تو چه طو ر دلت میاد خاطره ها رو بشکنی
تو که هر لحظه تو هر جا توی خاطر منی
بیا و بازم دوباره گل ناز رازقی باش
بیا باز تو قلب خستم عاشق دلدادگی باش
[/B]
دلیل خاصی نداره چون به شعر بخوره شعر امضام
ببخشید "و" یادم نمی یاد اخه
تو چه طو ر دلت میاد خاطره ها رو بشکنی
تو که هر لحظه تو هر جا توی خاطر منی
بیا و بازم دوباره گل ناز رازقی باش
بیا باز تو قلب خستم عاشق دلدادگی باش
[/B]
دلیل خاصی نداره چون به شعر بخوره شعر امضام
ببخشید "و" یادم نمی یاد اخه
شيوه ي چشمت فريب جنگ داشت
ما غلط كرديم و صلح انگاشتيم
حافظ
خوش اومدي گفتم هوا گرم شدااااااا
نگو صندلي نشين تاپيك مشاعره تشريف آوردن
شب خوش آقا جلال
خواهش مي كنم فرانك خانوم اين چه حرفيه
Last edited by Payan; 10-07-2007 at 01:09.
من همونم که می خواستی که شقایقت باشم
تو می گفتی که می خوای تا ته خط باهات باشم
حالا چی شده عزیزم که می خوای تنهام بذاری
بری و عا شق زارو توی غم ها جا بذاری
ببخشید پایان جان
تازه پیدا کردم که دیدم ویرایش کردید
يا رب اين نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
شاها فلك از بزم تو در رقص و سماعست
دست طرب از دامن اين زمزمه مگسل
حافظ
خواهش ميكنم اين چه حرفيه فرانك خانوم
لحظه ای با من باش
تا از آن لحظه برويم تا گل
که ببندم از نگاه تو به هر ستاره پل
لحظه ای با من باش
تا که از تو نفسی تازه کنم
تا از آن لحظه ی سفر آغاز کنم
سفری تا ته بيشه های سر سبز خيال
تا به دروازه ی شهر آرزو های محال
لذت اندر ترك لذت بود اي آزادگان
ما گدايان ترك اين لذت نمي دانسته ايم
لامعلي دهلي
شب خوش
مطربان رفتند و صوفي در سمــــــــاع عشق را آغاز هست، انجام نيست
کام هر جويندهاي را آخـــــــــري است عارفـــان را منتهـــــــاي کـام نيست
شب خوش داداشی
تن بهر خاکی می آلاید
می زند بر هر دری انگشت
برگهای زنده را هر آن
می گرداند اندر دست و
می چرخاند اندر مشت
خشم تو از کیست
اینهمه غوغا برای چیست ؟
از چه می بالی به خود یا از چه می نالی ؟
لانه ی موری به هم خورده است
بچه ی پروانه ای در راه تو مرده است
دشمنیهایت برای چیست ؟
شب خوش
تمام حرفهای سخت کتاب کلاس سوم را
با چشمهای بسته بخواند
و میتواند حتی هزار را
بی آنکه کم بیآورد از روی بیست میلیون بردارد
و میتواند از مغازه ی سیدجواد ، هرچه که لازم دارد ،
جنس نسیه بگیرد
و میتواند کاری کند که لامپ "الله "
که سبز بود : مثل صبح سحر سبز بود .
دوباره روی آسمان مسجد مفتاحیان
روشن شود
آخ ....
چقدر روشنی خوبست
چقدر روشنی خوبست
و من چقدر دلم میخواهد
که یحیی
یک چارچرخه داشته باشد
و یک چراغ زنبوری
و من چقدر دلم میخواهد
که روی چارچرخه ی یحیی میان هندوانه ها و خربزه ها
بنشینم
و دور میدان محمدیه بچرخم
آخ .....
چقدر دور میدان چرخیدن خوبست
چقدر روی پشت بام خوابیدن خوبست
چقدر باغ ملی رفتن خوبست
چقدر سینمای فردین خوبست
و من چقدر از همه ی چیزهای خوب خوشم میآید
و من چقدر دلم میخواهد
که گیس دختر سید جواد را بکشم
هم اکنون 5 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 5 مهمان)