تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 12 از 22 اولاول ... 28910111213141516 ... آخرآخر
نمايش نتايج 111 به 120 از 211

نام تاپيک: معرفي، نقد و شرح کتاب

  1. #111
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 فاوست

    نوشته : یوهان ولفگانگ



    این کتاب توسط شاعر و نویسنده بزرگ المانی یوهان ولفگانگ گوته نوشته شده و در دو قسمت: قسمت نخست در 1808 و قسمت دوم 1831 منتشر گردیده است.

    این درام بزرگ درحقیقت حاصل یک عمر تجربه شاعر، نویسنده، فیلسوف، سیاستمدار، دانشمند، منقد هنری و مدیر تئاتر گوته است. نوشتن این کتاب بدون اینکه مانع از اختیار مشاغل متنوع شود از دوران جوانی گوته آغاز گردید و درست تا چند ماهی قبل از مرگش در 1832 «به سن 82 سالگی» به طول انجامید. قسمت اول مانند یک نمایشنامه اسرارآمیز با مقدمه ای معروف در باب بهشت که اساساً توضیح وتفسیر قسمت اول از این کار عظیم است، شروع می شود. خداوند بنا به خواهش شیطان به او اجازه می دهد تا درستی و راستی فاوست، خدمتگزار خدا را آزمایش نماید. مفیستوفلس با فاوست سالخورده معامله ای می کند. اگر فاوست حتی برای یک لحظه هم با این معامله موافقت کند، روح از تنش پرواز خواهد کرد.

    فاوست دوباره جوان می شود و با مفیستوفلس به مسافرت می پردازد تا از تمام لذایذ زمینی برخوردار گردد. در زمین عاشق دختر ساده ای به نام مارگارت می شود بعد به او خیانت می کند و مسؤول سقوط و مرگ او می گردد. مفیستوفلس فکر می کند که روح مارگارت را اسیر خواهد کرد ولی صفای عشق او نسبت به فاوست و امتناع او از نجات یافتن از چنگال مرگ، سبب نجات او می شود. قسمت اول نمایش به پایان می رسد ولی فاوست هنوز در دنیای شهوات و هوس ها آن لحظه پر شکوه هستی را که در آرزوی به چنگ آوردنش می باشد، نیافته است. در قسمت دوم فاوست که مربوط به زندگی عادی و زیبایی طبیعی است، شعر فلسفی عمیقی به کار گرفته شده است، که شباهت کمتری به قسمت اول دارد. فاوست در اینجا تمام قدرت های دنیوی و معنوی را می آزماید و معذالک هنوز آن لحظه ای را که چنین مشتاقانه در جست وجویش است، حتی در عشق هلن تروا نمی یابد. مفیستوفلس تقریباً از انجام معامله اش نومید شده است. سرانجام فاوست خسته و سیر از گشت و گذار دوباره مرد سالخورده ای می شود و علاقه مند می گردد که اراضی دریا را دوباره آباد کند. این نقشه در نظر او کار کوچکی می نماید و حال آنکه فواید بیشماری برای تعداد بسیاری از مردم در بر دارد در اینجا فاوست با تعجب می بیند که این کار غیر جالب و اجتماعی خوشحالی عمیق و حقیقی را به او ارزانی داشته است. این انگیزه چنان شریف است که مفیستوفلس عاقبت از به چنگ آوردن روح فاوست مانند روح مارگارت بیچاره در قسمت اول داستان، محروم می شود. به هرحال فاوست اثری است که تا ابد در دنیای ادبیات جاویدان خواهد ماند. متأسفانه به علت عظمت کار نمایش فاوست بر روی صحنه چندان آسان نیست و تاکنون چند بار به طور استثنایی و با تحمل زحمات و هزینه های بسیار و با تطبیق دقیق دو قسمت اول و دوم، آن را نمایش داده اند.

    گوتو موسیقیدان معروف اپرایی مشهور بر روی این اثر ساخته است.

  2. #112
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 رنگ كلاغ

    نوشته : فرهاد بردبار
    منبع : سيدحسن فرامرزى


    فرهاد بردبار در رمان «رنگ كلاغ» با فاصله گرفتن از آثارى كه تلاش مى كنند آدم هايى با شخصيت هاى پيچيده و اغلب روشنفكر را به تصوير بكشند، اثرش را ميان آن دسته از داستان هايى قرار مى دهد كه با به تصوير كشيدن شخصيت هايى خيابانى داستانى جذاب و شيرين از زندگى آدم هاى طبقه متوسط و پائين تر را ارائه مى دهد. فرهاد بردبار در رمان «رنگ كلاغ» با كنار گذاشتن فرم هاى روايى پيچيده و ساختارهاى مغلق داستانى، شكل زبانى روان، روايتى خطى و ساختارى ساده را پيش مى گيرد. به صورت كلى مى توان گفت نويسنده در رمان «رنگ كلاغ» - چه به شكلى آگاهانه و چه به شكلى ناخودآگاه _ فرم و ساختار آثار ادبى جاده اى را در ذهن مخاطب تداعى مى كند. بايد دقت كرد كه نويسنده تاكيد خاصى بر روى جاده اى بودن فرم اثر ندارد. در واقع آنچه كه فرم رمان و ساختار آن را به اين نوع ادبى نزديك مى كند محوريت پيدا كردن مفهوم «ولگردى» و «خانه به دوش» بودن شخصيت داستان است.


    شايد بتوان گفت كه رمان «رنگ كلاغ» نوعى پيكارسك «درون شهرى» - و يا درون منطقه اى _ است. آنچه كه در ادبيات پيكارسك و يا آثارى كه در ساختار خود به فرم اين نوع روايى نزديك مى شوند، بيش از هر چيز ديگرى قابل توجه خواننده قرار مى گيرد حضور يك شخصيت داستانى جذاب، دلچسب و دوست داشتنى _ اغلب شخصيت اصلى _ در داستان است. مى توان گفت در رمان «رنگ كلاغ» نيز از آن جايى كه اتفاق ها، موقعيت ها، لحظه هاى داستانى و... براساس ولگردى ها و سرگردانى هاى شخصيت اصلى داستان (راوى) شكل مى گيرد و نه تنها اثر در ساختار خود به نوع ادبى پيكارسك نزديك شده است بلكه به شكلى ناگزير ساختارى شخصيت محور نيز پيدا كرده است. در نتيجه عنصر شخصيت و شخصيت پردازى _ هر چند كه در راستاى ديگر عناصر شكل مى گيرد _ به عنوان محورى ترين عنصر شكل دهنده ساختار رمان «رنگ كلاغ» اهميت پيدا مى كند. در رمان فرهاد بردبار راوى جوانى كه ترك تحصيل كرده است هر صبح از خانه خارج مى شود مسيرى جغرافيايى را _ هر چند در حوزه اى محدود به شكلى دايره اى و غالباً بدون در نظر داشتن مقصد و هدفى خاص _ پشت سر مى گذارد و به هنگام شب دوباره به خانه بازمى گردد. وى در طول اين مسير در موقعيت هاى مختلفى قرار مى گيرد. راوى رمان از آن دست آدم هايى است كه با بى قيدى و بى تكلفى تمام نه تنها خود را از جامعه خارج مى كند بلكه ارزش هاى وجودى خود را نيز فراموش كرده است. نمونه اين نوع ادبى و اين آدم ها را مى توان در آثارى از قبيل رمان «ناتوردشت» اثر «جى.دى.سلينجر» در آثار غربى و رمان «طوطى» اثر «زكريا هاشمى» در آثار ايرانى مشاهده كرد. شايد بتوان گفت مهمترين ويژگى راوى انفعال نهايى او در تقابل با هر نوع موقعيت، شخصيت و... است. در واقع نويسنده با به چالش كشيدن شخصيت راوى در فضاها و موقعيت هاى مختلف و متفاوت انفعالى كه از آدم هايى اينچنين انتظار مى رود را به تصوير مى كشد. نويسنده كاملاً آگاهانه با روايت كردن داستان از ديدگاه من راوى تلاش مى كند توان لازم براى شكل گرفتن حس همذات پندارى در ذهن خواننده نسبت به انفعالى بودن راوى را به متن منتقل كند. خواننده با مطالعه «رنگ كلاغ» و همچنين آثارى از اين نوع و با پشت سر گذاشتن موقعيت هاى مختلف داستانى همراه با ولگردى ها و سرگردانى هاى شخصيت داستان به اين نتيجه مى رسد كه آنچه به عنوان يك ايده آل _ چه در خودآگاه و چه در ناخودآگاه _ در زندگى طلب مى كند را تنها مى تواند در اين دسته از آثار جست وجو كند اما آنچه در اين ميان اهميت پيدا مى كند اين است كه شخصيت راوى - با دارا بودن همان ويژگى انفعالى اش _ به همان شكل كه داستان را از ديدگاه خود روايت مى كند موجب انتقال مفهوم انفعال از شخصيت خود به فرم رمان نيز مى شود. بايد دقت كرد كه در رمان «رنگ كلاغ» انفعال ساختارى - كه در راستاى انفعال شخصيتى راوى شكل مى گيرد _ نه به شكل عدم موضعگيرى نويسنده درباره معنايى متن بلكه به مفهوم كاركرد نداشتن بسيارى از عناصر داستانى و در نتيجه توجيه نشدن حضور آن عناصر در لايه اول متن است؛ آدم هايى كه مى آيند و مى روند بدون اينكه حضور آنها در داستان لازم باشد شكل گرفتن موقعيت هايى كه منطق شكل گيرى آنها در متن مشخص نمى شود و... از عناصرى هستند كه در شكل گيرى اين مفهوم در متن تاثيرگذار هستند.
    بايد دقت كرد كه نويسنده مقوله انفعال را - به همان مفهومى كه قبلاً گفته شد - كاملاً آگاهانه در رمان جاى مى دهد و آن را پى مى گيرد، در واقع مى توان به شكلى خلاصه اين مفهوم را در رمان «رنگ كلاغ» - چه در تقابل با شخصيت پردازى و چه در تقابل با ساختار متن - در موارد زير مورد بررسى و تحليل قرار داد. روايت در رمان «رنگ كلاغ» روايتى بيرونى است و هر چند كه داستان از ديدگاه من راوى روايت مى شود اما به ندرت پيش مى آيد كه خواننده از ناخودآگاه راوى آگاه شود. در واقع در طول داستان نه تنها به خواننده هيچ گونه پيش آگاهى داده نمى شود بلكه آگاهى خواننده پس از پشت سر گذاشتن موقعيت مورد نظر باز هم ناقص و ناتمام باقى خواهد ماند. به همين دليل خواننده از علت شكل گيرى بسيارى از موقعيت ها، عمل ها، عكس العمل ها و... آگاه نمى شود و با توجه به اين نكته نويسنده - به شكلى آگاهانه - موقعيت ها و لحظه هايى را به تصوير مى كشد كه ذهن خواننده در راستاى شكل گرفتن اين تصاوير هرچه بيشتر نسبت به عمل و عكس العملى كه قرار است اتفاق بيفتد و يا در حال اتفاق افتادن است كنجكاو مى شود اما در نهايت نويسنده آنچه را كه به عنوان مهمترين عنصر براى پايان بندى اين تصاوير لحظه ها و موقعيت ها در نظر مى گيرد عدم شگل گيرى هر نوع عمل و يا عكس العمل است. براى نمونه مى توان به فصلى از رمان اشاره كرد كه راوى بدون هيچ علت توجيه كننده اى دختر و پسرى كه بر حسب اتفاق در مسير روزانه او قرار گرفته اند را تعقيب مى كند. در اين موقعيت خاص، اينكه راوى در نهايت - با توجه به اينكه دختر و پسر را به شكلى غيرطبيعى مورد تعقيب قرار داده است - كاملاً بى تفاوت و بدون انجام هرگونه عملى آنها را به حال خودشان مى گذارد نشان دهنده انفعال شخصيتى راوى است. و توجيه نشدن علت تعقيب در راستاى روايت رمان به نوعى انفعال ساختار و فرم داستان است
    گاهى اوقات نيز نويسنده با به تصوير كشيدن نوع خاصى از فضاهاى غيررئاليستى و ابزار قرار دادن اين فضاها به قصد ارائه دادن آگاهى هاى تازه آنچه كه به عنوان آگاهى هاى اوليه در ذهن خواننده شكل گرفته است را در تقابل با آگاهى هاى ثانويه _ كه در تناقض با آگاهى هاى اوليه هستند _ قرار مى دهد و ذهن خواننده را گرفتار نوعى سردرگمى مى كند، به خصوص اينكه نويسنده با طبيعى جلوه دادن اين فضاهاى غيررئاليستى - نه به مفهوم واقع نمايى كلمه بلكه در راستاى همان موضعگيرى انفعالى متن - هرچه بيشتر ذهن خواننده را با خود درگير مى كند. در نهايت خواننده ناگزير است كه با حالتى كژدار و مريز - كه در واقع نشان دهنده موضعگيرى ذهنى خواننده در برابر آگاهى هاى متناقض متن است _ در مسير روايى متن حركت كند و آن را به پايان برساند. به اين ترتيب نويسنده با به تصوير كشيدن اين فضاها در راستاى غافلگير كردن و سر در گم كردن خواننده جذابيت متن را نيز توسعه مى دهد. دو مقوله انفعال شخصيتى راوى و همچنين انفعال ساختارى متن نيز در راستاى شكل گيرى اين فضاها هرچه بهتر نمايان مى شود؛ براى نمونه در فصل بيست و يكم رمان راوى پدربزرگ خود را تعقيب مى كند و در نهايت خواننده با به تصوير كشيده شدن موقعيت و آدم هايى كه با توجه به آگاهى هاى اوليه متن شكل گيرى و حضورشان غيرمنطقى به نظر مى رسد با فضايى كابوس گونه روبه رو مى شود، فضايى كه در واقع درون مايه اى سوررئاليستى دارد اما هنگامى كه راوى فصل بيست و دوم را با اين جمله كه «فرداى بعد از ماجراى آن شب...» آغاز مى كند خواننده علاوه بر غافلگير شدن گرفتار نوعى تناقض و دوگانگى در تقابل با آگاهى هاى ارائه شده از طرف متن مى شود. ساختار متن نيز _ در راستاى عدم شكل گيرى هر نوع عكس العملى كه نشان دهنده شادى، ترس، تعجب و يا... از طرف راوى باشد _ همچنان ويژگى انفعالى اش را حفظ مى كند. از موقعيت هاى قابل توجه ديگر مى توان به حضور دوباره حسام در اواخر رمان و نيز حضور غافلگيركننده سهراب در مدرسه اشاره كرد، همچنين نويسنده در طول داستان با تاكيد بر روى عناصرى خاص عامل شكل گيرى نوعى تصور مبنى بر محورى بودن كاركرد آن عناصر در ساختار متن مى شود اما در نهايت راوى با پيگيرى روايت داستان از ديدگاه خود _ با توجه به ويژگى انفعالى اش _ خيلى راحت از كنار اين عناصر عبور مى كند؛«رنگ كلاغ» نوشته فرهاد بردبار در سال ۱۳۸۳ به وسيله انتشارات مركز منتشر شده است.

  3. #113
    آخر فروم باز mostafaeshghi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    تهران. ميدان 7 تير
    پست ها
    2,808

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط Dash Ashki
    سلام...!!!

    بیشتر نقدها مربوط به کتابهای ادبی هستش اگه موضوعی خاصی مد نظرتونه عنوان کنید ؟

    نه منظورم این نبود. من علاقه ی زیادی به کتاب دارم ولی به کتابهای ادبی رغبتی ندارم. میخواستم پیشنهاد بدم که اگر فقط کتابهای ادبی معرفی میکنید ، عنوان تاپیک را تغییر بدید ، تا افراد با دیدن عنوان موضوع به خود موضوع به طور کامل پی ببرند.



    ممنون ومتشکر

  4. #114
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11

    نقل قول نوشته شده توسط mostafaeshghi
    نه منظورم این نبود. من علاقه ی زیادی به کتاب دارم ولی به کتابهای ادبی رغبتی ندارم. میخواستم پیشنهاد بدم که اگر فقط کتابهای ادبی معرفی میکنید ، عنوان تاپیک را تغییر بدید ، تا افراد با دیدن عنوان موضوع به خود موضوع به طور کامل پی ببرند.



    ممنون ومتشکر

    سلام...
    دوست عزیزم !
    این انجمن مربوط به ادبیات و علوم انسانی هستش؛ پس از عنوان انجمن هم مشخصه که کتابهایی رو که برای نقد میگزاریم در همین حیطه هستش و فکر کنم عنوانش هم با توجه به انجمنش مناسب باشه

    ممنون از توجهت
    موفق باشی

  5. #115
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 خانه دايي يوسف

    نوشته : اتابک فتح الله زاده
    منبع : Iketab


    روزنگاری و خاطره نویسی سیاسی یکی از وجوه و ابعاد بسیار جذاب و خواندنی ادبیات در ایران معاصر است کتاب خانه دایی یوسف ، هم عصر ما می باشد و در واقع مشتمل بر حوادثی بسیار نزدیک به زمان مااست.

    نویسنده کتاب که خود از فعالان و مبارزان قدیمی جنبش چپ ایران بوده است تجربیات فردی و ملموس بسیار دارد : از جمله زندگی در خانه های تیمی، دستگیری، زندان، کتک و حتی تا پای اعدام نیز پیش رفته است. وی پس از وقوع انقلاب اسلامی و طی ما جراهایی که از سر می گذراند مجبور به ترک کشور و گذشتن از مرز ایران می شود و به شوروی می گریزد جایی که نام کتاب در واقع بر گرفته از آن است و نامی مستعار برای این کشور محسوب می شود. وی پس از گریز به دوره ای دیگر از زندگیش پا می گذارد، دوره ای که با هولناک ترین تجربیات انسانی عجین شده است.




    پس از گذشت سالها از مهاجرت فدائیان اکثریت به خانه دایی یوسف یا همان شوروی سابق، زمانی که اتفاقات تکان دهنده ای در مقابل چشمان ایرانیان پناهنده و اسیر رخ می دهد و این گروه از خانه رانده و در تبعید مانده متوجه می شوند که آب از سر چشمه سران و رهبران حزب گل آلود می باشد و هنگامی که سوسیالیزم شوروی، محروم از نیروی حیاتی ناگریز از پای در آمد اتابک فتح الله زاده در قبال عملکر د های دیروز خویش و هم رزمانش به ملت ایران پاسخ می دهد و دست به افشاگریها و باز گویی خاطراتی می زند که خواننده را به ورطه هولناکی رهنمون می شود جایی که تمامی باور های انسانهای درست در هم می شکند و تنها نمادی پوسیده و از هم پاشیده از آنچه روزی تمامیت ذهنیشان را اشغال کرده بود، بر جای می ماند.

    در این کتاب خواننده به همراه نویسنده به تبعید می رود ، به فقر، دزدی، اتهام؛، قتل، اردو گاه های کار اجباری سیبری و سیاهی تضاد بین آرمان و عمل وی را از پای در می آورد. در واقع این اثر تصویری بسیار هو لناک از زندگی فاجعه بار نسلی از مهاجرین ایرانی در شوروی به دست می دهد که یکی از قوی ترین و تکان دهنده ترین، بخشهای خاطرات اتابک فتح الله زاده می باشد.

    در یک دهه اخیر کتبی از این دست ظهور و گسترش یافته است و افراد مطلع و آگاه زیادی که خود دارای تجارب سیاسی نیز بوده اند دست به تحریر خاطرات خویش زده اند و گر چه در اغلب این نوشته ها راوی خویش را معصوم و به دور از هر گونه گناهی نشان داده و با بی رحمی و نگاهی فاقد اصالت انسانی همرهان و همر زمان قدیمی خویش را به پای میز محاکمه کشانده است اما تعدادی از این آثار خواندنی و منطبق بر واقعیات زندگی است. اما این اولین بار است که نوشته ای چنین جدی و انتقادی به این تابوی پر افتخار فدایی یورش برده و واقعیت درونی آن را بی پرده بر ملا می کند بی شک این کتب اثری است که به گفته نگار نده اش صاف و ساده به تجربه شخصی اش بر می گردد و خواننده را بدون هیچ پرده پوشی و ظاهر سازی کاذب به عمیق ترین زوایای زندگی این دسته از مهاجرین می کشاند.
    و در پایان این کتاب سخنی است از روی حقیقت و همسو با منافع کشور ، هر چند به مذاق برخی از رفقا تلخ و ناگوار آید!!!

  6. #116
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 در ميان گمشدگان

    نوشته : دان شائون
    منبع : بورلى لورى/مترجم: فرشيد عطايى


    در اواخر دهه ۱۹۷۰ يك ترانه سنتى مد بود كه در آن با اندوه به اين واقعيت اشاره مى شد كه در هر حال و در هر شرايطى «هميشه يك نفر از پيش ما مى رود.» در مجموعه داستانى فراموش نشدنى و هراس انگيز دان شائون با نام «در ميان گمشدگان» اين موضوع كه كسى ما را ترك خواهد كرد به طور مداوم وجود دارد.
    يك شوهر جوان در آشپزخانه كله پا مى شود، و تا وقتى همسرش او را پيدا كند جسدش كاملاً سرد شده. پسر ۱۵ ساله اى با بى خيالى براى دوست خود دست تكان مى دهد و مى گويد:«شايد فردا ببينمت»، بعد هم مى رود پشت يك بوته گل ياس و ناپديد مى شود؛ ۱۵ سال مى گذرد ولى هنوز اثرى از او نيست. چهار تا از جوان ترين و شاداب ترين برادران ايالت «وايومينگ» براى ۲۵ سال به زندان فرستاده مى شوند. يك عمر، برهنه بر روى صخره اى مى نشيند و مغز خود را بيرون مى ريزد. نوزادها مرده به دنيا مى آيند و يا اندكى پس از تولد مى ميرند. يك مرد جوان تنها و بى كس، پس از رفتن به يك «بانك اسپرم» بر روى تخت خود دراز مى كشد و با خود فكر مى كند آيا در جايى از اين دنيا كسى شبيه به او هست.
    مادران به سفر مى روند، پدران دست به فرار مى زنند. در بعضى موارد آدم ها از جايى به جاى ديگر مى روند و تبديل به چيزى مى شوند كه يكى از شخصيت ها آن را كاريكاتورى از خويشتن قبلى شان مى خواند. تصور مى كنند كه دارند كوچك تر مى شوند، دارند زندگى فرضى كس ديگر را تجربه مى كنند يا در شرايط بى هوشى به سر مى برند. «آيا وجود داريد؟»





    ولى آدم هايى كه اين سؤال از آنها پرسيده مى شود در واقع جواب را نمى دانند. يكى از آنها اينگونه نظر مى دهد: «بعضى وقت ها پيش خودم فكر مى كنم اگر كسى تو را نشناسد تو هيچ كس نيستى.»
    در داستان بسيار زيباى عنوان كتاب، يك اتومبيل به طرز مرموزى به درون بزرگترين درياچه «نبراسكا» مى رود. هيچ كس اتومبيل را در حال پرتاب شدن به درون درياچه نديد، هيچ كس صداى افتادن اتومبيل به درون درياچه را نشنيد، و بنابراين اتومبيل براى مدت شش هفته در آن درياچه مى ماند، اين اتومبيل تبديل مى شود به تابوتى براى خانواده «موريسن» كه قضيه گم شدنشان را همه مى دانند، آنها با كمربندهاى بسته و چشمان كاملاً باز و موهاى پريشان در اتومبيل نشسته اند و مادر هم پشت فرمان است. پليس در اين بين تصاويرى از خانواده موريسن را به مردم شهر نشان داده: سه بچه خردسال شان، و مادر و پدرشان. مردم شهر گمان مى كنند كه آن خانواده را مى شناسند، ولى از آنجايى كه قضيه خانواده موريسن از جاى دورى چون «اكلاهما» گزارش شده، به ذهن هيچ كس نمى رسد كه درياچه را زه كشى كنند.
    راوى كتاب «در ميان گمشدگان» يكى از پسرهاى محل است، يك دانشجوى ترك تحصيلى به نام «شان» كه در يك ويديو كلوپ كار مى كند. او به ما مى گويد: «مادرم يك كلبه در كنار درياچه داشت. اين كلبه از آن قسمت از درياچه كه جسدها پيدا شد چندان دور نبود. وقتى اتومبيل را از آب بيرون مى كشيدند مادرم از ايوان پشتى نگاه مى كرد. او مى توانست صداى بى وقفه زنجير يدكى را بر روى سطح ساكت و آرام درياچه بشنود. اتومبيل وقتى بالا آورده شد، آب قهوه اى و خاكسترى رنگ از پنجره ها و صندوق عقب و كاپوت آن بيرون زد. پنجره هاى اتومبيل نيمه باز بودند و اولين گمان مادر من اين بود كه احتمالاً حيواناتى نيز درون اتومبيل هستند: ماهى مكنده و ماهى كپور و گربه ماهى و لابستر. بر روى بدنه سفيد اتومبيل خطوطى از جلبك چسبيده بود. مادرم وقتى ديد تعداد پليس ها دارد زياد مى شود روى خود را برگرداند.»
    مادر «شان» تمايلى به ديدن جسدها ندارد. او خودش به اندازه كافى غم و غصه دارد و در فكر اين است كه بالاخره روزى به سفر برود. وقتى هم سرانجام مى رود، «شان» در حالى كه به ياد خانواده موريسن مى افتد، براى پيدا كردن مادر خود، مى دهد درياچه را زه كشى كنند ولى اثرى از مادرش نيست، نه در آن درياچه و نه هيچ جاى ديگر. و او مدام از خود مى پرسد كه مادرش كجا رفته.
    در داستان «مرد ايمنى»، شخصيتى به نام «سندى»، كارمند بيمه، به شكل ديگرى دچار نگرانى مى شود. «او (سندى) به معنى دقيق كلمه احساس پارانويا نمى كند، هرچند بوى حوادث، بوى مرگ ناگهانى و غيرقابل توضيح، هميشه همراه او است.» سندى در تلاش است تا با مرگ شوهر جوان خود كنار بيايد. البته سندى بيشتر ساعات زندگى خود را در فعاليت مى گذراند؛ از دو دختر ۸ و ۱۰ ساله خود مراقبت مى كند، سركار مى رود، با دوستى ناهار مى خورد، با مادر بد قلق خود كنار مى آيد. اما ناباورى مانند توده اى مه، افكار او را احاطه مى كند. او مى ترسد كه دير يا زود مردم بفهمند «كه او واقعاً يكى از آنها نيست؛ اينكه او كاملاً در يك مكان متفاوت به سر مى برد.»
    سندى فقط با وجود يك عروسك بادكنكى در اندازه طبيعى يك آدم واقعى به نام «مرد ايمنى»، است كه به آرامش مى رسد. در بروشور اين مرد عروسكى اين جمله آورده شده: «يار و ياور زنان براى زندگى شهرى. يك عامل بازدارنده بصرى براى اينكه وقتى در خانه تنها هستيد يا در اتومبيلتان داريد رانندگى مى كنيد ديگران گمان كنند كه كسى از شما محافظت مى كند.» سندى هر روز صبح «مرد ايمنى» را باد مى كند و آن را در اتومبيل خود روى صندلى قسمت شاگرد مى نشاند. شب هنگام او را روى يك صندلى در كنار صندلى مى نشاند، رمانى را در دستش قرار مى دهد (هر شب نيز يك كتاب تكرارى را كه اثرى از ميلان كوندرا است) و يك چراغ مطالعه را روشن مى كند. اما سندى به وسيله اين عروسك به آرامش فراوانى دست يافته. اوبا اين عروسك صحبت مى كند، حتى در كنار آن مى خوابد.
    در داستان «مى خواهم بدانم مرا دارى كجا مى برى»، «چريل» ـ زنى اهل شيكاگو كه به زادگاه شوهرش در وايومينگ انتقال داده شده ـ از يك پرنده سخنگو به نام «بيل وحشى» نگهدارى مى كند. بيل وحشى در واقع به «وندل» برادر كوچك شوهر چريل تعلق دارد، وندل به اتهام تجاوز به عنف در زندان به سر مى برد، و حال در غياب وندل، چريل از بيل وحشى نگهدارى مى كند. بيل وحشى نيز به مانند «مرد ايمنى» جايگزين ترسناكى براى مورد واقعى است.
    اين ترسناكى در داستان «مسافران، آرامش خود را حفظ كنيد» شكل ديگرى به خود مى گيرد. اين داستان اينگونه آغاز مى شود: «اين مارى است با دخترى در دهانش.» ماجراى اين داستان در يك كارناوال مى گذرد و از ديد شخصيت ۲۲ ساله اى به نام «هوليس» روايت مى شود؛ هوليس نظاره گر رنج و عذابى است كه اين دختر از سوى خواهرزاده جوان خود «اف.دى» متحمل مى شود. هوليس از وقتى كه برادرش ناپديد مى شود نقش پدر اين بچه ۸ ساله را به عهده مى گيرد. همانگونه كه در ادامه مشخص مى شود، دخترى كه دستش در گلوى مار است دختر صاحب باغ وحش است؛ او فراموش كرده بود كه بعد از غذا دادن به موش صحرايى دست خود را بشويد. پدرش او را دعوا مى كند: «روزارييو خيال كرده كه تو موش صحرايى هستى!» و از بازديدكنندگان مى خواهد كه آرامش خود را حفظ كنند و به آنها مى گويد كه همه چيز تحت كنترل است. سرانجام دست دختر به زور از دهان مار خارج مى شود، ولى هيچ كس آرامش ندارد، و هيچ چيز تحت كنترل نيست، همانطور كه اين قضيه در بسيارى از داستان هاى اين مجموعه وجود دارد.
    داستان هاى مجموعه «در ميان گمشدگان» به رغم عدم قطعيت هاى تيره و تارى كه بر آنها سايه افكنده، با قطعيت خاصى دزدانه به طرف شما مى آيند. دان شائون كه مجموعه داستانى پيشين او با عنوان "Fitting Ends" مورد استقبال قرار گرفته بود، گاه گاه آثارى مى آفريند كه بيشتر مثل طرح هاى قلم انداز هستند تا داستان هاى كوتاه كامل، ولى بيشتر كارهاى او زندگى و طنزى تلخ را زمزمه مى كنند.
    ترفندى كه او در اينجا با مهارت بسيار به كار برده اين است كه با قطعيت در مورد آدم هايى نوشته كه خود از قطعيت بى بهره اند. اگر شخصيت هاى داستانى او احساس مى كنند كه، همانطور كه «شان» به هنگام توصيف خانواده غرق شده «موريسن» مى گويد، «مانند عالم خواب و رؤيا، نوعى مه تار در اطراف خود دارند» ولى دان شائون به طور قطع و يقين چنين مه تارى را در اطراف خود ندارد.

  7. #117
    آخر فروم باز mostafaeshghi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    تهران. ميدان 7 تير
    پست ها
    2,808

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط Dash Ashki
    سلام...
    دوست عزیزم !
    این انجمن مربوط به ادبیات و علوم انسانی هستش؛ پس از عنوان انجمن هم مشخصه که کتابهایی رو که برای نقد میگزاریم در همین حیطه هستش و فکر کنم عنوانش هم با توجه به انجمنش مناسب باشه

    ممنون از توجهت
    موفق باشی


    ببخشيد اينقدر با شما بحث ميكنم. (آخه نيست منطق و فلسفه خونديم يه جورايي جو گيريم )

    شما كه خودت جواب خودت را دادي: ادبيات و علوم انساني همين عبارت دوم يعني علوم انساني ميدوني شمال چند تا شاخه و زيرمجموعه ميشه.

    لطفا رسيدگي كنيد./ (بحث نه رسيدگي چون فكر ميكنم دلايل كافي باشه) <شوخي>

  8. #118
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11

    نقل قول نوشته شده توسط mostafaeshghi
    ببخشيد اينقدر با شما بحث ميكنم. (آخه نيست منطق و فلسفه خونديم يه جورايي جو گيريم )

    شما كه خودت جواب خودت را دادي: ادبيات و علوم انساني همين عبارت دوم يعني علوم انساني ميدوني شمال چند تا شاخه و زيرمجموعه ميشه.

    لطفا رسيدگي كنيد./ (بحث نه رسيدگي چون فكر ميكنم دلايل كافي باشه) <شوخي>


    عجب! (بحث هم میکنیم، موردی نداره )

    ببینم الان یعنی عنوانش مناسب نیست عنوانش رو تغییر بدم و بشه معرفی کتب ادبی .خوب اگه یکی بیاد یه کتاب معرفی کنه در زمینه های دیگه(خودتون بهتر میدونید چقدر رشته علوم انسانی زیرشاخه داره) اونوقت چی؟
    نمیشه که هر دفعه بیایم عنوان رو تغییر بدیم...

    عنوان تاپیک یه چیز کلی هستش...
    حالا اگه کفه ترازو بیشتر به سمت معرفی کتب ادبی هستش دلیل نمیشه بخواهیم عنوان تاپیک رو تغییر بدیم...

    خوب شما هم اگه میتونی به همین نحو به معرفی و نقد دیگر کتابهای این رشته بپرداز

    موفق باشی

  9. #119
    آخر فروم باز mostafaeshghi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    تهران. ميدان 7 تير
    پست ها
    2,808

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط Dash Ashki
    عجب! (بحث هم میکنیم، موردی نداره )

    ببینم الان یعنی عنوانش مناسب نیست عنوانش رو تغییر بدم و بشه معرفی کتب ادبی .خوب اگه یکی بیاد یه کتاب معرفی کنه در زمینه های دیگه(خودتون بهتر میدونید چقدر رشته علوم انسانی زیرشاخه داره) اونوقت چی؟
    نمیشه که هر دفعه بیایم عنوان رو تغییر بدیم...

    عنوان تاپیک یه چیز کلی هستش...
    حالا اگه کفه ترازو بیشتر به سمت معرفی کتب ادبی هستش دلیل نمیشه بخواهیم عنوان تاپیک رو تغییر بدیم...

    خوب شما هم اگه میتونی به همین نحو به معرفی و نقد دیگر کتابهای این رشته بپرداز

    موفق باشی

    با عرض معذرت به عشققم (يعني بحث كردم اداكمه ميدم)آقا تا اينجا كه من ديدم همشون يه جنبه ي ادبي دارند يعني حدود 90% كامل ادبيند. براي اون هم راه حل هست. تاپيكهاي ديگري با موضوعات كلي ديگري براي ديگر كتابها بسازيد و توش كتاب معرفي كنيد.

  10. #120
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض

    دوست من همونطور که خودت گفتی شاخه های علوم انسانی گسترده هستش...
    و من هم تسلطی بر همه موضوعات ندارم که بخوام در موردشون مطلبی بزارم...

    اگه خیلی مایلید اینکار انجام شه خودتون شروع به کار کنید و به معرفی و نقد دیگر کتابها در زمینه علوم انسانی در این تاپیک بپردازید...
    یا اگه میتونی تاپیک دیگه ای بزنی ، اینکار رو بکن...به شرطی که معرفی کتابها به صورت مستمر باشه.

    تاپیک اصلی برای معرفی و نقد کتاب همین تاپیکه.

    موفق باشی

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •