هرگزم در سر نباشد فكر نام این منم كاینسان ترا جویم بكام خلوتی می خواهم و آغوش تو خلوتی می خواهم و لبهای جام فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر ساغری از باده ی هستی دهم بستری می خواهم از گلهای سرخ تا در آن یك شب ترا مستی دهم آه ای مردی كه لبهای مرا از شراربوسه ها سوزانده ای این كتابی بی سرانجامست و تو صفحه كوتاهی از آن خوانده ای
____________