دانش کاملاً پروسه پردازش عملی داره (از یادگیری تا کسب). نمیشه صرفاً به هر چیزی که قابل مشاهده نیست بگیم قابل اندازه گیری نیست. در مورد امواج مغزی و روح مقایسه تعجب آوری بود! امواچ مغزی اثبات شده و قابل اندازه گیری و قابل تغییر هست. (یعنی شما با تغییر امواج مغزی یک فرد واکنش های متفاوتی رو ازش شاهد هستین).سلولهای مغزی نمیتونه ظرف دانش باشه چون دانش مادّی نیست چون حجم و وزن و ابعاد و سایر خواص مادّه رو نداره پس ظرفش هم مادّی نیست.
البته ممکنه گفته بشه که امواج مغزیه، ما هم میگیم عیب نداره اینجا نامگذاری فرق کرد، شما اسمش رو امواج مغزی میذاری ما اسمش رو روح میذاریم. در نامگذاری که مناقشه ای نیست. ولی به هر حال یه چیزی هست حالا یا روح یا امواج مغزی.
چرا باید قرار ندیم؟! یکی از مشکلات برخی تعصب هست، تعصب یعنی پیروی کورکورانه...دوست عزیز، شما میخوای ما یه فیلسوف بی نام و نشان و خدا ناباور رو پیشوای خودمون قرار بدیم؟!
محبت رو به راحتی با FMRI میشه نشون داد و کاملا مادی هست پس اجزاء و ترکیب نداشتنش منتفی میشه.مقوله محبّت و مانند اون از معانی بسیطه هستند (بسیط یعنی اجزا و ترکیب نداره) که مادّی نیست و نمیتونه ظرفی غیر از روح داشته باشه.
درک کردن بخشی از پروسه کسب دانش هست و جواب نقل قول اول رو بخونید. پس در اینجا هم هیچ نیازی وجود نداره که درک کردن رو یه مسله ماورایی بدونیم و به وسیله اون وجود روح رو اثبات کنیم.درک کردن هم خودش کار روح هست منتها به وسیله مغز، تعقّل میکنه. همه اینها قوای روح هستند.
شما برای هر فکری که مخالف شما باشه ابراز تاسف می کنی؟؟!! متاسفم برای این طرز فکر متعصبانه.در این تاپیک افکار خیلی از دوستان شکوفا شد. فقط میتونم بگم که واستون متأسّفم.
خب این مساله شخصی درون خانوادگی شما هست و یک تاپیک علمی فکر نمی کنم جای مناسبی برای گفتنش باشه!!اینجا پدرم ایستاده میگه که اینا رو ول کن وقتت رو بیهوده تلف نکن به درست برس!
امروز کلّی از کار موندیم نتیجه هم هیچ چی.
در آخر از همه دوستان خواهش میکنم که به معلومات فعلی بسنده نکنن باز هم تحقیق کنید.
مساله اینه که شما با ذهن باز به بحث نگاه نمی کنید و جواب روشنی هم برای ادعاهاتون ندارید و اصرار دارید بدون و دلیل و مدرک یک ادعا پذیرفته شه!