بيدل :
از قبول عام، نتوان زيست مغرور كمال
آنچه تحسين ديدهاي زين خلق، دشنام است و بس
بيدل :
از قبول عام، نتوان زيست مغرور كمال
آنچه تحسين ديدهاي زين خلق، دشنام است و بس
عبرت نائيني :
از ما مپرس كز چه دل از دست دادهايم
از آنكه برده است دل از دست ما، بپرس
مخبرالسلطنهي هدايت :
از واعظِ غيرمتعظ، پند شنيدن
چون قبلهنما ساختنِ اهلِ فرنگ است
وصفي بخارايي :
از سبكروحي دل، تا خبري يافتهام
زندگي بارِ گرانيست كه بر دوشِ منست
هر شب ستاره اي بر زمين ميكشند و باز
اين آسمان غمزده غرق ستاره است
گلسرخي
زاهد بودم ترانه گويم كردي
سر دفتر بزم و باده گويم كردي
سجاده نشين با وقاري بودم
بازيچه كودكان كويم كردي
مولوي
به هوش بودم از اول كه دل به كس نسپارم
شمايل تو بديدم نه عق ماند نه هوشم
سعدي
هر هر دلي كو به عشق مايل نيست
حجره ديو خوان كه آن دل نيست
عراقي
منشين با بدان كه صحبت بد
گر چه پاكي تو را پليد كند
آفتابي به اين بزرگي را
پاري اي ابر ناپديد كند
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
وندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)