من که بي او زنده تا يک روز ديگر نيستم
چون نباشم تا ابد در دوزخ حرمان او
دارم اندر پيش از دوري ره مشکل که هست
در عدم ماوا گرفتن منزل آسان او
محتشم کاشانی
من که بي او زنده تا يک روز ديگر نيستم
چون نباشم تا ابد در دوزخ حرمان او
دارم اندر پيش از دوري ره مشکل که هست
در عدم ماوا گرفتن منزل آسان او
محتشم کاشانی
وکیل قاضیام اندر گذر کمین کردهست
به کف قبالهی دعوی چو مار شیدایی
که گر برون نهم از آستان خواجه قدم
بگیردم سوی زندان برد به رسوایی
حافظ
ملکا جشن مهرگان آمد
جشن شاهان و خسروان آمد
خز به جای ملحم و خرگاه
بدل باغ و بوستان آمد
رودکی
يار بيگانه مشو تا نبري از خويشم
غم اغيار مخور تا نکني ناشادم
رخ برافروز که فارغ کني از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کني آزادم
حافظ
مسلمانان ز صدق آمین بگویید
که آمین تقویت باشد دعا را
خدایا هیچ درمانی و دفعی
ندانستیم شیطان و قضا را
سعدی
اگر چنانکه کسي را ز عشق مقصوديست
مرا ز عشق تو مقصود ترک مقصودست
دلم ز زلف تو بر آتشست و ميدانم
که سوز سينه پر دود مجمر از عودست
خواجوی کرمانی
تا چند کشم غصهی هر ناکس را
وز خست خود خاک شوم هر کس را
کارم به دعا چو برنمیآید راست
دادم سه طلاق این فلک اطلس را
ابوسعید ابوالخیر
Last edited by t.s.m.t; 24-09-2009 at 23:08.
امیدواران دست طلب ز دامن دوست
اگر فرو گسلانند در که آویزند
مگر تو رو بپوشی اگر نه ممکن نیست
که اهل معرفت ز تو نظر بپرهیزند
سعدی
درد دوري ميکشم گر چه خراب افتادهام
بار جورت ميبرم گر چه تواناييم نيست
طبع تو سير آمد از من جاي ديگر دل نهاد
من که را جويم که چون تو طبع هرجاييم نيست
سعدی
تحویل کنم نام خود از دفتر عشق
تا باز رهم من از بلا و سر عشق
نه بنگرم و نه بگذرم بر در عشق
عشق آفت دینست که دارد سر عشق
سنایی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)