یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
اوضاع احوال؟
یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
اوضاع احوال؟
مردمي كرد و كرم لطف خدا داد بمن
كان بت ماه رخ از راه وفا باز آمد
حافظ
اگر مورد خطاب سوال بنده هم بودم بايد عرض كنم:خدا رو شكر
دل زود باورم را به كرشمه اي ربودي
چو نياز ما فزون شد تو بناز خود فزودي
به هم الفتي گرفتيم ولي رميدي از ما
من و دل همان كه بوديم و تو آن نه اي كه بودي
من از آن كشم ندامت كه ترا نيازمودم
تو چرا ز من گريزي كه وفايم آزمودی
پایان کم پیدایی؟
يا بخت من طريق مروت فروگراشت
يا او به شاهراه طريقت گرر نكرد
گفتم مگر به گريه دلش مهربان كنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نكرد
سلام بچه ها
من برم سوالها رو جواب بدم میام
Last edited by mohammad99; 11-07-2007 at 00:13.
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشتهء سخن در آورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گر چه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
Last edited by sise; 11-07-2007 at 00:15.
توانگرا دل درويش خود بدست آور
كه مخزن زرو گنج درم نخواهد ماند
حافظ
آقا جلال عزيز شما زير پاتونو نگاه نميكنيد.ما هستيم خدمتتون![]()
در نیل غم فتاد سپهرش به طنز گفت
ان قد ندمت و ما ینفع الندم
ساقی چو یار مه رخ و از اهل راز بود
حافظ بخورد باده و شیخ و فقیه هم
شما رو چشم ما جا دارید.
من در پيش كو به كو افتادم
دل به عشقش دادم
خانه بر دوشم من خانه بردوش
شب ها مرغ لب بسته منم
دل شكسته منم
تا سحر بيدارم
بر نخيزد از من هاي و هويي
چشمتون بي بلا شما سروري
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
زلف بر باد مده تا ندهي بر بادم.......
خيلي قشنگ بود آقا جلال ممنون
معرفت نيست در اين قوم خدارا سببي
تا برم گوهر خود را بخريدار دگر
چرا هيچ كس امشب نيست آقا جلال؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)