كام جان تلخ شد از صبر كه كردم بي دوست
عشوهاي زان لب شيرين شكربار بيار
روزگاريست كه دل چهره مقصود نديد
ساقيا آن قدح آينه كردار بيار
شرمده فکر کنم ک حروم شد
كام جان تلخ شد از صبر كه كردم بي دوست
عشوهاي زان لب شيرين شكربار بيار
روزگاريست كه دل چهره مقصود نديد
ساقيا آن قدح آينه كردار بيار
شرمده فکر کنم ک حروم شد
Last edited by mohammad99; 09-07-2007 at 20:08.
می خوردنش ندیدی اشکوفهاش ببین
شاباش ای شکوفه و ای باده مرحبا
سوسن به غنچه گوید: «برجه چه خفتهی
شمعست و شاهدست و شرابست و فتنها »
ریحان و لالها بگرفته پیالها
از کیست این عطا ز کی باشد جز از خدا
جز حق همه گدا و حزینند و رو ترش
عباس دبس در سر و بیرون چو اغنیا
ایول محمد چه ترانه خوبی را نوشتی
دستت درد نکنه
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم
و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک
بضرب سیفک قتلی حیاتنا ابدا
لان روحی قد طاب ان یکون فداک
عنان مپیچ که گر میزنی به شمشیرم
سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک
محمد باید با "ک" شروع میکرد. اشکال نداره. دوباره امتحان کنید!
کد کردن از گدا نبود شرط عاقلی
یک جرعه میبدیش بدی مست همچو ما
سنبل به گوش گل پنهان شکر کرد و گفت:
« هرگز مباد سایهی یزدان ز ما جدا
ما خرقها همه بفکندیم پارسال
جانها دریغ نیست چه جای دو سه قبا »
ای آنک کهنه دادی نک تازه باز گیر
کوری هر بخیل بداندیش ژاژخا
هر شه عمامه بخشد وین شاه عقل و سر
جانهاست بیشمار مر این شاه را عطا
ای گلستان خندان رو شکر ابر کن
ترجیع باز گوید باقیش، صبر کن
محمد فعلا رو صندلی داغ نشسته گرمش.. حواسش نیست
نقاب گل کشيد و زلف سنبل
گره بند قبای غنچه وا کرد
به هر سو بلبل عاشق در افغان
تنعم از ميان باد صبا کرد
بشارت بر به کوی می فروشان
که حافظ توبه از زهد ريا کرد
من ک دادم ولی هیچکی توجه نکرد
دریای رحمتش ز پری موج میزند
هر لحظهی بغرد و گوید که: « یا عباد »
هم اصل نوبهاری و هم فصل نوبهار
ترجیع سیومست هلا قصه گوشدار
روی نگار در نظرم جلوه مینمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب میزدم
کجا "ک" دادی محمد؟!
من قطره چرا باشم؟ چون غرق در آن بحرم
من مرده چرا باشم؟ چون جان ودلم زندست
تن خفت درین گلخن جان رفت دران گلشن
من بودم و بیجایی، وین نای که نالندست
از خویش حذر کردم، وز دور قمر جستم
بر عرش سفر کردم، شکلی عجبی بستم
-----------
جلال جان به نتیجه ای جدید درباره اواز اساطیر رسیدید؟
من پیر سال و ماه نیم یار بیوفاست
بر من چو عمر میگذرد پیر از آن شدم
دوشم نوید داد عنایت که حافظا
بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم
شعرشو در قسمت ترانه ها خوندم خیلی زیبا است.
باید از نو گوشش کنم.
میافتم و میخیزم چون یاسمن از مستی
میغلطم در میدان چون گوی از آن چوگان
سلطان سلاطینم، هم آنم و هم اینم
من خازن سلطانم، پر گوهرم و مرجان
پهلوی شهنشاهم، هم بنده و هم شاهم
جبریل کجا گنجد آنجا که من و یزدان؟!
تو حلق همی دری از خوردن خون خلق
ور دلق همی پوشی، مانند سگ عریان
-------
من از یکی دوستان کرد خواستم معنی تصنیفها رو بنویسن.. زیاد اشنا نبودن.. گفتن متوجه نمی شن
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)