ممنون، آره خوندم ولي نفهميدم چه چيزي را بايد بكار گيرم.نوشته شده توسط darab
ممنون، آره خوندم ولي نفهميدم چه چيزي را بايد بكار گيرم.نوشته شده توسط darab
یک نجاری کارش رو خیلی خوب بلد بود و مهارت داشت، ولی توی دکانش تقریبا حبس بود، چرا که مستقیما با مشتریهایش در ارتباط نبود. بلکه یک آدمی که خوش بر و رو و متظاهر و خوش لباس که زبان چرب و نرمی هم داشت، با مشتریها طرف بود..
نجار هر روز صبح سر کار میامد و دلال بهش میگفت چی باید درست کنه و دستمزدش هم چقدره.. اون هم به این وضعیت عادت کرده بود، چرا که چند سال قبل بد جور مستاصل شده بود و این دلال با آوردن مشتری بهش کمک کرده بود.. و اون هم این پیشنهاد رو بهش داده بود که اگر براش مشتری بیاره پورسانت میگیره.. دلال هم خیلی از این پیشنهاد خوشش اومد و .. امروز دیگه اون دلال تقریبا صاحبکار بود... ته دکان نجاری دری بود که نجار از اونجا میرفت خونه خودش و زن و بچههاش..
نجار خیلی چیزا دوست داشت درست کنه.. ولی عایدیش اونقدر کم بود که فرصت نمیکرد.. تمام روز کار میکرد و کار میکرد و اصلا زمانی باقی نمیموند که به خودش و ایدههایی که داشت برسه.. میخواست یه دست میز ناهارخوری به سبک مثلا لویی شانزدهم بسازه که .. ارزشش فقط برای دل خودش بود و اصلا به فروشش فکر نمیکرد.. ولی حیف که وقتی نداشت..
به نظرت مشکل کجاست؟
- مشکل حرفه نجاریست؟ با چوب و اره و میخ و چکش سر و کار داشتن مشکله؟
- مشکل خود نجاره؟ چون به دنبال آسایش خود و خانوادهاش، فقط نجاری رو میشناسه و نمیخواد مردمداری و ارتباط یاد بگیره؟
- مشکل دلال و کارجور کنش که تقریبا صاحبکارش شده هست؟ چون اگر اون نبود بالاخره نجار شاید در اثر اجبار با مردم ارتباط برقرار میکرد؟
- شاید هم مشکل سر ایدههایش بوده؟ یا اینکه خونش پشت مغازش هست؟ یا شایدم اشکال از مغازهاش هست؟
- شایدم اگر نجاره تو خیال خودش شروع کنه به ارتباط با مردم.. یک روز بتونه این کار رو بکنه؟
منتظرم..
-/
اين يك خواب نيست!
اگه حوصلشو داشتيد بخونيدو كمكم كنيد.
شب قدر بود دير به مسجد محل رفتم شلوغ و بزرگ و پر از جمعيت حياط هم پر بود بچه ها توي كوچه هاي اطراف داشتند بازي ميكردند انگار نه انگار از نصف شب گذشته و من وسط مسجد نشسته بودم و از جوشن لذت ميبردم نمي دانم شايد فقط باهاش فاز گرفته بودم ولي بيشتر به فكر رفتم واقعا من چقدر در عمق وجودم ايمان بله ايمان داشتم به هر چه كه ميكردم!!
چند سالي ميگذشت از زماني كه از انبوه بحث هاي فلسفي وجود يا عدم خدا خودم رو با اين نتيجه نمي دونم شايدم بهونه كنده بودم كه خدارو با عقل نميشه اثبات يا رد كرد و فقط بر پايه احساسي كه داشتم قبولش كردم به عنوان يه ماورا!!!
اما اين ها بحث ديگري بود اسلام! دين! همه اينها مي تونست همونقدر كه باشه نباشه من 4-5 سال پيش مكه بودم ديدم كه ميتونه باشه اما اطمينان … ايمان!!!!
و اينكه اگر هست همين است كه ما داريم ….
نمي دونم چرا بلند شدم از لاي جمعيت رد شدمو از مسجد رفتم بيرون ولي هر كاري كردم نتونستن برم خونه چند باري تو كو چه هاي اطراف مسجد دورش چرخيدم وآرام برگشتم به مسجد گوشه اي از حياط روي زمين نشستم و به حال خودم شايد به ناداني .. حيرانيم شاي؛د نمي دانم براي چه آرام گريستم….
نمي دونم لابد مردمي كه اون اطراف ميديدنم فكر ميكردن مثلا چه آدميه اين ديگه بابا !نمي دونستن كه گريه ام از شدت ايمان نيست از ضعفشه…
تا صداي دوستي قديمي كه معلوم نبود اصلا اونجا چي كار ميكرد و منو چه جوري اون گوشه گير اورده بود منو به خودم آورد كه مسعود تويي…
وقتي برگشتم خونه بي اينكه قرآني سر گرفته باشم فقط خواستم كه خدا قلبم رو مطمئن كنه و تكليفم رو روشن…
و امشب باز شب قدره… و من نمي دونم باز چرا اينجام شايد در اسرار ماورا دنبال ماورايم ميگردم…
و آري به گمانم من امشب آمده ام اينجا تا شما كمكم كنيد دوستان ماورايي من!!!!كه عجيب راه را گم كرده ام!
مشكل؟ يه لحظه:ممممممم.....نوشته شده توسط darab
بنظر مياد براي اين نجار نظرات ديگران(نون آور بودن، آسايش داشتن و ...) مهمتر از حرف دلش(يا چيزهاييه كه دوست داره)، مثلا اينكه نون آور خونه باشه خيلي مهمتر تا اينكه بخاطر دل خودش يه ميزه خيلي قشنگ بسازه، حتي مي ترسه از اينكه خودش بره تو كوچه و شهر و ... دنبال مشتري باشه و حاضر ميشه ديگران (دلال) رابط اون با دنياي اطرافش باشند، فكر مي كنه: زن و بچه و پول يعني تمام زندگي و نمي فهمه كه اين در حقيقت اونه كه با زبان چرب و نرمش مردم رو راضي مي كنه و نه دلال و نمي فهمه كه اگه خودش دنبال مشتري بره جاي اينكه پول به دلال بده مي تونه با اوون پول پس اندازي كلي زندگيش راحت تر باشه و به آرزوهاش برسه. آره بنظرم نجار متوجه نيست .
ولي سعي مي كنم بيشتر بهش فك كنم،
Last edited by elected; 17-10-2006 at 12:37.
نوشته شده توسط masoud_p30
توخودت راه پيدا كردي! راه از ما مي پرسي؟! بهتر از اين چي مي خواي! پيداش كردي! خوب نگاه كن... .
سلام
من مي گم كه خدارو وقتي پيدا مي كني كه در جستجويش نيستي
خب درست حدس زدید،
میتوانی نجار را روح بدانی و دلال را ذهن،
یا نجار را ذهن بدانی و دلال را هویت غلط و مجازی و وجودش را در اثر کنش معیوب ذهن بدانی..
به هر حال نجار خودش مورد دارد وگرنه چوب و تیر و تخته و میخ و اره و .. ابزار کار اویند..
همینطور است که تمرین هم جزو کنشی است که به این وسیله قصد خود را جدیتر، و صیقلیتر و شسته رفتهتر به کائنات اعلام میکنیم.
اگر قرار بود که فقط با کوچکترین نیتها ، همان ابتدا آرزوهای انسان برآورده شود که هم دنیا به هم میریخت هم نفس تکامل انسان زیر سوال میرفت.. چرا که مثلا شاید به زودی پشیمان میشد، و بعد از خدا میخواست جبران کند و یا.. خب تامل و برآورد اوضاع نسبی، و تسلیم و توجه و خلوص قلب برای تماس با موارد غیرنسبی، باعث بهتر قصد کردن میشود و این قصد خام برای پالایش و پختگی و به ثمر نشستن، طی زمانی نامعلوم و وابسته به مرتبه وجود، منتظر یکپارچگی صاحبش است.. که شاید این را به تمرین و ممارست و صبر و یقین و .. تاویل نماییم.
-/
تو مقطع تحصيلي قبليم، از رشته ام بدم ميومد ولي وقتي مي رفتم تو كلاس درس يا كتاب و جزوه رو باز مي كردم، همه چيز يادم مي رفت، حتي بد اومدن از درس و فقط درس ياد م يگرفتم، فقط درس و درس چون از كتاب و درس خوندن خيلي خوشم مي اومد. نتيجه اين شد: با اينكه از اون رشته خوشم نميومد، شاگرد اولي، ورود به مقطع بالاتر و .... رو به همراه داشت. تو مقطع جديد از روز اول به فكر مقطع بالاتر بودم و نشد!! مي دوني چرا: چون به فكر مقطع بالاتر بودم! بنابراين بايد نمره خوب يگرفتم، بايد زور مي زدم در نتيجه مثل قديما درس نمي خوندم. و اينطوري بود فهميدم كه در وهله اول مسايل نزديك مهمه و نه نتايج دور. در وهله اول شناخت خود، زندگي، اشيا دوروبر حوادث و ... مهمه و احساس مي كنم با اين روند وقتي آدم چشماشو باز كنه مي بينه كه مقطع بعدي (خداشناسي) پيش چشماشه، داره چشمك مي زنه.نوشته شده توسط masoud_p30
ممنونم، تقريبا گرفتم ولي فك كنم براي هضمش بايد خوب بهش فك كنم.نوشته شده توسط darab
سلام به دوستان
مرسدس جان
من سيع كردم سه راه مراقبه ي شما رو انجام بدم راه دومش خيلي سخت من فقط افكارمو مشاهده مي كنم ولي بعضي وقتي قاطي مي كنم به قول معروف مي زنه به سرم نمي فهمم چه كار مي كنم چه كار كنم كه اين جور نشه
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)