و وفای تو
باد جهان بی وفا دشمن من ز جان و دل
گر نکنم ز دوستی از دل و جان هوای تو
وفای شمع را نازم که بعد از مرگ پروانه........به هر خاکستری در ماتم پروانه میسوزد
++++++++++++++
بعد از یک مدت دوباره اومدیم مشاعره![]()
داشتم می رسیدم
. به تمام ان رویاها
. ابر
. اسمان
. ستاره
. دستانم به ابر نمیرسد چرا؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)