من همونم که می خواستی که شقایقت باشم
تو می گفتی که می خوای تا ته خط باهات باشم
حالا چی شده عزیزم که می خوای تنهام بذاری
بری و عا شق زارو توی غم ها جا بذاری
من همونم که می خواستی که شقایقت باشم
تو می گفتی که می خوای تا ته خط باهات باشم
حالا چی شده عزیزم که می خوای تنهام بذاری
بری و عا شق زارو توی غم ها جا بذاری
فلک کي بشنود آه و فغانم بهر گردش زند آتش بجانم
يک عمري بگذرانم با غم و درد بکام دل نگردد آسمانم
منه خوش خياله ساده
حالا با پاي پياده
دنبالت دارم ميگردم
همسفر با شب و جاده
پرم از حسرت و خواهش
واسه يك لحظه نوازش...
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا
اتل متل تلمبه
بکش کنار قلمبه
این شعر رو تو کارتون رییس مزرعه پیدا کردم![]()
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشيد آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
به به بروبکس شب بیدار
ای دل آن شاه سوی بیسویی است
خلق هرسو دند تو کم دو
فکر مردم به هر سوی گرواست
تو بلاحول فکر را کن خو
بیسوی عالمی است بس عالی
شش جهت وادییست بس درگو
کار امروز را مگو فردا
تا نه حسرت خوری نه گویی لو
--------
سلام ممد آقا صندلی نشین
و به شوق فردا که تو را خواهم ديد چشم به راه مي مانم
تن من پاره اي از آن تن توست
و قشنگترين شباي پر ستاره شب توست..
تو نوی بخش و بندهی تو کهن
کهنم را به یک نظر کن نو
پیشهی کیمیا خود این باشد
که مس تیره را ببخشد ضو
کرمت را بگوی تا بدهد
درخور شام بنده روغن عو
وقت تاریکای جاده با تو یک فانوس آمد
تشنه بودم قطره ای را با تو اقیانوس آمد
قصد دل کندن ندارم از تو ای دلکنده از خود
از تو ای برده دلم رو تا شب خوب تولد...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)