خب اينم يه سوتي از طرف من و شهريار جاننوشته شده توسط x-boy
![]()
كه خودمون ميخواستيم .....
![]()
--
--
خب اينم يه سوتي از طرف من و شهريار جاننوشته شده توسط x-boy
![]()
كه خودمون ميخواستيم .....
![]()
با سلام
به جال سوتی گرفتن سوتی بدید!!!!
(شوخی )
آقا این پسر دایی ما اومده بود پیش ما از تهران ما هم خیلی تحویلش گرفتیم
ایشون هم عاشق تشریف دارن
و مرتب به رفیقشون زنگ میزنن
حتی شده پول موبالش 650000 اومده ولی این بازم حرف میزنه
خلاصه ایشون اومد اینجا منم می خواستم اون نرم افزار تماس با خارج از کشور رو امتحان کنم
گفتم بیا زنگ بزن به موبایل طرف
اونم خلاصه میکروفون رو گرفت شروع کرد به صحبت
بعد از اینکه تموم شد مکالمه یعنی اعتبار تموم شد
رفتیم نهار
بعد نهار گفت من می خوام زنگ بزنم (با خنده)
منم گفتم نه بابا پول تلفن زیاد میاد
اما این صحبتی که کرده بود باعث شد تحریک شه دوباره صحبت کنه و ما رو بیچاره کنه(این ماه 50000 پول تلفن اومد)
خلاصه گفت میخواد صحبت کنه و از این حرفا
منم گفتم نه
یه دفعه ای دیدم داره حرف میزنه گفتم حتما سر کاریه
منم رفتم پیشش گفتم ....................
به جای این نقطه ها همش فحش بذارین هر چی که دوست دارین!!!!!!!!
البته نه اونقدر هم بد نبود مثل احمق و خر و یه چیزایی دیگه....
خلاصه م هی فحش میدادم اونم داشت با تلفن صحبت میکرد
رفتم پیشش گوشمو گذاشتم کنار گوشش دیدم وای صدای دختر میاد
گفتم اخ اخ بیچاره شدم الانه که دختره باهاش بزنه بهم بگه چه فامیل بی شعوری داری
خلاصه بعد از اینکه تلفنش تموم شد گفتم شنیدی چی گفتم
گفت نه
ماشاالله اینقدر داشتن حرفای عاشقونه میزدن که اصلا نفهمیدن چی میگم من
منو میگی
اونم![]()
خب نوبتي هم باشه نوبته منه سوتي بدم:![]()
![]()
اول اين رو ببينيد: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فكر كنم فهميدي چه سوتي اي دادماگه متوجه نشدي
اين رو ببين [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مگه اين شهريارميزاره سوتي ها secret بمونه
![]()
![]()
Last edited by WooKMaN; 02-07-2006 at 19:58.
سلام...آقا..اين بيشتر جنبه يه خاطره داره تا سوتي...
يه بار ..يكي از دوستام رو توي نونوايي ديدم....ديدم دستش يه بسته توتون نعنا هست واسه قليون...
گفتم محسن چه خبر..گفت ميخوام برم قليون بزنم...ميام؟گفتم آره,برم نون ها رو بزارم خونه,ميام.
آقا..ما هم نون ها رو گذاشتيم خونه,رفتيم خونه اين محسن.ديدم به به..بر و بچ جمعن...چندتا قلي هم آره هست.
خلاصه ديديم اين محسن يكي رو داره تكي ميزنه...من م هيچي نگفتم و با بر وبچ كار خودمنون رو ميكرديم.
خلاصه بعد از 2 ساعت از اون شيره كش خونه اومديم بيرون.!!!!10 متر نرفته بوديم...ديديم يكي داره وسط خيابون
هد ميزنه و ميرقصه..تا اومديم به خودمون بجنبيم..ديديم صاحب مكان هست(محسن)...گفتم محسن پس چه مرگت شده؟گفت بنز كه داره مياد....عجب سيستمي داره لامسب..تو هم هد بزن...
ما هي اين ور و اونور رو ميديديم..بنز كه هيچي...فرقون هم نمي اومد رد بشه.آخرش زديم تو سرش آورديمش خونه..ديديم تو قليونش...اكس انداخته بود...داشت ميتركوند......يه فصل زديمش تا حال اومد جاش.!!!!
يا حق![]()
اقا اينو كه ميگي احيانا حاصل تخيلات ذهني نيست؟ يا اون رفيقت خالي نبسته؟ اكستازي رو فكر نكنم اين جوري بشه مصرف كرد اب زياد ميخواد
عزيز...شما بنداز قاطي تنيباكوهات بكش..ببينم چي كاره اي,باشه؟نوشته شده توسط x-boy
با سلامنوشته شده توسط WooKMaN
وال مردم از خنده
این چی بود نوشتی هان؟؟؟؟؟
ما همه جورشو شنيده بوديم غير اين نوعش ولي قبول
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)