بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام
داستان بزرگترين سوتي من از اونجايي شروع شد كه عمو يه من مي خواست كامپيوتر بخره چون عموم تو بانك بود آشنا زياد داشت براي همين قرار شد من و عموم بريم سراغ يكي از آشنا ها كه كامپيوتري داشت قبلا سفارش كامپيوتر توسط عموم داده شده بود و اون شخص هم يك سيستم در نظر گرفته بود وقتي من مشخصات اون رو ديدم فهميدم رم خيلي پايين هست براي همين وقتي رفتيم اونجا از اون شخص كه يك مهندس كامپيوتر و رئيس شركت بود خواستم رم را ارتقا بده ولي اون هي امتناع مي كرد و هزار جور بهانه مي آورد و منم براي اينكه رم را ارتقا بده به هر دري مي زدم بحث بسيار داغ شده بود هر كدوممون داشتيم به قول معروف كباده علم و ادب مي كشيديم بحث به جايي رسيده بود كه عمويه من كه هيچي از كامپيوتر به اون صورت نمي دونست و فقط كار بانكي با اون انجام مي داد سعي مي كرد كه بحث ما رو خاتمه بده تو اين هاگير واگير كه هركس كم مي آورد خيلي ضايع مي شد من از دهنم پريد و گفتم :" خودتون مي دونيد كه رم مثل يه پل ارتباطي مي مونه " وقتي اين حرف زدم تازه فهميدم كه چه گندي زدم و اون مهندسه شروع كرد به خنديدن بعد با حالت تمسخر آميز گفت :" چه جور پلي ؟!!" منم كه تو اون لحظه حالم گرفته شده بود چيزي نگفتم و ماجرا به خوبي تموم شد ولي بايد بگم كه آخرش رم رو عوض كرد !!!!!!!!!! البته اينو بگم كه من وقتي گفتم رم مثل يه پل ارتباطي مي مونه منظورم اين بود كه هرچي اين پل عريض تر باشه سرعت عبور و مرور بيستر مي شه و هر چي پايه هاي اين پل محكم تر باشه ترافيك بيشتري رو تحمل مي كنه ولي خوب چيزي كه باعث شد اين به سوتي بزرگ تبديل بشه اين بود كه شخص با خنديدنش منو شك زده كرد و من اون لحظه به فكرم نرسيد كه اينو توضيح بدم هرچند كه اصلا اون فرصت نداد كه توضيح بدم
با تشكر