داغ نه که باغ تو ام لاله زخمگاه من
مست منم که می چکم از سر آبشار ت
داغ نه که باغ تو ام لاله زخمگاه من
مست منم که می چکم از سر آبشار ت
تا معتکف راه خرابات نگردی
شایستهی ارباب کرامات نگردی
از بند علایق نشود نفس تو آزاد
تا بندهی رندان خرابات نگردی
در راه حقیقت نشوی قبلهی احرار
تا قدوهی اصحاب لباسات نگردی
یار منم که می برم حافظه دیار را
دوست منم قدم قدم دور اما کنار تو
تنها آرزوی ساده من اين بود ؛
که در سفره ی صبحانه ی تو هم عسل باشد !
که هراز گاهی کنار برگهای نوشته هايم بنشينی
و بعد از قرائت بارانها ؛
زير لب بگويی :
يادت بخير ! نگهبان گريان خاطره های خاموش !
همين جمله ؛
برای بند زدن شيشه ی شکسته ی اين دل بی درمان ؛
کافی بود !
در این دیار خسته کش در این دیار خسته کش
دیگر بریده نفسم هرچه تلاش می کنم
به آرامش نمی رسم به آرامش نمی رسم
در این دیار خسته کش وجود من بیهوده شد
ارثیه های عاطفی
اینجا از من ربوده شد اینجا از من ربوده شد
صدای خرد شدن خود را
در زير آوارهای زمان می شنوم
در زير اين آوار ها جان خواهم سپرد
اما لبهايم را برای گفتن آهی باز نخواهم کرد
سکوت، بلند ترين فرياد من است
چه شعر غمگینی
آخه تو هول و ولای پریشونی تو رو نداشتن
تو گیر و دار - ای بابا دل تو هیچ ، حال او خوش
ای بی مروت ...
دیگه دلی می مونه که جور دل کبوتر بطپه ...
که با شما از جوون زندگیش بگه ...
بگه که هنوز زندست ...
هنوز زندست ...
کدومو گفتی؟
--------------------------------------------------------------------------------
تاریک بود
اما هول آور نبود
دریا بود
اما غرق نمیکرد
من ذات جهان را
در چشم های تو دیدم
و گرنه می ترسیدم
از ماندن و
زیستن
در این سیاره تاریک
نور معنی نجات است
و تو نور بودی
برای تو دعا خواهم کرد.
دستم نميرسد كه در آغوش گيرمت
اي ماه با كه دست در آغوش مي كني؟
در ساغر تو چيست كه با جرعه نخست
هشيار و مست را همه مدهوش ميكني
گر گوش ميكني سخني خوش بگويمت
بهتر ز گوهري كه تو در گوش ميكني
یار را ز افسون به کوی هاتف آوردن به صلح
غیر را با یار از نیرنگ افکندن به جنگ
صد ره آسانتر بود بر من که در بزم لام
باده نوشم سرخ و زرد و جامه پوشم رنگ رنگ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)