عجب علميست علم هيت عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمين است
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبين است
ای بابا در حد بچه های دبستان فوتبال بازی کردن
عجب علميست علم هيت عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمين است
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبين است
ای بابا در حد بچه های دبستان فوتبال بازی کردن
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
به چشم خلق عزیز جهان شود حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک
کی شعر تر انگيزد خاطر که حزين باشد
يک نکته از اين معنی گفتيم و همين باشد
مژگان چرا دیگه شبا نمیای(1/5 و 2 منظورمه)
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
به ممنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت
که در کمینگه عمرند قاطعان طریق
محمد خودتو برا سوالای سخت تر آماده کن
قرار بعدی
تالار مردگان
اولین پنجشنبه ای که نیستم
نه گل
نه گلاب
و نه خیرات
تو را می خواهم که پای هیچ یک از قرارها نیامدی
يک شب آتش در نيستاني فتاد
سوخت چون اشکي که بر جاني فتاد
شعله تا سرگرم کار خويش شد
هر نيي شمع مزار خويش شد
سلام فرانک.
من تو ترک ی هستما![]()
دل ميرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا(محمد جان شما رو ميگه ها كه تو صندلي داغ رازهات برملا ميشه)
حافظ
سلام به همه
فرانك خانوم شعر قشنگيه
Last edited by Payan; 11-07-2007 at 16:09.
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی
وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بیپا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
سرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من
از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
....
نکنه تنها بمونی
دل به غصه ها بدوزی
تو بشی مثل ستاره
تو دل شبها بسوزی...
هم اکنون 5 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 5 مهمان)