تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 124 از 137 اولاول ... 2474114120121122123124125126127128134 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,231 به 1,240 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #1231
    تعلیق عضویت ...
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    سرزمین عجایب
    پست ها
    58

    پيش فرض

    تمام مزرعه
    از خوشه های گندم پر
    و هیچ دست تمنا،
    دریــــــغ ؛
    سنبله ها را درو نخواهند کرد
    دروگران همه پیش از درو، درو شده اند!

  2. 3 کاربر از Alice in Wonderlan بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1232
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    نخ به نخ خاطراتت را می ریسم تار یاد و پود یادگاری
    هر دو در هم گره خورده اند و خاطره بافته اند در دل سردم
    و تو بند بند خاطره را با من پیوند دادی شکفته تر از هر لبخند
    رنگین تر آرزوهای رنگی پشت شیشه و سرد تر و بی روح تر از آسمان بی ستاره
    چه آهسته غروب رفتنت از اشکهای ترنج تر می شود
    و چه آهسته من تو را گم می کنم در پشت برفهای تاریک رفتن
    و تو فاصله فاصله با مشت هایت برف می ریزی بر روی چشم هایم
    چشمهایی که انتظار آمدنت را بوسه میزد
    تو من را در من خلاصه کردی و من را در هرگز

  4. 5 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1233

    پيش فرض

    وقتی با تو آشنا شدم

    درخت مهربانیت آنقدر بلند بود

    که هرچه بالا رفتم آخرش را ندیدم.

    معجون زیبایت آنقدر شیرین بود

    که هر چه نوشیدم نتوانستم

    تمامش کنم.

    و دریای عشقت آنقدر وسیع بود

    که هرچه شنا کردم

    نتوانستم آخرش را ببینم .........

    و سرانجام در آن غرق شدم....

  6. 6 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1234
    Banned
    تاريخ عضويت
    Nov 2010
    محل سكونت
    in rain
    پست ها
    18

    پيش فرض

    نم نم هاي باران پوستينم را تر مي كنند

    چه با ضرب مي زنند خود را

    آرامشان كنيد ... چه شوقي ...

    من هنوز اينجايم ...

    منتظر او ...

  8. 2 کاربر از radin22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1235
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Nov 2010
    پست ها
    25

    پيش فرض

    please delete this post
    Last edited by mrgenereux; 29-01-2011 at 23:05.

  10. 2 کاربر از mrgenereux بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1236
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    12

    .
    هوس تنهایی کرده ام.جای خلوتی می خواهم و صدای او را که دائم بگوید:"دوستت دارم،دوستت دارم،دوستت دارم." و من با صداش در خودم غرق شوم و بغض کنم و آرام گریه کنم تا کلافه شوم و بگویم:"بس است دیگر!بگو دوستت ندارم.بگو از تو متنفرم،بگو برو گم شو!" و او با بغض بگوید:"دوستت ندارم.از تو متنفرم،برو گم شو!" و من از شنیدن آن ها سبک شوم و بخندم و کیف کنم تا کرخ شوم و دوباره هوس کنم آن صدا از پشت پنجره باز با ناز و خنده سرک بکشد و آهسته بگوید:"هر چه گفتم دروغ بود.دوستت دارم،دوستت دارم." و من دوباره سنگین بشوم و کیف کنم و فرو بروم و گریه ام بگیرد و دوباره بازی شروع بشود و من التماس اش کنم که بگوید دوستت ندارم و او بگوید:"چون تو می خواهی می گویم دوستت ندارم.بس که عاشق ات هستم می گویم ازتو متنفرم تا بخندی." و بعد بپرسد:"حالا راضی شدی؟سبک شدی؟" و من بگویم:"نه،رفتن ات،آمدن ات،خنده ات،گریه ات،آشتی ات،قهرت،عشق ات،نفرت ات،دوری ات،نزدیکی ات،وصال ات،فراق ات،صدات،سکوت ات،یادت،فراموشی ات،مهرت،کینه ات،خواندن ات،نخواندن ات و اصلاً بودن ات و نبودن ات سنگین است،سنگین است،سنگین است." بگویم:"اتفاقِ تو از همان اول نباید می افتاد و حالا که افتاده است دیگر نمی توان آن را پاک کرد یا فراموش کرد.اما شاید پاک کنی باشد تا مرا برای همیشه پاک کند."*

    مصطفی مستور

  12. 4 کاربر از narmine بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1237
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    انگار هزار سال دور خودم چرخیده ام
    انگار هزار سال رقصیده ام از غصه
    و حالا که ایستاده ام گیج می روم میان عالم و آدم
    انگار کابوس هزار ساله به سراغت آمده باشد و تو ترسان از خوابی عمیقتر از زندگی بپری
    انگار تمام دلخوشیهات رویایی باشد به اندازه یک چشم بر هم زدن
    انگار کورمال کورمال در تاریکی جلو بروی و ناگهان عصایت گم شود ، زمین بخوری
    انگار تکیه گاه پیچکی را از میان جانش بکشی و اوهم فرو بریزد
    آخر او هم رفت
    او که رفتنش هیچ وقت بود هم وقتش رسید


  14. 2 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1238
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    2,464

    پيش فرض

    و من در کنج این خانه، خلوتی می گزنیم؛

    قلمی در دست میگیرم،

    و دوباره عاشق میشوم.

    مینویسم؛

    مینویسم برای تو؛

    تا بخوانی و بدانی که دراین سکوت سهمگین، سیاهی های دلخوری به چشم نمیخورد.

    روزهای سنگینی بر من گذشت در این تاخیر

    روزهایی که با یاد تو به شب میرسید و شبهایی که زمزمه نام تو را به نسیم صبحگاهی میداد

    آری!

    من همان هستم. همان ساکت بی مدعا؛

    همان عاشق بی ریا؛

    این سکوت سهمگین برای رضایت معشوق من و توست

    نمیدانم آخر راهی که عشاق میروند به کدامین وادی ختم میشود.

    ولی بر این نکته بصیرت دارم که راه من و تو راه سلامت است و بس

    پس ای عشق من تو نیز همانی باش که او میخواهد

    تو نیز جام می ای در دست بگیر و عاشق شو که سلامت تو همه آرزوی من است ای تمام دنیا و عقبای من


    Last edited by tohidkh; 28-12-2010 at 20:17.

  16. 3 کاربر از tohidkh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #1239
    پروفشنال Rainy eye's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    864

    پيش فرض

    کم کم تفاوت میان نگه داشتن یک دست
    و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت!!
    اینکه عشق تکیه کردن نیست
    و رفاقت اطمینان خاطر!
    و یاد میگیری که بوسه ها قرارداد نیستند
    و هدیه ها،عهد و پیمان معنی نمیدهند.
    و شکست هایت را خواهی پذیرفت
    سرت را بالا خواهی گرفت با چشم های باز
    با ظرافتی زنانه و نه با اندوهی کودکانه!
    و یاد میگیری که همه ی راه هایت را هم امروز بسازی
    که خاک فردا برای خیال ها مطمئن نیست!
    و آینده امکانی برای سقوط به میانه ی نزاع در خود دارد
    کم کم یاد میگیری
    که حتی نور خورشید میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری
    بعد باغ خود را میکاری و روحت را زینت میدهی
    به جای اینکه متظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد
    و یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی...
    که محکم هستی

    که خیلی می ارزی
    و می آموزی و می آموزی!

    با هر خداحافظی یاد میگیری...

  18. این کاربر از Rainy eye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  19. #1240
    داره خودمونی میشه nab nab's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2011
    محل سكونت
    تو قلب شما
    پست ها
    109

    پيش فرض

    آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
    آنگاه که کاخ آرزو های کسی را ویران می کنی،
    آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
    آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری
    آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن
    غرورش را نشنوی،
    آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده میگیری ،
    می خواهم بدانم،
    دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تا
    برای خوشبختی خودت دعا کنی؟!

  20. 3 کاربر از nab nab بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •