هر که رفت
پاره ای از دل ما را
با خود برد ...
اما
او که با ماست
او که نرفته است
از او بپرسید
که چه می کند با دل ما !؟ ...
هر که رفت
پاره ای از دل ما را
با خود برد ...
اما
او که با ماست
او که نرفته است
از او بپرسید
که چه می کند با دل ما !؟ ...
اسکله ناز چشات حریم امن قایقم
تو ساعت یک ربع به عشق عقربه دقایقم
گرمی دستای تو رو به صدتا دنیا نمی دم
هر وقت که یارم تو بودی بیکسی رو نفهمیدم
تو بند دل سلول عشق حبس نگاتو می کشم
اما بازم رو میله هاش عکس چشاتو می کشم
ای قصه بی سر و ته شعر بدون قافیه
برای مرگ این صدا نبودن تو کافیه
خیلی این اهنگ رو دوست دارم اخه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که شدم پرتو کاشانه تویی تو
در کعبه و در دیر چو جانانه تویی تو
منظور من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه
Last edited by •*´• pegah •´*•; 14-07-2007 at 22:37.
هنوز هم سرحال که باشم،
کسی را پیدا می کنم
و از آن روزهای بی برگشت برایش می گویم!
نمی دانی مرور دیدادهای پشتِ سر چه کیفی دارد!
به خاطر آوردن ِ خوابهای هر دم ِ رؤیا...
ای تیره غمت را دل عشاق نشانه
خواهد به سرآیدشب هجران تو یا نه
جمعی به تو مشغول و تو فارغ ز میانه
همه شبها به خود مي گويم
كه فردا صبح مي آيي
و پايان مي دهي
غمهاي سخت انتظارم را
و بعدش مي شمارم من
تمام ياسهايي را كه روزانه برايت هديه مي كردم
و باغي مي شود قد
تمام آرزوهايم.
من آن دير آشنا را ميشناسم
من آن شيرين ادا را ميشناسم
محبت بين ما كار خدا بود
از اينجا من خدا را مي شناسم
می دونم چرا من شدم به عشق تو اسیر
چرا عشق من چشات رو مبتلا نمی کنه
دل و پیچیدم لای یه برگ ناز گل سرخ
چشات اما به دلم هم اعتنا نمی کنه
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
آنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
وای آن کس کو در این ره بینشان تو رود
چو نشان من تویی ای بینشان بیمن مرو
وای آن کو اندر این ره میرود بیدانشی
دانش راهم تویی ای راه دان بیمن مرو
دیگرانت عشق میخوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بیمن مرو
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)