بابا خدایی یه ذره دقت کنید.
بابا خدایی یه ذره دقت کنید.
Last edited by elected; 23-10-2006 at 11:33.
خيلي ممنون، اگه رك بخوام صحبت كنم، هم آره، هم نه!
آره: چون درسته، دو تا شون مي گن بايد اين جدال و گفتگوي دروني ژايان يابد.
نه: چون كريشنا هيچ تمريني تجويز نمي كند، و منظورش از فرافكني ها، فكر مي كنم، خيالژردازي هايي باشه كه يهو آدم واردش مي شه، و نه تمرينات برون فكني و ...او صراحتا هرگونه تمريني رو رد مي كنه! اما دون خوان مي گه:
براي اينكه بتوني سكوت دروني رو محقق كني، بايد حركات جادويي كني، براي اينكه بتوني وارد دنياهاي ديگه شد، بايد بتوني رويا بين باشي و ...
ببينيد صحبت من خيلي روشنه: من مي خوام بدونم آيا براي قطع گفتگوي دروني، براي ورود به دنياهاي ديگه براي هر چيزي غير از درگير شدن در پارامترهاي درك روزمره، من بايد تمرين بكنم؟! فلسفه تکامل رو هم اصلا نمی پذیرم، چون برای من که تقریبا دارم می فهمم ذهن چیه، هیچ فلسفه ای رو بدرد بخور نمی دونم
قربان شما و ممنون
Last edited by elected; 30-10-2006 at 13:27.
همین که میفرمایین هیچی نمی فهمین این خودش پله اول عرفانه.نوشته شده توسط tom boy
سلام دوستان ایا می دانید برای چی دروغ گفتن گناه کبیره است ؟
من تازه این مطلبو فهمیدم دوست دارم به شما هم بگم شاید کسی ندونه و از این به بعد بفهمه
وقتی ما دروغ می گویم یک سری هرمون ترشح می کنن غدد که روی سلول های خاکستری مغز که خیلی برای حیات بدن ضروری هستن اسیب می رسون
و اسلام این کا را گناه کبیره خوانده چون به خودمان اسیب می رسونی اون زمان عربا که نمی فهمیدن سلول خواکستری چیه و غیره پیامبر اکرم (ص) این کارا حرام و گناه کبیره خواندن امیدوارم دیگه دروغ نگین به هیچ عنوان
موفق باشید
تازگی ها دانشمندان متوجه شده اند که گوشت خوک یک نوع انگل داره که با پختن از بین نمی ره و به بدن انسان اسیب می رسون و اسلام این را حرام اعلام کرده است
گوشت خر برای این حرام است اول اینکه اون زمان خیلی مهم بود برای کار کردن و دوم این که در اثر کار کردن زیاد گوشتش سفت می سه و یک نوع اسید در گوشتش وجود دارد که باز هم به سلامت انسان اسیب می رسونه
این برای من خیلی جالب بود که کسانی که به این مطالب پی بردن و دین دیگه ای داشتن وقتی متوجه شدن اسلام این را در زمانهای دور گفته است مسلمان شده اند
ادم از بزرگی و محربانی خداوند میخ کوب می شه
امیدوارم مفید بوده باشن
موفق باشین
elected عزیز،نوشته شده توسط elected
ببین، ما برای زندگی عادی داشتن در این دنیا، هر روز و هر لحظه داریم هم به خودمان و هم دیگران، تفسیر این دنیا را که ناشی از قرار گرفتن پیوندگاه در جای تونال زمان انسان امروزیست، میشنویم (گفتگوی درونی) و میگوییم (ارتباط با دیگران و اشیا و پدیدهها).. حتی برای چنین کاری نیز انرژی نیاز داریم، وگرنه سیستم خودبخود (در حالت طبیعی) به حالت خواب که محلی دیگر از پیوندگاه در هیبت فروزان انرژیست میرود. و شروع به شارژ کردن کالبدها میشود..
حال دونخوان میگوید برای دیدن دنیاهای دیگر، سیستم تفسیری این نقطه نیز باید ساکت شود، تا جای پیوندگاه شل شود، و هم انرژیای که هدر میرفت، مصرف نشود، و هم اینکه با تمرینات حرکات جادویی تنسگریتی، باعث جابجایی انرژیهای راکدی شویم تا اقتدار لازم برای دیدن دنیاهای دیگر، به همراه تفاسیر مربوطه را داشته باشیم.
برای فروریختن سیستم تفسیری این دنیا و یا متوقف کردن دنیای سالک هم نکات و تمرینهایی میگوید..
کریشنامورتی نیز میگوید، برای ارتباط درست داشتن با دنیا، تصمیم و حرکت برمبنای قصد خود مرکز اشتباه است، دیگر این مرکز تشکیل شده از تفاسیر لحظهای وراجی دائمی ذهن، آنقدر ناقص است و مشکل آفرین، که بشر امروزی هنوز مشکلات خوراک و مسکن و سکس را از ابتدای تاریخ حل نکرده است.. به عبارتی سیستم تفسیریی که در این زمان استفاده میکنیم پاسخگوی نیازهای روحی بشر نیست.. پس باید متوقف شود.. برای توقف فعالیت هویتی و خودمرکز در راهبرد نهایی زندگی، شخص باید از نحوه فعالیت ذهن، و استفاده از حافظه برای برانگیختن و دسترسی به خاطره، و ... که همان ساخت تاویلی دنیایی است که کاستاندا میگوید، آگاهی یابد، و به نوعی از یکی بودن مشاهده کننده و مشاهده شونده آگاه شود..
دونخوان پس از توقف، راهکارهایی ارائه داده.. کریشنامورتی رسالتش را تا شناخت ساز و کار ذهن، تونال زمان، و عملکرد ارتباط انسانی با پدیدههای آفرینش میداند.. دونخوان از پیوندگاه و دیدن میگوید.. کریشنا فقط از دیدن، و در نتیجه حرکت صحیح مجموعه کالبد انسانی در راستای شعور کائنات صحبت میکند..
سوالت در مورد اینکه آیا برای توقف دنیا و یا رسیدن به سکوت درونی، به تمرینی احتیاج هست یا نه ؟.. من میگویم نه.. و این نظری شخصی است.. کریشنا هم میدانیم که هیچ اتوریته و سیستمی را از این نقطه پیشنهاد نمیکند..
ناگفته نماند که بعد از توقف و فعالیتهای بدور از مرکز و هویت، انسان آزادانه میتواند حرکت کند.. کاستاندا شرایط خودش را داشت.. با آنچه که او بایست در سالهای اولیه دهه 60 به آن توجه میکرد، دنیایش بایست متوقف میشد.. ولی او کتاب سوم را زمانی نوشت که کتاب دومش را از آخرین وقایع پایان دهه 60 مینوشت... به عبارتی مطالبی که در سال 61 برای توقف دنیا به او گفته شده بود را پس از نوشتن مطالب 1968 در کتاب دومش، در کتاب سوم مینویسد.. خب این یعنی بیتوجهی ساختار ذهنی او با وجود استاد.. حال این مرد وحشتناک منطقی را این استاد چگونه به راه میآورد، به تحقیق و کنکاش و دقت نیاز دارد.. تا مواردی که برای سالکان پس از کارلوس است با آنهایی که استثنائا برای اوست اشتباه نشود.. چیزی که کارلوس خود نیز به آن اعتراف میکند..
دوست من خودت را اذیت نکن.. به نظر من، نوشتههای کریشنا برای کسی که خیلی ذهنگراست بدرد توقف دنیایش میخورد و توصیه میکنم که از اینجا شروع کنی.. اگر مرد عملی و در تئوریها نمیخواهی خود را غرق ببینی.. عمل و بیعملی دونخوان را در نظر بگیر.. او برای توقف دنیا نیز حالتهای حذف تاریخچه شخصی (حذف زمان از فرآیند ذهن مورتی)، مشورت با مرگ (خلاصی از قید لذات و تعلقات مبتنی بر خودمرکزیت ذهن)، مسئولیت پذیری اعمال... و کلا حالتهای ذهنی را به او پیشنهاد میکند و خصوصیات جنگاوری و سالک بیعیب و نقص را برایش سرمشق قرار میدهد.. کارلوس در سیستم منطقی تفسیریاش بسیار انرژی مصرف میکرد !!
کلا هم در صورت فروریختن نظام ارزشی این دنیا (البته در حرف ساده است) و خالیا بودن ذهن (اشاره به دائو)، تفاسیری که تاویلات دنیا را به ذهن دیکته میکردند، از کار میافتند، آنگاه اگر انرژی کافی برای روبرو شدن با دنیاهای دیگر را داشته باشی این امر خودبخود صورت میگیرد، و فیوضات استفاده نکرده را همسویی میبخشی..
موفق باشی..
-/
Last edited by darab; 23-10-2006 at 15:52.
سلام به مرسدس عزيز ببينم نگفتيمنظور از ب چي بود من درست گفته بودم علي (ع)؟؟؟؟؟؟؟
ممنون، ظاهرا اين مبحث رو فهميدم. اگه درست فکر کنم، همینطور که شما می گید:كريشنا براي اذهان خيلي پیچيده صحبت مي كنه، چون تو کتابting on this things کمی متفاوت از دیگر کتابها صحبت می کنه.نوشته شده توسط darab
آقا از توضیحات خیلی ممنون، الهي خير ببيني![]()
Last edited by elected; 30-10-2006 at 13:36.
من میخوام واسه کلاس زبان یه متن حد اکثر 2 صفحه ای در مورد انرژی مثبت پیدا کنم.کسی میتونه کمک کنه.
درس زندگی
يه کلاغ روي يه درخت نشسته بود و تمام روز بيکار بود و هيچ کاري نمي کرد... يه خرگوش از کلاغ پرسيد: منم مي تونم مثل تو تمام روز بيکار بشينم و هيچ کاري نکنم؟ کلاغ جواب داد: البته که مي توني!... خرگوش روي زمين کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد... يهو روباه پريد خرگوش رو گرفت و خورد!
نتيجه اخلاقي: براي اينکه بيکار بشيني و هيچ کاري نکني ، بايد اون بالا بالاها نشسته باشي!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)