اینم یه سوتی از رئیس جمهور نه چندان محبوب![]()
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
--
--
اینم یه سوتی از رئیس جمهور نه چندان محبوب![]()
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با سلامنوشته شده توسط emtn
قرار نشد دیگه سوتی سیاسی باشه
البته خود سوتی اشکال نداره اما توشیح شما سیاسی هستش و باعث کدورت بین کسانی که موافقن و موخالفن میشه
اما خود سوتی جالب بود
ممنون
قضيه از اين قراره که ما و يه بابايي با هم يه کلاسي ثبت نام کرديم.
و يه نموره هم دو تايي دير و ناپلئوني رسيديم
امروز جلسه اول بود و مام طبق عادت مالوف بچه کوشا بازي رفتيم و رديف دوم نشستيم.
هيچي استاد اومد سر کلاس و...يه دفعه ديديم دکي
اين رفيق ما موش شد رفت اون زير ميز
همش دفترشو گرفته جلو صورتش يا يه جوري ميشينه که استاد صورتشو نبينه
يارو هم خيلي چپ چپ به من و رفيقم نگاه ميکرد
....
از پرسيدم فلاني چته؟
گفت: نگو...واي .واي واي
دير شده بود...من جلو اين يارو دست تکون دادم سيد خندان....اين بابا هم نگه داشت و مارو رسوند، آخرشم يه صد تومني بش دادم ، هر چي هم هم يارو اصرار کرد، من قبول نکردم ..آخرشم صد تومنو پرت کردم رو داشبوردش و اومدم......
آقا اينو که گفت ، من که هيچي، دوتا دختر هم رديف اول نشسته بودن اونا هم شپلق زدن زير خنده !!!!!!
با پسرخالهه رفته بوديم دنبال رينگ برا ماشين باباش . برميگرده به يارو ميگه آقا از اين رينگها كه ماشين جلويي ميره اون عقبي ميچرخه ندارين !!؟!!!!!
نوشته شده توسط سینا2006
!!! تاييد ميشه !!!
!!! خواهشا دوستان يه مقدار بيشتر مراعات كنن !!!
این تایپک تنها تایپکی بود که سه روز فقط نشستم از اول تا اخرش رو خوندم.کلی حال کردم.من قبلا خودم یه سوتی نوشته بودم ولی یکی این یکی دیگه
چند سال پیش بود.یه روز رفتم تو کلاس دیدم یکی از کتابام نیست.میزا رو دونه دونه گشتم ببینم کدوم نامرده.بالا خره پیداش کردم
رفتم سراغش گفتم نامرد فلان فلان شده....
یهو یکی از وستام صدام زد من هم پشتم به در کلاس بود بدون اینکه نیگاش کنم گفتم بنال بعد شروع کردم به زدن اون نامردی که کتابم رو ورداشته بود دیدم یه بار دیگه دوستم صدام میزنه باز گفتم بنال اقا یه چند بار دیگه این دوستمون صدام زد هی من می گفتم بنلا اخر سر عصبانی شدم برگشتم گفتم چته مگه سادیسم ......یهو اینجوری شدم![]()
اخه اون بدبخت می خواست بگه ناظم اومده تو کلاس
هیچی دیگه اون روز اسممو گذاشتن بنال.
کتکای ناظم هم به کنار.
تا اخر اون روز کفری بودم
سووووووتي دادم
از اونجايي كه من خيلي پسر سربزيريهستم و همچنين خجالتي
![]()
![]()
يه روز با خواهر رفته بودم دكتر![]()
وقتي وارد مطب شدم ديدم كسي نيست توي مطب![]()
خلاصه با خواهر هرچي منتظر دكتر شديم خبري نبود![]()
ديدم در يكي از اتاقها يه خورده بازهپيش خودم گفتم احتمالا دكتره اونجاست كه صداي من رو نميشنوه
![]()
همين كه پا شدم و رفتم سراغ اتاق و در رو باز كردم !!!!!!!!!!!!![]()
يه چييييييزاييي ديدم![]()
![]()
كه اون لحظه ميخواستم زمين دهن واكنه من رو قورط بده
![]()
وااااااي دكتره داشت واسه يه دختره آمپول ميزد![]()
![]()
حالا من كه بدجور هول شده بودم![]()
اومدم از اتاق خارج شم همچين شونم خورد به ديوار كه هنوزم درد ميكنه
![]()
خب ديگه اين آخر عاقبت فضوليه
خانم هاي فروم ببخشيد ديگه نميشد ازش سانسور كنم![]()
Last edited by WooKMaN; 07-07-2006 at 18:54.
با سلامنوشته شده توسط WooKMaN
خیلی جالبو بود رامبد
شانس آوردی ضایع نشد و گرنه دیگه خواهرتون باهاتون بیرون نمی یومد
اخه همچین بلایی سر پسر خالم اومد دیگه دختر خالم باهاش بیرون نمیده
حالا اصل قضیه یادم نیست باید ازش بپرسم بعد تعریف میکنم
دوستان سلام. دیشب و امشب سوتیهاتون رو خوندم و کلی حال کردم. تصمیم گرفتم به پی سی برگردم حالا دو تا سوتی تر و تمیز...
کلاس پنجم دبستان بودم که با عموم و خونوادش رفتیم قم خونه ی خاله ی عموم"یعنی همون خاله ی بابام"
رفتیم بازار و اونموقع هم بچه بودیم یه چاقو ضامن دار دیدم خوشم اومد و خریدم گزاشتم تو جیب پیرهنم.
این خاله هه که از اون مذهبی های بد بد بود خیلی اهل نجس و پاکی بود. تو خونشون 2 تا دستشویی داشت یکی تو حیاط و یکی تو خونه. ما هم برای مراعاتش میرفتیم دستشویی تو حیاط. خلاصه از بازار که برگشتیم ما هم این چاقو تو جیبمون بود رفتیم دستشویی. داشتم بلند میشدم که یدفه چاقو افتاد تو کاسه ی دستشویی و مستقیم رفت تو چاه. حالا ما رو بگی مونده بودیم تو کف چاقوه. بی خانواده اومده بودم سفر. سرراهی هم که از مادرم گرفتم به فنا رفت.
2-3 ساعت گذشت و دیدم اینجوری نمیشه. رفتم تو دستشویی "عقلم نرسید پلاستیکی چیزی بکشم رو دستم" دستم رو مستقیم کردم تو چاه. خلاصه داشت حالمون بهم میخورد که چاقو رو پیدا کردم و درش اوردم ولی متاسفانه چاقو شده بود پر از .. رفتیم چاقو رو تو حوض شستیم ولی مگه میرفت...
ما هم دیدم اینجوری نمیشه باید این چاقو رو پاک کرد.
رفتیم تو آشپزخونه " به عادت خونه ی خودمون که همیشه یه مسواک پشت ظرف شویی برای تمیز کردن کفش و ... بود" و دیدیم یه مسواک اونجا گزاشته خلاصه برش داشتیم و افتادیم به جون چاقو تا خوب خوب پاک شد فقط یک کم بو میداد که اونم بعد چند روز حل شد. خلاصه تو این دو سه روز یه شب دیدیم این خاله ی بابای ما مسواک به دهن وارد شد.
خلاصه کلی خندیدیم
فعلا بابام واسه 1.5 ماه رفته مسافرت خونه هتله.2-3 روز پیش ماشینه رو برداشتم برم خشکشویی یه شلوار داشتم رفتیم و با کلی کلاس گزاشتن رفتیم در صندوق رو باز کردیم و شلوار رو برداشتیم و خلاصه مث دکتر مهندسا وارد خشکشویی شدیم شلوار رو انداختیم رو دخل"ببخشید اگه اشتباه می گم" خلاصه دیدیم بله. لباس زیرمون هم تو شلواره. شانس اوردم یارو رفته بود طرف ماشین های لباسشوییش و تابلو نشدم. سریع برش داشتم و انداختم زیر بغلم بعد که هولهولکی برگشتم نشستم تو ماشین کلی خودم رو بخاطر تنبلی لعنت کردم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)