...:: خاطرات طلايي پي سي ورلد ::...

[Milad4171]

سلام.
نمیدونم میشه به این خاطره طلایی گفت یا نه
ولی سال گذشته همین روزا بود که من از محل کار آنلاین شدم با گوشی و اومد تو انجمن دیدم یه نفر تو بیشتر انجمن ها عکس های نامتعارف گذاشته. ( اون موقع ناظر بودم ) از طرفی سرعت نت منم داغون بود(ایرانسل). حس وظیفه شناسی نمیذاشت بیخیال بشم و باید این مشکل رو مدیریت میکردم. به اینترنت اتاق کارم وصل شدم
یادمه سرپرستمون اومد گفت برو فلان نامه رو بگیر و اینا. من سرش داد زدم الان کار دارم بیچاره اومد گفت چی شده میلاد. گفتم هیچی الان میرم. بعد رفتم به @ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] پیام دادم که بررسی کنه بعد به @ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] هم گفتم که دیگه مشکل حل شد.(‌خوب شد حل شده والا به همه مدیرا و ارشدا و ادمین و دستار پیام میدادم )
دقیقاْ‌ تو همون هفته یه حمله دیگه انجام شد که باز دقیقاْ‌ همچین اتفاقی افتاد . بعد سرپرست ما اومد گفت میلاد این هفته مشکلی داری اعصاب نداری چی شده.
بعدش که فهمید چی بوده موضوع ، درخواست کرد اینترنت منو قطع کردن

[arash59b]

یکی از بهترین خاطره هام که الان یادمه مربوط به تاپیک مشاوره خرید محصولات اپل بود (الان اسم دقیقش یادم نیست) سال 2011 بود.

با بچه های انجمن، یه گروه تشکیل دادیم که بریم با هم مک بوک پرو بخریم قرار بود چون تعدادمون بیش از 10 نفره بریم یجا رو پیدا کنیم و بقیمت عمده و با تخفیف خرید کنیم یادمه اون موقع قیمت مدل 723 اش 2900 بود

خلاصه یکی دوماهی دونبالش بودیم و هربار به دلایلی خرید عقب می افتاد. اخرش یه فروشنده پیدا شد که قرار بود به شرط اینکه حداقل 7-10 نفر خرید کنند به قیمت 2600 بهمون بده ولی روز اخر زد زیرش.

دیگه کم کم موضوع داشت خیلی کشدار میشد، این شد که به بهونه سر زدن به خانواده امدم تهران و یه روز تقریبا همه اپل فروشی های تهران رو گشتم . اخرش از جایی که فکرش رو نمی کردم یه فروشنده رو تو پ.پایتخت پیدا کردم که قیمت تکی رو حاضر بود 2600 بده.

منم بدون تامل خریدم نتونستم صبر کنم تا برسم خونه و همون موقع به زحمت با gprs گوشی به بقیه بچه های گروه خبر دادم. اتفاقا الان دارم این پست رو با همون لپتاپ میزارم

یادش بخیر بچه های خوبی بودن. حیف اکثر دوستانی که تو اون گروه بودن دیگه زیاد به انجمن سر نمی زنند.

[smahdis]

یادش به خیر Braveheart یعنی استارتر تاپیک و Mehdi_bkm رو تو نمایشگاه دیدیم.

بچه های p30world مشهد قرار گذاشته بودن نمایشگاه, اولین نفری که اونجا حاضر بود من بودم.

بعد شدیم 10-15 نفر جلوتر که رفتیم یهویی یه گروه دیگه دیدیم. متوجه شدیم اونا بچه های مجید آنلاین هستن به سر کردگی خود مجید آقا. 2 گروه یه چند دقیقه ای رو با هم ماصفحه میکردن.

[Mehran]

واقعا خاطره که زیاده، از شب تا صبح بیدار موندنا، تا ماه رمضان اون شب، افطار کردن پشت سیستم
تا تغییرات انجمن و حواشیش، قرار ملاقات تهران و... سیلی که خوردم به خاطر تشابه 30 با C تو دبیرستان!



فعلا این یکی رو داشته باشید:

تا حالا چندین بار بچه ها راجع به این علامت های |^| و *_* ازم پرسیدن، که گفتنش خالی از لطف نیست...

[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
*_* درخواست ترانه و آهنگ های تلویزیون و رادیو

زمانی که همکار بودم، تقریبا زیاد با [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] @v چت میکردم...

یه شب گفتیم خوبه برای تاپیک های دانلود و درخواست علامت اختصـاصی بزاریم که یه جورایی معلوم باشن!
با خودمون گفتیم خوبه تاپیک های دانلود یه آیکون و تاپیک های درخواست یه آیکون خــاص داشته باشن، دیدیم
نه چون شاید یکی یه تاپیک بزنه و یکی از اون آیکون ها رو بزاره قاطی بشه ! گفتیم چیـکار بکنم چیکار نکنیم که
به علائم های اختصاصی رسیدیم. هر کدوم یه چیز میگفتیم، من میگفتم بابک جـان اینا خوبن؟ میگفت آره اما
یه جورایی زیاد قشنگ نیست، بابک دو تا شکل اختـراع میکرد من میگفتم قشنگن اما راستش شلوغه یه کم!

خلاصه اون شب، بدون اغــراق نزدیک یک ساعت فقط داشتیم بحث میکردیم سر این علامت ها ! بحثی کاملا
منطقی ،دوستانه و صمیمی اینکه کی تونست حــرفشو به کرسی بشونه،
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

با تشکر مهران...

[Mehran]

سلام

یه خاطره ی نه جندان خوب، از سال های دبیرستان...

اجازه بدید قبلش یه مقدار مقدمه چینی کنم، P30World برای من خیلی از یه فروم و انجمن اینترنتی بوده و هست
اولین بار معنای رفاقت، معنای دوستی، معنای تیم و گروه بودن و شب نشینی رو با P30World تجربه کردم، و جای
خیلی از نداشته ها رو برای من پر کرده / قضیه برمیگرده به سال دوم یا سوم دبیرستان، که خب از طرفی اوج درس
و کنکور و... بود و از طرف دیگه اوج P30World و فروم بود، برای من... همه ی فکر و ذکرم، P30World بود و تقـریبا
روزی نبود که به فروم فکر نکنم. (البته الان هم دقیقا همین طوره، نُت گوشیم، پرِ از نکاتی که به ذهنم رسیده، که
معمولا وقتی به نتیجه ای میرسم، با میثم و بچه های دیگه مطرح میکنم) خلاصه اینکه شدید تو حس و حال فروم
بودم، استاد درس هندسه مون یه آدم هیکلی و سـخت گیر و - البته به وقتش، مهربون -بود. من هیچوقت نتوسنم
با درس هندسه ارتباط برقرار کنم، یعنی اگه الان دو تا مربع بکشن کنار هم، اندازه ی ضلع، زاویه و... معلوم باشه،
بگن فلانی ثابت کن اینادو مربع هستن، نمیتونم ثابت کنم :l داشتم میگفتم، خـلاصه همچین آدمی بود. یه مسئله
سـخت تو کتاب بود که قرار بود حلش کنیم، طبق معمول اومد سر کلاس، حضـور غیاب و... یه دفعه گفت فلانی بیا
پای تابلو، فلان مسئله رو حل کن! گفتم استاد ننوشتیم... گفت کی حل کرده؟ خوشبختانه هیچکس دستشو بلند
نکرد و من یه نفس راحت کشیم! (چون اگه یه نفر میگفت حل کرده حالا بدون توجه به اینکه الکی گفته یا نه میگفت
خودت حل نکردی که هیچ، عرضه نداشتی از رفیقت بگیری کپی کنی!) هنوز تو همون حس پیروز مندانه ! بودم که
گفت بیا پای تابلو، حداقل بنویس بقیه یادبگیرن... با حالتی حق به جـانت، رفتم پای تخته و شکل رو کشیدم (مثلث
ABC) اون میگفت و من خط ها رو رسم میکردم و قسمت های اثباتی رو مینوشتم دو پاره خط MB و NC که هم رو
در نقطه ی P قطع میکنن گفت و گفت گفت، دو مثلث فلان و بهان بنا به فلان قضیه با هم، همنهشت هستن پس
داریم، PM=PB با توجه به اینکه اثبات کردیم، دو مثلث با هم همنهشت هستند، مـی توان نتیجه گرفت، PB = PC
از روی کتاب میگفت و منم بدون اینکه کــوچیکترین چیزی متوجه بشم، همینجور مینوشتم و میرفتم جلو. تا اینکه
به حکم قضیه رسیدم و مسئله حل شد. بعد از اینکه بچه ها هم نوشتن، از روی صندلی بـلند شد که توضیح بده
بهمون، یه لحظه نگاه کرد به تخته نگاه کرد به بچه ها و کلاس رفت رو هوا ! دوباره نگاه کرد به تخته، نگـاه کرد به من
و گفت، "خودتو مسخره کردی یا منو؟!" و یه کشیده ی آبدار به صورت منِ از همه جا بی خبر نواخت که رسما بـرق
سه فـاز از سرم پرید... یه لحظه نگاه کردم به تخته و دیدم چه سـوتی دادم، همه جا به جای PC نوشته بودم P30

با تشکر مهران...

[Mehrshad-msv]

واقعا خاطره که زیاده، از شب تا صبح بیدار موندنا، تا ماه رمضان اون شب، افطار کردن پشت سیستم
تا تغییرات انجمن و حواشیش، قرار ملاقات تهران و... سیلی که خوردم به خاطر تشابه 30 با C تو دبیرستان!



فعلا این یکی رو داشته باشید:

تا حالا چندین بار بچه ها راجع به این علامت های |^| و *_* ازم پرسیدن، که گفتنش خالی از لطف نیست...

[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
*_* درخواست ترانه و آهنگ های تلویزیون و رادیو

زمانی که همکار بودم، تقریبا زیاد با [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] @v چت میکردم...

یه شب گفتیم خوبه برای تاپیک های دانلود و درخواست علامت اختصـاصی بزاریم که یه جورایی معلوم باشن!
با خودمون گفتیم خوبه تاپیک های دانلود یه آیکون و تاپیک های درخواست یه آیکون خــاص داشته باشن، دیدیم
نه چون شاید یکی یه تاپیک بزنه و یکی از اون آیکون ها رو بزاره قاطی بشه ! گفتیم چیـکار بکنم چیکار نکنیم که
به علائم های اختصاصی رسیدیم. هر کدوم یه چیز میگفتیم، من میگفتم بابک جـان اینا خوبن؟ میگفت آره اما
یه جورایی زیاد قشنگ نیست، بابک دو تا شکل اختـراع میکرد من میگفتم قشنگن اما راستش شلوغه یه کم!

خلاصه اون شب، بدون اغــراق نزدیک یک ساعت فقط داشتیم بحث میکردیم سر این علامت ها ! بحثی کاملا
منطقی ،دوستانه و صمیمی اینکه کی تونست حــرفشو به کرسی بشونه،
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

با تشکر مهران...

اون ماه رمضوناش که خیلی می چسبید تو سحر جای نماز پی سی می خوندم!

[Demon King]

خب پی سی ورلد برام پر از خاطرات طلایی هست!
از زمانی که عضو شدم. براتون تعریف کنم چجوری عضو شدم؟! نه بذار تعریف کنم جالبه!

" من اون زمان ایمیل نداشتم. کی یعنی! اواسط سال 2013. هر از چند گاهی برای مطالعه راهنمایی بازیهای کامپیتوری به پی سی سر میزدم. یهو به فکرم رسید که در اونجا عضو شیم. چون یه بازی بود که هم خیلی بهش علاقه داشتم و هم خیلی توش حرفه ای بودم. گفتم میرم اونجا عضو میشم ولی یه مشکل بزرگ این بود که ایمیل نداشتم. حالا اینکه چه دردسری هایی تو یاهو برای ساخت ایمیل کشیدم بماند.
بهترین روزهای من تو پی سی اوایل عضویتم بود. دوستای خیلی خوبی پیدا کردم. شده بودم استاد بازی فلان! در پی سی.
طوری که تو پروفم هم میخواستن که تو اون بازی راهنماییشون کنم. جالبه ..."


داشتم از 98 صفحه ی پروفایلم, صفحه های 60 به بالا رو میدیدم. از قضا مربوط به تبریکات نوروز پارسال بود و تولدم. اون زمان پی سی ورلد برام صفای بیشتری داشت. اما عید امسال همه تغییر کردیم. گرفتاری ها زیاد شده و زندگی سخت تر. دیگه پس از گذشتن مدتی از عید پی سی برام صفایی نداشت. خیلی از دوستانم یا اینکه اخراج شدند یا اینکه دیگه به پی سی سر نمیزنند.

به هرحال پارسال بیشتر مشتاق عید و حال و هوای اون بودیم. ولی امسال ... هر چه که جلو تر میریم ناراحتی ها و فاصله ها بیشتر و صمیمیت ها و دوستی ها کمتر میشه. توان مقابله نیست. روزگاره دیگه .... ولی بازهم پی سی ورلد همون پی سی ورلده ...

[SADEGH 7]

دوتا خاطره الآن تو ذهنم هست. که شاید طلایی نباشه اما خاطرس.
1- اون زمان که کنکور کاردانی داده بودم و یه مدت ازش گذشته بود، ماه رمضون بود و من اکثرا شبا بیدار بودم. یه شب تو p30 بودم دیدم تو تاپیک مربوط به کنکور کاردانی، همه اومدن راجع به نتایج صحبت می کنن. تازه فهمیدم حدود 1 هفتس که نتایج اومده و ما خبر نداشتیم.خلاصه رفتم سایت سنجش و فهمیدم تو انتخاب اولم قبول شدم. انقدر خوشحال شدم که ساعت 3 صبح کل خانواده رو بیدار کردم و با همه روبوسی کردم .

2-یه زمانی هم گروه آشیانه، p30 رو هک کرده بود. دلیلشون هم (به گفته خودشون) این بود که بگن هیچ وقت امنیت 100% نیست. البته اطلاعات سر جاش بود، فقط صفحه رو باز می کردیم با این صفحه مواجه می شدیم:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
(این صفحه رو از همون زمان بوکمارک کردم.)
خلاصه دوستان p30worldی که همه از این موضوع ناراحت شده بودند به انجمن آشیانه حمله نموده و بعضی با جملات کوبنده و برخی با انتقاد سازنده و برخی با الفاظ %$&*^$% فشار وارده رو تخلیه می کردن. البته بعد از (یادم نیست) چند روز یا چند ساعت، دوباره انجمن به حالت قبل برگشت.

[779]

سلام
از اونجایی که یکی دو سالی هست P30World کم میام به دلایل گرفتاری های زندگی، گفتم یک خاطره ای حداقل بگم
P30world همیشه برام نوستالوژی عجیبی داشته، طوریکه الان گشتن تو تاپیک های p30world برام مثل قدم زدن تو کوچه های قدیمی محله خونه قدیممون هست، انگار نام تاپیک ها برام جای درخت های چنار پیر محلمون رو داره، و انجمن بازی هم حکم خونه ی قدیممون رو داره و وقتی الان بهش نگاه میکنم مثل این میمونه که خونه رو بازسازی کردن ولی یک سری دیوار ترک خرده هنوز مونده.
وقتی اینجا عضو شدم، فقط و فقط به قصد GTA IV بود که اون زمان هنوز برا PC نیومده بود، اما بعدش کم کم به خاطر علاقم به بازی و زبان خوبی که داشتم شروع کردم به ترجمه و گزاشتن متن و ... برا بازی ها. یادمه یه مدت اینقدر انجمن ما فعال بود که مثلا یک پیش نمایش تو سایت Gamespot میومد 2 ساعت بعد ترجمه شده اینجا قرار میگرفت. برا همین ما اون موقع یک درخواستی از مدیران انجمن داشتیم که الان تبدیل شده به یکی از خاطره های جالب من از P30. الان وقتی به اون موقع فکر میکنم احساس یک گروه انقلابی رو بهم دست میده
به روایت تصویر میگم که اتمسفر اون زمان زنده شه یک جورایی :

  محتوای مخفی: اعتصاب بچه های انجمن گیم 

طرح کلی این بود که ما انجمن بسیار فعالی بودیم و صبح تا شب کارمون یک جورایی همین چیزا بود (عشقمون درواقع) ولی به ما اجازه ی دسترسی به لینک گذاشتن داده نمیشد و برا همین اول سعی کردیم به مدیریت پیشنهاد بدیم.

اینم خود متن

اما بعد مدیران جوابی به ما ندادن و اونجا بود که کشمکش شروع شد

طی این عملیات انتحاری بنده به بقیه ی همرزمانی که میشناختم هم پیام دادم تا در این راه به ما کمک کنند! این یکیشون بود مثلا :

بعدم که دیگه خیلی شرایط بحرانی شد و چندتا شهید دادیم منم حسین فهمیده شدم (اوج احساسات من در این عکس ملموس هست )

اینم در ادامه حرکات برای جلوگیری از تلفات بیشتر بود


در آخرم یک 6 ماهی نبودیم فکر کنم و بعدشم انجمن کلا نو شد ولی هیچوقت دیگه به اون فضای فعال و گرم قدیم نرسید، بچه ها هم نصفشون رفتن فکر کنم نصفشونم پخش و پلا شدن، بعضی هاشونم که مدیران امروزی هستند

این یکی از چند صد خاطره من از انجمنی بود که حکم خونه رو برا من داشت.