متاسفانه شما بجای اینکه مجموعه ای از پرسش ها باشین ، مجموعه ای از پاسخ ها هستین
به همین دلیل من خیلی موضوغی برای صحبت پیدا نمیکنم در گفته های شما
فرگشت یک فرایند محیطی هست به همین دلیل گفته میشه کور هست ؛ مثل فرسایش خاک ... در این مورد میشه کتاب ساعت ساز نابینا رو مطالعه کنین که در اون توضیح میده چرا فرگشت کور و بی هدف است و اصلا چی هست.
اما اینکه میگین نظم همه جا هست بنظر نمیتونه درست باشه ، ما در یک جهان کاملا بی نظم و به هم ریخته زندگی میکنیم و هر روز این آشفتگی ها بیشتر و بیشتر میشه.
به همین دلیل گفتم شبه نظم ؛ چون به عنوان مثال موجودات زنده براثر دریافت انرژی از خورشید توانسته اند کمی نظم پیدا کنند اما این مقدار اندک نظم که بسیار شکننده است با یک بی نظمی بسیار عظیم در خورشید همراه است و به همین دلیل نیز خورشید متلاشی خواهد شد و کره زمین را نابود می کند.
و درواقع این موضوع کمی احمقانه و خود بزرگ بینی خواهد بود که تصور کنم نظمی وجود دارد برای انسان ، به این دلیل که کهکشان های بسیار زیادی وجود دارد ؛ انسان و کره زمین یک عضو بسیار بسیار کوچک در این بزرگی کیهان است که در بزرگی آن گم شده است .
این دقیقا مانند این می ماند که من به عنوان یک سازنده ساختمان ؛ میلیون و میلیاردها برج و آسمان خراش بسازم و سپس تنها در یکی از آنها یک منزل بسیار کوچک برای زندگی بسازم و مابقی را بدون استفاده فقط ساخته باشم . در واقع یک نوع حماقت و حروم کردن وحشتناک منابع در چنین ساخت و سازی انجام پذیرفته که هیچ عقل سلیمی نمیتواند بپذیرد.
نظم:
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
نظم به مجموعه اي گفته ميشود كه :
1.داراي هدف مشخص باشد .
2.هيچ عضو مخرب و يا بي فايده اي در مجموعه نباشد.
ابتدا ما بايد نظم را تعريف كنيم و سپس به استدلال براي آن بپردازيم اين جمله درست بنظر نميرسد :
(- کاملا امکان دارد که پدیده منظم حاصل تصادف و اتفاق باشد.)
مگر اينكه ما چيزي شبيه نظم را با خود نظم اشتباه بگيريم و يا يكي بدانيم كه در آن صورت ميتوان گفت جمله بالا درست بنظر ميرسد.
خود حادثه و اتفاق در مفهوم خود بي نظمي را به همراه دارند و بخصوص اگر تعداد زيادي تصادف را كنار هم بگذاريم ديگر نميتوان شاهد مجموعه منظمي بود كه به هيچ عنوان عضو اضافه يا مخربي ندارد.
در مقياس زيستي در كره خاكي نظم ميتواند به اين معني باشد كه بنا بر هدفمند بودن اين مجموعه نبايد شاهد منقرض شدن حتي يك گونه از موجودات بود و همچنين در بدن هيچ موجودي نبايد عضو اضافه اي وجود داشته باشد و اينكه موجودات ، يك وعده غذايي موجودات ديگر هستند خود كمال بي نظمي را به نمايش ميكشد . هدف موجودي (يك عضو مجموعه زيستي) مخالف هدف موجود ديگر (عضو ديگر آن مجموعه) .
در يك ساعت كه سازنده دارد شما نميتوانيد دو عضو را بيابيد كه مخالف هدف يكديگر عمل كنند و همچنين عضو اضافه يا مضرري وجود ندارد .
انسان به اين دليل كه ابزار ساز است، ذهن او زنداني محيطش بوده و نتوانسته تكامل را درك كند.
فرگشت بر خلاف يكي از قديمي ترين ايده هاي ماست:
اين ايده كه براي ايجاد يك چيز ساده يك چيز باهوش عظيم لازم است، من اين نظريه رو به زوال را نظريه آفرينش مي نامم. شما هرگز نميبينيد يك نيزه ، نيزه ساز بسازد، يك نعل اسب ،نعلبند بسازد هرگز نميبينيد يك كوزه ، كوزه گر بسازد آنچه كه كمك داروين به انديشه بشري را چنين انقلابي ساخته و چنين توان آگاهي افزايي به او داده ، اين است كه امكان فرايندي را كشف كرد كه چنين خلاف عادت مي نمود.
به همين دليل هم ساعت ساز نابينا را داوكينز نوشت.
اما فكر ميكنيد ساعت منظم است ؟ خير به اين دليل كه جهان بر پايه بي نظمي است حتي يك ساعت كه سازنده دارد نميتواند تابع نظم طراح خود باشد ...
در پاسخ به برهان نظم و "خدای ساعت ساز" توسط ویلیام پیلی:
ما هیچ ساعتی نداریم که خطا نداشته باشد. همه ی ساعت ها دارای درصد اندکی از خطا هستند و مشکل از قانون انتروپی و میل طبیعت به بی نظمی می آید. در یک نگاه حتی یک ساعت که ما می دانیم سازنده دارد در بازه زمانی بلند مجموعه منظم حساب نمی شود. وقتی ما حتی یک مجموعه منظم نمی توانیم داشته باشیم که مثال بزنیم, کلا نمی توانیم چیزی بنام برهان نظم را بیان کنیم.
(قانون انتروپی= قانون دوم ترموديناميك : در يك سيستم بسته انتروپي يا بي نظمي همواره رو به افزايش است)
===
یکی از ایرادهایی که به برهان نظم وارد است، این است که برهان یاد شده بر تمثیلی سست و ضعیف استوار است.
این برهان فرض را بر این می گذارد که میان اشیای طبیعی و اشیای مصنوع شباهت حائز اهمیت و معنا داری است. ولی باز با استفاده از مثال (چشم و ساعت) باید گفت، مشخص نیست که چشم آدمی از هر وجه شبیه ساعت باشد. استدلال های تمثیلی بر این فرض استوارند که میان طرفین تمثیل شباهت چشمگیری هست. اگر این شباهت کمرنگ یا ضعیف باشد، نتایجی هم که بر بنیاد این مقایسه گرفته می شود به همان نسبت سست و ضعیف خواهد بود.
ضمنا برهان نظم در اثبات توحید کاملا ناکام می ماند. حتی اگر بپذیرید که جهان و هر چه در آن است به روشنی گواهی می دهد که حاصل طرح و تدبیری است، دلیل متقنی ندارید که اعتقاد آورید اینها را جملگی خدایی واحد به وجود آورده است.
برهان نظم لزوما موید این رای نیست که طراح جهان قادر مطلق است.
می توان به طرزی موجه دلیل آورد که در جهان شماری "خطا در طراحی" وجود دارد. به طور مثال چشم آدمی به نزدیک بینی، و به آب مروارید در پیری گرایش دارد _ که به سختی می شود باور کرد آفریده صانعی قادر مطلق باشد که می خواهد بهترین جهان ممکن را خلق کند.
این مشاهدات چه بسا شماری از افراد را به جانب این تصور رهنمون کند که طراح عالم هستی قادر مطلق نیست؛ سهل است، خدایی است، یا خدایانی هستند، نسبتا ناتوان، یا شاید خدایی است جوان که توانایی های خود را محک میزند. شاید طراح و مدبر عالم هستی اندکی بعد از آفرینش جهان مرده است و این امکان را فراهم آورده که عالم هستی از عیار هماهنگی خود بکاهد.
- نایجل واربرتون - از کتاب "الفباي فلسفه"