تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 12 از 44 اولاول ... 2891011121314151622 ... آخرآخر
نمايش نتايج 111 به 120 از 440

نام تاپيک: سریال در چشم باد

  1. #111
    حـــــرفـه ای M3HRD@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    دالان ســـبز WEb►ByNvAyAn.BlOgFa.CoM
    پست ها
    3,446

    پيش فرض

    خداوگیلی این قسمتش خیلی ردیف بود بالاخره بعد از مدت ها یکم تو سریال ها سر کیسه رو شل کردن

  2. #112
    حـــــرفـه ای sepid12ir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    تورنتــو
    پست ها
    3,590

    پيش فرض

    يكي از بهترين سريال هاي ايراني هستش من تا الان ديدم تبريك به سازندگانش
    آره... خدارشکر در این آشفته بازار سریالهایی که با دو تا هنر پیشه خوشگل و جوون سعی دارن بیننده جذب کنن، این واقعا شاهکار محسوب میشه ...
    اگرچه به دلایلی نتونستم تمام قسمتها را دنبال کنم، ولی در قسمتهایی که دنیال کردم یه چیزی کمی برام آزار دهنده بود، آن هم کش دادن مسائل و جزئیات... البته فکر میکنم هدفی پشتش هست که به عنوان یک بیننده ی عادی تلویزیون و سریال، خوب سر در نمیارم...

  3. #113
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Inter's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    برزخ بین بهشت و جهنم
    پست ها
    347

    پيش فرض

    درسته جلوه های ویژه نسبت به سریالای دیگه بهتر بود و یه پیشرفت به حساب میاد ولی ضعفها و تابلوبازی های زیادی داشت از جمله:

    بمبها که چندبرابر اندازه واقعیشون به نظر میومدن، و جالب این بودکه بصورت عمودی هم پایین میومدن و باز از همه جالبتر که اندازه بمب تو نماهای نزدیک و دور یه اندازه بود و موج انفجارشون به اندازه یه نارنجک بود
    ارتفاع پرواز هم خیلی پایین بود طوری که اگه از اون فاصله بمبی رها بشه خود هواپیما هم باهاش منفجر میشه
    بعضی صحنه های انفجار هم که چند بار تکرار شدن

    راستی یه چیزم یادم رفت بگم:

    تو صحنه شروع بمباران یکی از هواپیماها به سبک بالگردهای کبرا یه راکت شلیک کرد

    در ضمن آخه همچین هواپیماهای سبکی چطور این همه بمب حمل میکردن بیشتر مسلسل خور بودن تا بمب افکن
    هواپیماهای بمب افکن قدیمی جنگ دوم جهانی که من چند تا فیلم آرشیوی از همین تلویزیون ازشون دیدم خیلی بزرگتر بودن و اونم یکی یکی بمب نمی ریختن و یه دوجین بمب رو یه شهر میریختن و با خاک یکسان میکردن و بعد خداحافظ

    عجب گیری دادما
    Last edited by Inter; 10-11-2009 at 11:31.

  4. #114
    WorkHard / P!ayHard pcforlife's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2009
    محل سكونت
    S t r e t f o r d   E n d
    پست ها
    4,095

    پيش فرض

    بمبها که چندبرابر اندازه واقعیشون به نظر میومدن، و جالب این بودکه بصورت عمودی هم پایین میومدن و باز از همه جالبتر که اندازه بمب تو نماهای نزدیک و دور یه اندازه بود و موج انفجارشون به اندازه یه نارنجک بود
    ارتفاع پرواز هم خیلی پایین بود طوری که اگه از اون فاصله بمبی رها بشه خود هواپیما هم باهاش منفجر میشه
    بعضی صحنه های انفجار هم که چند بار تکرار شدن

    راستی یه چیزم یادم رفت بگم:

    تو صحنه شروع بمباران یکی از هواپیماها به سبک بالگردهای کبرا یه راکت شلیک کرد

    در ضمن آخه همچین هواپیماهای سبکی چطور این همه بمب حمل میکردن بیشتر مسلسل خور بودن تا بمب افکن
    هواپیماهای بمب افکن قدیمی جنگ دوم جهانی که من چند تا فیلم آرشیوی از همین تلویزیون ازشون دیدم خیلی بزرگتر بودن و اونم یکی یکی بمب نمی ریختن و یه دوجین بمب رو یه شهر میریختن و با خاک یکسان میکردن
    احسنت خوب گفتی...
    ضمنا من حس می کنم کلا مسعود جعفری جوزانی برای تاکید روی بخش هایی از فیلمنامه، کیفیت سکانس ها رو افزایش نمیده، بلکه زمانشون رو طولانی میکنه... مثلا همین صحنه حمله روس ها تقریبا یک سوم قسمت قبل رو به خودش اختصاص داده یا اون قسمت های اول حمله انگلیسی ها و عواملشون به حزب جنگل تو شمال و زد و خوردشون زمان بسیاری از اون قسمت رو گرفته بود...
    راستی دقت کردید یکی از تهیه کننده گان حبیب اله کاسه سازه (تهیه کننده اخراجی ها)

  5. #115
    حـــــرفـه ای Sara's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Sea
    پست ها
    2,537

    پيش فرض در چشم باد

    فرانک مجیدی: لیلا، ۵ یا ۶ سال داشت که مادرش به او کاسه‌ای آرد برنج می‌دهد که به خانه‌ی خاله‌اش ببرد. با کلی سفارش مراقبت و سریع بازگشتن. بعد از نیم ساعت گذر از جاده‌های جنگلی با عبور تک و توک مردان همسایه و گاری‌هایشان، وقتی جاده خلوت بود، لیلا صدای پای چندین اسب می‌شنود. سواری که گویا رئیس جمع است صدایش می‌زند و می‌گوید: «دختر جان! تی اَمْرَ آب بَوَرْدِه دَری؟ من و می رفیقانَه تشنه ایسَه!» (یعنی همراهت آب داری؟ من و رفقایم تشنه‌ایم!) لیلا فکر کرد آدم‌های بدی نمی‌توانند باشند، گفت در مسجد منتظر بمانند تا برایشان آب بیاورد. دوان‌دوان به خانه برگشت. به پدرش گفت چند مرد تشنه دیده که غریبه‌اند، ریش و موی انبوه دارند، تفنگ دارند و قطار فشنگی به دور کمر بسته‌اند! پدر فهمید که میرزاست، با عجله در خانه‌ی همسایه‌ها رفت و به زنش گفت غذایی آماده کند و در سینی بگذارد تا به مسجد ببرد. به مسجد که رسیدند میرزا و مردانش به نماز ایستاده‌بودند. روستایی‌ها نشستند. نماز میرزا که تمام شد، پدر لیلا غذا و آب را جلوی میرزا گذاشت و گفت میرزا! نصیحتی… حرفی برای ما نداری؟ میرزا ساکت ماند، لحظاتی بعد خواند: «مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو/ یادم از کشته‌ی خویش آمد و هنگام درو/ گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید/ گفت با این‌همه از سابقه نومید مشو…» پدر لیلا می‌گفت به اینجا که رسید چشم‌های میرزا خیس شد، دیگر چیزی نگفت. لقمه‌ای خورد و آب را با سلام به لب تشنه‌ی حسین نوشید و با مردانش رفت. میرزا، دیگر برنگشت. هرگز.
    این، معنای میرزا کوچک خان است برای کسی که راز جنگل‌های شمال را می‌داند، شاید مانند معنایی که ستار خان و باقر خان برای یک آذربایجانی دارند یا معنایی که رئیس‌علی دلواری برای یک بوشهری می‌دهد. مقدمه طولانی شد، چون آغاز داستان «در چشم باد» مرا به یاد این داستان قدیمی می‌اندازد. چون بخش کودکی «بیژن ایرانی» دیگر تمام شده و برای این سریال، شایسته است که نوشت و خوب هم نوشت. چون می‌تواند در زمره‌ی بهترین سریال‌های ۳۰ سال اخیر، در کنار هزاردستان، سر به داران و روزگار دکتر قریب قرارش داد. گیرم که در زمان و زمانه‌ای نامناسب پخشش شروع شد ولی باید پذیرفت، راز ۱۱ ساله‌ی «مسعود جعفری جوزانی» بسیار ارزشمند است.

    آنها که بیننده بوده‌اند، می‌دانند داستان از چه قرار است. بیژن و نادر، فرزندان خردسال حسن آقا هستند که با دوست تاجیک خود، آقا حسام، در خدمت میرزاست. بیژن عاشق لیلی، دختر آقا حسام، است که در همسایگیشان زندگی می‌کندو عموی بیژن و نادر، عباس، عاشق رعناست و در تدارک خانه برای ازدواجشان. در روز عروسی، خبر می‌رسد اوضاع بر میرزا تنگ آمده و داماد و حسن آقا و آقا حسام به جنگ می‌شتابند. حسن آقا و آقا حسام موفق به فرار می‌شوند اما عمو عباس به طرز تراژیکی اعدام می‌شود و میرزا را سر می‌برند. حسن آقا و دوستش با عجله به تهران می‌روند و در راه، پسر کوچک حسن آقا، اسد، متولد می‌شود. در تهران، آقا حسام به عنوان همرزم میرزا شناسایی می‌شود و با تحمل زندان و شکنجه بالاخره با نقشه‌ی دوستانش فرار می‌کند و به شوروی باز می‌گردد.



    این بخش اول سریالی است که قرار است تمام حوادث تاریخی از میرزا کوچک تا آزادسازی خرمشهر را در بر بگیرد. بالاخره، جمعه‌شب‌های شبکه‌ی یک صاحب سریالی شد که بشود به دیدنش سر بلند کرد! جعفری جوزانی، این سریال را وصیت‌نامه‌ی خود می‌داند و با جزئیاتی ظریف و پر از نور و رنگ آن را به قالب تصویر در آورده‌است. گویا قرار است از روی این سریال، سه فیلم سینمایی به نمایش درآیند. جعفری جوزانی جزو معدود کسانی است که از به تصویر کشیدن عشق و رنگ و خون نمی‌هراسد. دیالوگ‌های عاشقانه‌ی زیبا، تصویربرداری استادانه، بازی‌های طبیعی و خوب و داستانی پرکشش برگ‌های برنده‌ی این سریال‌اند. تیم بزرگی از بازیگران سرشناس، بر اعتبار این سریال می‌افزاید. البته باید بر حضور پرمعنای «استاد حسین علیزاده» نیز تاکید کرد. برای عاشقان موسیقی اصیل، این نام پر از حضور و خاطره است و خود قبول آهنگسازی سریال از سوی ایشان، وزنه‌ای برای این سریال به شمار می‌رود.

    جعفری جوزانی کارگردان تحصیل‌کرده‌ای است، می‌داند که چطور باید از پس کار برآید. آن سکانس به‌یاد ماندنی گیر افتادن دلیجان در برف‌های استخوان‌سوز منجیل در محاصره‌ی گرگ‌ها را به یاد دارید؟ درست مثل یک مستند بود! دیگر بازی و کارگردانی دیده‌ نمی‌شد و بیننده همراه تقلای حسن آقا برای خلاصی خانواده‌ش از سرما می‌شد. دیالوگ‌نویسی جوزانی بسیار عالی از آب در آمده. به باورم در سریال‌های تلویزیونی، تنها جزو یکی دو نفری است که دیالوگ را می‌شناسد. مثل بعضی ادای ادبیات‌دانی در نمی‌آورد که «هر آینه (؟؟؟!!!) پدر او را بر ما ترجیح می‌دهد» یا «وقتی من و دستام ۶ سالمون بود (!!!)». نماهای بیهوده‌ی بسته از چشم و ابروی بازیگرانش نمی‌گیرد و داستانش را به بهترین شکل روایت می‌کند. یکی از حسن‌های کار جوزانی، روایت درست تاریخی سریال است. او به خود اجازه نمی‌دهد حقایق را آن‌جوری که بعضی دوست دارند روایت کند، و چنان نیز روایتگر ماجرا نیست که احساس کنیم بازیگران از ۶۰ سال بعد آمده‌اند و انگار ۵تایی هم عصا قورت داده‌باشند و کتاب‌های «خسرو معتضد» را برای بینندگان بیچاره روخوانی کنند! حقیقت آن است که آن‌چه –به روایت اسامی تیتراژ- خانواده‌ی جوزانی خلق کرده‌اند، بازگشتی به سال‌های آغازین ۱۳۰۰ است. جوزانی به زیبایی عشق را در میان خون و گلوله روایت می‌کند و استفاده‌ی زیبایی از ادبیات، مثل‌ها و شعرهای فولکوریک می‌برد.

    حالا دوره‌ی دوم زندگی بیژن شروع شده با بازی زیبای پارسا پیروزفر. اگر تا حال مشتری سریال نبوده‌اید، پی‌گیری از این به بعد آن را به شما توصیه می‌کنم. باید از آقای کارگردان تشکر ویژه‌ای بکنم. بعد از مرحوم علی حاتمی، من دیگر برای هیچ کاری ایرانی اشک نریخته‌بودم. سریال‌های زیادی درباره‌ی میرزا دیده‌بودم، ولی هیچکدام به آن اندازه که در عروسی یکی از هم‌سنگرها به حسن آقا می‌گوید :رشت سقوط کرد، و صحنه‌ای که قزاق‌های رقصان سرش را در بازار می‌گرداندند رویم اثر نگذاشت، آن سکانس اعدام عباس، پیرمرد بسته به تیر چوبی که می‌گوید یا حسین، رعنا که به سمت عباس می‌رود، قزاق که با قنداق به پیشانیش می‌کوبد و عباس که ضجه می‌زند:«نزنش سگ‌مذهب!»، پدربزرگ که روبروی عباس تیر خورد و تیرها که روی سینه‌ی عباس می‌نشیند… دیدار آقا حسام با زن و فرزندش در زندان، حسام زندانی سیاسی است، لیلی پدرش را اینقدر خونین و شکسته است نمی‌شناسد… خداحافظی بیژن و لیلی، بیژن که می‌دوید پشت ماشین لیلی و بچه‌ها دست به سوی هم دراز کرده‌بودند و بیژن داد می‌زد:«گریه نکن لیلی!»… هنوز هم یادآوریشان اشک به چشمم می‌آورد. من می‌دانم که اگر مرحوم حاتمی امروز بود از ساخت این شاهکارتان خوشحال می‌شد و حالا هم روحش شاد است! می‌خواهم بگویم ما چشم به فیلمی که در آمریکا، برای مشروطه می‌سازید داریم، پس از وصیت و رفتن نگویید! می‌خواهم بگویم به احترام شما، تمام قد می‌ایستم و سپاسگزارم.
    به شعر حافظی فکر می‌کنم که میرزا خواند. باید تا قیامت صبر کنم، و آن‌روز پی حافظ بگردم و منظورش را از این شعر بپرسم. چرا آن بیت دوم را در آن‌جا آورد؟ منظورش از این سئوال و جواب چه بود؟ این «سابقه»ای که نباید نومید بود از او را چه تعریف می‌کند؟ این پرسش‌ها، میراث زنان خانواده‌ی من است. آخر، لیلا مادر مادربزرگ من بود!


    یک پزشک
    Last edited by Sara; 29-11-2009 at 22:39.

  6. 2 کاربر از Sara بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #116
    پروفشنال khashi87's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    قزوین
    پست ها
    704

    پيش فرض

    بله در این قسمت بعد از مدت ها یک سکانس اکشن درام زیبا دیدیم
    واقعا بسیار زیبا ساخته شده بود
    و دیدیم که بالاخره کارگردان های ایرانی دست از هندی بازی برداشتند اما به نظر من این یارو دیرباز با اسکندری ازدواج میکنه.
    و تا یه جای فیلم رو که من فهیدم اینکه لیلا اون دختر بچه تاجیکه رفته تو ارتش شوروی
    و بیژن باهاش فرار میکنه
    اینو از یه جا سری فهمیدم
     

  8. #117
    WorkHard / P!ayHard pcforlife's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2009
    محل سكونت
    S t r e t f o r d   E n d
    پست ها
    4,095

    پيش فرض

    صحنه عصبانی شدن رضا شاه خیلی باحال بود...
    بیچاره زن اسد...
    نمیدونم تو این یکی دو قسمته اکبر عبدی داره میره رو اعصابم...ولی عوضش نرکونده این کامبیز دیرباز...

  9. این کاربر از pcforlife بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #118
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    2deep4u
    پست ها
    3,728

    پيش فرض

    من این سریال رو نگاه نمیکنم اما چندتا فریمی هم که ازش دیدم خیلی قشنگ کار شده بود.

  11. #119
    آخر فروم باز 3Dmajid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    پشت کامپیوتر
    پست ها
    6,067

    پيش فرض

    میخوام برم تو آفتافه ...
    چه جوری میری تو آفتافه ؟
    لخت میشم میرم تو آفتافه

    یادش بخیر چند قسمت پیش چقدر باحال بود ...

  12. این کاربر از 3Dmajid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #120
    WorkHard / P!ayHard pcforlife's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2009
    محل سكونت
    S t r e t f o r d   E n d
    پست ها
    4,095

    پيش فرض

    دقت کردید به صدای فروغی... دوبله شده بود... اونم توسط کی!!.... مهران مدیری... جالبه...!!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •