مصیبتی است
وقتی تو در تمامی تن پیر می شوی
جهان با تو پیر می شود
و دل، تنها دل...
همچنان جوان می ماند
مصیبتی است
وقتی تو در تمامی تن پیر می شوی
جهان با تو پیر می شود
و دل، تنها دل...
همچنان جوان می ماند
با هر چه عشق
نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود
راه تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو
می توان گشود
جای پایت را برف پنهان کرد
خندههایت را خاک
برفها آب شدهاند
سیلابها خاک را زیر و زبر کرده اند
در چشم انداز اما چیزی نیست
مگر ساقهی نازک علفی
که در نسیم
بازی می کند
"شهاب مقربین"
آه ای زمین
شکایت از تو پیش که برم
تو هیچ گاه
زیر پای من
استوار نبودی
مجيد نفيسي
گوشه ي گيج اتاق
سايه ات از سيگار
لب مي گيرد
و دل ات
از گوشه ي گيج خودت !
راه
با جراحتي ساده
عبور پاهاي نگرانت را لرزيد
و تو باردار پشت خودت بودي
سلاحي كه به صلاح دستهايت بود !
سكوت
بدرقه ي راهت
كمي دورتر از خودم
دستم
با تو كنار مي آيد
اگر
كنار نروي !
چند لحظه صبر کن !
تو که هیچ وقت
شیفته ی بوی کاه گل ِ کوچه باغی نبودی ٬
حتی صدای وحشی ِ آبشار هم
تو را مست نمی کرد!
لا اقل بگذار
تکه ای از شب ِ سیاه ِ قلبم
از خورشید ِ چشمانت
نور بمَکَد !
صبر کن عزیز!
دستت را به من بده !
بیا با کوچه های کودکی ام آشنا شو
و خاطراتم را حس کن !
شاید دیگر
مثل ِ یک مترسک به من خیره نشوی !!
زین پس
بهدنبال آروزهای محال
نخواهم رفت
منتظرم مباش
گاهی وقتها آدم
دلش میخواهد
هوشمندی را کنار بگذارد و
اعتماد کند به کسی
همین
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)