بی رمق بلند شدم . در را باز کردم. سلام طاهره خانم
- تو رو به روح گیتی جون بازکن. بخدا دیشب به خوابم آمد .نگرانت بود. بهم گفت بهت سر بزنم
آقا کریم هم از پله ها بالا آمد و سلام احوالپرسی کردیم .داخل آمدند
- سلام .این چه رنگ وروییه ؟ با خودت چه کردی دختر؟ آب شدی! خدا منو مرگ بده
- خدا نکنه بفرمایین
تا طاهره خانم تلفن را به پریز زد و شماره گرفت، آقا کریم گفت: خیلی ترسیدیم .گفتیم نکنه خدای ناکرده تو منزل اتفاقی براتون افتاده یا زبونم لال دست به کار خطرناکی زدین
- چرا تلفن رو جواب نمی دی؟ دیدی سیم را از پریز کشیده ام .ادامه داد: این کارها چیه؟ بنده خدا خانم متین و مهندس قبض روح شدن .مهندس چهار پنج بار اومده زنگ زده، در رو باز نکردی .آخر دست به دامن من شدن
- خسته شدم طاهره خانم .دیگه تحمل غصه ندارم .از این زندگی نکبتی به تنگ اومدم .آخه چندتا داغ تحمل کنم .منتظرم خبر مرگ بابام رو بشنوم، بعد خودم رو بکشم
- این حرفها چیه؟ چرا کفر میگی دختر؟ صبور باش، چرا شرکت نرفتی؟
- حوصله کار کردن هم ندارم .دیگه نیازی هم ندارم .طاهره خانم نصف اجاره مغازه برام زیاد هم هست
- میتونم یه تلفن بزنم گیسو جان؟
- بله، خواهش میکنم
گوشی را گرفتم (( سلام مادر جون))
- سلام خانم متین ....... قربان شما ، سلام می رسونه ........ بله ما الان پیش گیسو خانم هستیم .نگران نباشین .کسالت داشتن ............ کمی بی حوصله بودن . شده دو پاره استخوون....... بله، گوشی خدمتتون .......... بیا دخترم ، با تو کار دارن
· سلام عزیزم، معلوم هست کجایی؟ نصف عمر شدیم بخدا
· شرمنده م .حالم خوش نبود
· از دست منصور ناراحت شدی؟
· از دست زمانه، دنیا، روزگار، از ایشون که جز محبت ندیدم
· وقتی تو رفتی ، منصور مثل ابر بهار گریه کرد. اعصابش ضعیف شده .از بس بهت علاقه داره اون حرفها رو زد. در واقع یه نوع التماس بود. دلش میخواست پیشش بمونی
· بله می دونم .منم از بس دوستشون دارم به این روز افتادم
· قربون تو دختر گلم برم. پاشو بیا اینجا!
· نه مادر! حالم خوش نیست .منصور چطوره ؟
· اونم زیاد روبه راه نیست. نگرانی و شرمندگی هم مریض ترش کرده . چند روزی نرفت شرکت
· متاسفم
· منصور چندبار اومد در خونه ت، ولی دست خالی برگشت .خیلی نگرانته
· ازشون تشکر کنین
· الان رفته پیش وکیلش .مثل اینکه اعدام آذر نزدیکه .من که واسه اون روز لحظه شماری می کنم
· منم همینطور
· تو عروس خودمی .حالا می بینی! به منصور فرصت بده
· افتخارمه مادر جون، ولی غیر ممکنه
· غیر ممکن اینه که تو همسر کسی دیگه ای بشی. کی میای اینجا؟
· در اولین فرصت
· اگر نیای، ما میاییم ها!
· تشریف بیارین .منزل خودتونه
· کاری نداری دخترم؟
· نه، محبت کردین .سلام برسونین
· خداحافظ
· خدانگهدار و گوشی را گذاشتم
طاهره خانم اصرار کرد که به منزل آنها بروم ، ولی قبول نکردم .بعد از رفتن آنها به حمام رفتم .بعد پشت پیانو نشستم و کمی آهنگ زدم و اشک ریختم که صدای زنگ در بلند شد. طاهره خانم بود. برایم از بیرون دو پرس چلو کباب گرفته بود و آورده بود که هم شامم باشد، هم ناهارم. تشکر کردم و رفت .در را که بستم ، تلفن زنگ زد .حدس زدم منصور است ، گوشی را برنداشتم .کتاب انگلیسی را برای مطالعه برداشتم ومشغول شدم. بعد کمی خانه را گردگیری کردم و جارو زدم که صدای زنگ در بلند شد .از پنجره نگاه کردم بنز منصور از سفیدی برق میزد .هرچه خواستم در را باز نکنم نتوانستم .لعنت به این دل عاشق! گوشی اف اف را برداشتم: بله
در آپارتمان را باز گذاشتم و به اتاق خواب رفتم تا لباس بهتری بپوشم
- گیسو! بازکن. منم، منصور
منصور هم دنبالم به آشپزخانه آمد، روی صندلی نشست وگفت: شونزده روز دیگه، روز اعدام آذره، مژدگانی بده
- گیسو! تو کجایی؟ از اتاقم بیرون آمدم و گفتم : بفرمایین! سلام منصور! خوش اومدی
- سلام خانم قهرو! چطوری؟
- می بینی که! چرا زحمت کشیدی ؟ شیرینی چیه؟
- شیرینی آشتی کنون.مادر گفت فشارت اومده پایین، برات شیرینی گرفتم که منو دیدی غش نکنی
- از دست تو! بیا بشین
- چرا انقدر لاغر شدی، این چه وضعیه؟
- نیست خودت خیلی رستم شدی؟
- خب، من از دوری تو اینطور شدم ، ولی تو که ما رو دوست نداری!
- چرا مادر رو نیاوردی؟
- جلوی مادر روم نمی شد عذرخواهی کنم
- این چه حرفیه منصور، عذرخواهی لازم نیست
- من اون روز خیلی قاتی پاتی بودم .خیلی شرمنده م ولی همه رو بذار بحساب علاقه
- باشه می ذارم به حسابت
- کجا می ری؟
- چای بیارم با شیرینی بخوریم ، فشارمون بیاد بالا
سکوت کردم
- اینم مژدگانی و چای را مقابلش گذاشتم ورفتم از سالن شیرینی را آوردم و توی ظرف چیدم و مقابلش گذاشتم ونشستم
- با من قهر کرده بودی یا با خودت؟
- با هردومون، با زندگی
- نمی گی نگران می شیم؟
- من دیگه کسی رو ندارم برام نگران بشه.اونایی هم که میان بهم سر می زنن و به اصطلاح نگرانم می شن از سر خداشناسی و دلسوزیه .می گن بذار به این دختر تنها و بی پناه سری بزنیم و حالی بپرسیم
- ولی من بخاطر خودم اومدم .نه بخاطر تو
- ممنونم.چیه؟ دلتون واسه گیتی تنگ شده؟
- اومدم ببرمت گیسو
- شما بیرونم کردین .یادتون که نرفته؟
- چطور اینهمه التماست کردم بمونی ، نموندی؟ اونوقت یه بار بیرونت کردم، گوش کردی؟
- التماسی ندیدم .جز سکوت.تازه، همیشه اثر حرف تلخ و گزنده تو دل آدم بیشتره
- تو چه می دونی حقیقت چیه؟
- آره، اصلا من هیچی نمی دونم .اصلا داخل آدم نیستم . خوش بحال آذر؟ اقلا می دونه چرا شکنجه ومجازات می شه
- آره، تو داخل آدم نیستی چون فرشته ای! حالا فلسفه نباف .بلند شو چمدونت رو ببند
- سال گیتی تموم شده .منم از تنهایی خسته شدم .تصمیم گرفتم برم پدرم رو بیارم پیش خودم ، بعد هم ازدواج کنم
- میخوای به پدر بگی گیتی مرده؟
- نه،فعلا به صلاح نیست .براش فیلم بازی می کنیم .گاهی من از خونه می رم بیرون ، اونوقت با شما میام دیدن پدر
- حالا تا پدرت رو بیاری، بیا اونجا
- من خونه خودم رو دوست دارم ، چون اینجا می تونم تو رو فراموش کنم منصور، پس کمکم کن
- یعنی منم نیام؟
صدای زنگ تلفن بلند شد. گوشی را برداشتم
- شرکت که میای؟
- نه!
- دیوونه شدی گیسو؟ این لجبازیها چیه که می کنی؟
- لجبازی نیست،خداحافظیه ، دل کندنه
- هر موقع به مردی بله گفتی و دفتر رو امضا کردی می فهممواقعا خداحافظی کردی
- شما هم هر موقع گیتی رو کامل فراموش کردی. می فهمم منو دوست داری
- این چه انتظاریه؟ خوبه تو خواهرشی
- برای همین می گم. چون می دونم هیچوقت فراموشش نمی کنی
- ولی من تو رو دوست دارم .همونقدر که اونو دوست داشتم
- ممنونم
- چاییت سرد شد منصور
شرینی پرید توی گلوی منصور .خنده ام گرفت .توی دلم گفتم حسودخان اگه خداحافظی کنم که حتما خفه میشی
- بله!
- سلام گیسو خانم
- سلام مهندس فرهان .حال شما؟
- ممنونم
گوشی را که گذاشتم، گفت: اینم شده قوز بالا قوز .اگه همه مشکلاتمون حل شه، این یکی رو چیکار کنیم؟
- مهمون دارین؟
- بله، مهندس هستن ، سلام می رسونن
- ایشون که دارن سرفه می کنن
- اومدن بگن سلام برسون ، شیرینی پرید تو گلوشون
- که اینطور؟ سلام برسوننین .بی موقع مزاحم شدم
- نخیر، اختیار دارین
- چند روزی ازتون بی خبر بودیم .چندبار تماس گرفتم گوشی رو برنمی داشتین .نگران شدم .یکبار هم اومدم منزلتون، کسی نبود.مهندس هم می گفتن بی خبرن.اینه که دل تو دلم نبود
- ممنونم مهندس، کمی حال ندار بودم
- خدا بد نده!
- چیز مهمی نبود.
- حالا بهترین؟
- بله، به لطف خدا و شما بهتره
- گویا ماموریتتون در منزل مهندس تموم شده
- تقریبا بله
- شرکت تشریف نمیارین؟
- فعلا نه، حالا ببینم چی پیش میاد
- درهر صورت اگر کاری داشتین به من بگین .در خدمتتون هستم به مهندس هم سلام برسونین
- ممنونم، شما همیشه لطف دارین
- من با فرهان هم ازدواج نمی کنم چون اونم زمانی گیتی رو دوست داشت. نمی تونه منو خوشبخت کنه .من دلم میخواد منو بخاطر خودم دوست داشته باشن، نه اینکه اونو در چهره من ببینن. راستش اصلا از تهران بدم اومده.اون روز که با گیتی به تهران اومدیم هیچوقت فکر نمیکردم اونو اینجا دفن کنم.بیخود نبود نگران بودم .ای کاش گیتی رو هم تو شیراز دفن می کردیم. حالا گیتی اینجاست و من میخوام برم شیراز.اشکهایم جاری شدند .بلند شدم بطرف پنجره آشپزخانه رفتن .منصور هم بلند شد آمد وگفت: من نمی ذارم بری گیسو، حتی اگه تو همین خونه هم باشی، باز هم دلگرمم