متی ترانا و نراک؟! روحی لتراب مقدمه فدا...
متی ترانا و نراک؟! روحی لتراب مقدمه فدا...
کی ببینم چهره زیبای دوست؟ کی ببویم لعل شکر خای دوست؟
کی درآویزم به دام زلف یار؟ کی نهم یک لحظه سر بر پای دوست؟
کی برافشانم به روی دوست جان ؟ کی بگیرم زلف مشک آسای دوست؟
این چنین پیدا زما پنهان چراست؟ طلعت خوب جهان آرای دوست؟
همچو چشم دوست بیمارم ، کجاست؟ شکرزان لعل جان افزای دوست؟
در دل تنگم نمی گنجد جهان خود نگنجد دشمن اندرجای دوست؟
دشمنم گوید که ترک دوست گیر من به رغم دشمنان جویای دوست ؟
چون "عراقی" واله و شیدا شدی دشمن ار دیدی رخ زیبای دوست
Last edited by zqsxsw; 16-05-2011 at 03:24.
امروز حکیم در میخانه تویی تو
فریادرس ناله ی مستانه تویی تو
مرغ دل ما را که به کـس رام نگردد
آن رام تویــی دام تویـی دانه تویـی تو
آنجا که تویی نکهت گل راه ندارد
زیبایی رخسار تــــــو را ماه ندارد
فراق يار جانم را گرفته
تب هجران توانم را گرفته
نه تاب درد گفتن دارم اي دل
که گويي غم زبانم را گرفته
غم دلبر زده آتش به جانم
که ميسوزد ز سر تا استخوانم
بيا اي دل بيا با هم بسوزيم
که خاکستر بر اين خرمن نشانم
امان از دست صياد زمانه
که بگرفته دل ما را نشانه
کبوتر بچه اي در خواب ميگفت
مرا نه بال و پر ماند نه لانه
دلم درد و سرم درد و تنم درد
از آن بهتـر بگويم که منم درد
طبيبا زخم دل را مرحمي نيست
بود داروي زنده ماندنم درد
چه سازم با غم و دوري دلدار
که شبها مينشينم در غم يار
مرا ني طاغت دوريست يارب
نه مي باشد توان حال بيمار
بيا اي مونس من يابن الزهرا
عزيز نرگس من يابن الزهرا
بيا تا بي کس و کارم ندانند
تويي مولا کس من يابن الزهرا
در اضطراب چه روزها که صبحشان گم شد/چه روزها که اسیر روز هفتم شد/چقدر هفته پر از شنبه شد و به جمعه رسید و جمعه.روز تفریح برای مردم شد....!!؟
چقدر ناز غزل را کشیده ام که سراید
تمام سوز دلم را ز دوردست نگاهت
به کوچه های عبورت چقدر اب بپاشیم
یواشکی من و این چشم های مانده به راهت
هنوز می رسد از لا به لای این همه تقویم
صدای ندبه و زاری ز جمعه های پگاهت
چه قصه ها که شنیدم ز کودکی ز ظهورت
نیامدی و شدم خود چه قصه گوی پر اهت
چقدر هلهله دارد طنین سبز طلوعت
چقدر همهمه دارد گدای این همه جاهت
چگونه جان بسپارم به پای سرخ ظهورت
به وقت گفتن این شعر و یا رکاب سپاهت
شکسته بال عروجم ز تیرهای معاصی
خدا کند که نیفتم ز دیدگان سیاهت
تمام شهر و محل را سپرده ام که بگویند
به هر کجا که تو هستی خدا به پشت و پناهت
دعاترین دعاها همین دعای نگار است
امان بده که بمیرم به پای بقیت الاهت
...
ای گل باغ سرمدی
عطر گل محمدی
آخر! آخر چرا نیامدی؟!
...
مهدی جان
سؤال ساده ای دارم از حضورت
که آیا زنده ام وقت ظهورت؟
اگر آمدی من رفته بودم
اسیر سال و ماه و هفته بودم
دعایم کن دوباره جان بگیرم
گل رخسارت ای شه سیر ببینم
به قربانت سرو جانم یک جادهم من
شود مولا که در رکابت جان دهم من
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم
كسي به فكر شما نيست راست مي گويم
دعا براي تو بازيست راست مي گويم
اگرچه شهر براي شما چراغان است
براي كشتن تو نيزه هم فراوان است
من از سرودن شعر ظهور مي ترسم
دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم
من از سياهي شب هاي تار مي گويم
من از خزان شدن اين بهار مي گويم
درون سينه ما عشق يخ زده آقا
ت تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا
كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست
ب براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)