تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 118 از 129 اولاول ... 1868108114115116117118119120121122128 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,171 به 1,180 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #1171

    پيش فرض ابـراز احسـاسـات؛ کلامـی یا غیـرکلامـی؟

    بیان احساسات هم به صورت کلامی انجام می شود و هم به صورت غیرکلامی. هر دوی اینها در ارتباطی که ما با دیگران برقرار می کنیم، بسیار موثرند. آنقدر که حتی ممکن است در موفقیت، موقعیت کاری، زندگی، دوستی ها و به خصوص در محیط خانواده ما تاثیر فراوانی داشته باشند...
    یکی از مشکلاتی که بعضی از افراد از آن رنج می برند این است که در بیان احساساتشان راحت نیستند یا نمی دانند چگونه این کار را انجام دهند. به همین دلیل نزدیکانشان فکر می کنند آدم های سرد، بی احساس و مغروری هستند که حاضر نیستند با آنها ارتباط دوستانه و نزدیکی برقرار کنند ولی وقتی نسبت به این افراد شناخت پیدا می کنند، متوجه می شوند که واقعا چنین نیست بلکه این ضعفی است که در بیان احساساتشان دارند بنابراین لازم است چنین کسانی روی ضعف خود کار و روابطشان را تقویت کنند. در این صورت هم شناخت و هم نزدیکی بیشتری بین افراد ایجاد می شود و همه در محیط خانواده، دوستان، همکاران و... تحت تاثیر این مساله قرار می گیرند و روابط?شان بهبود می یابد.

    ● فرزندان بیان احساساتشان را از والدین می آموزند
    ما مراجعان زیادی داریم که از این ضعف شکایت دارند و گله می کنند که نه می توانند با والدینشان ارتباط خوب و نزدیکی برقرار کنند و نه حتی با همسر و بعضی از دوستان. واقعیت این است که آنها چنین رفتاری را از طرف پدر و مادرشان ندیده اند و در صحبت هایش هم به این موضوع اشاره می کنند که هیچ گاه ندیده اند که والدین نسبت به یکدیگر چه به صورت کلامی و چه به صورت غیرکلامی ابراز علاقه کنند. در حالی که یک چهره باز، احساس پذیرابودن، یک لبخند و... تاثیر بسیار زیادی هم بین زن و شوهر و هم روی فرزندان دارد. افراد باید از والدینشان، بوسیدن و در آغوش گرفتن را یاد بگیرند تا بپذیرند که مورد علاقه و توجه هستند. متاسفانه بسیاری از زوج ها از این شکایت دارند که همسرشان به هیچ طریقی احساساتش را بیان نمی کند. بعضی گله می کنند که من می دانم همسرم یا پدر و مادرم مرا دوست دارد ولی هرگز این حس را بیان نکرده اند.
    وقتی در جلسات مشاوره با طرف مقابل صحبت می کنیم، می بینیم که می گوید: «چطور متوجه احساسات من نشده من کارهای زیادی برایش انجام داده ام، همین کارها نشان دهنده توجه و علاقه من بوده است.» به نظر من زمانی این ارتباط می تواند بسیار موثرتر و موفق تر باشد که فرد هم از زبان کلامی و هم از زبان غیرکلامی (یعنی زبان بدن) در بیان احساساتش استفاده کند. آن زمان است که می توان به طرف مقابل حس خوب دوست داشتن را منتقل کرد. وقتی چنین احساسی نشان داده شود، بی شک در طرف مقابل هم احساس بسیار مثبتی به وجود می آید. احساس پذیرفته شدن، احساس عدم تنهایی و اینکه فقط جنبه های منفی دیده نمی شود و فقط انتقاد نیست.
    در ارتباط کلامی، در نظر گرفتن خیلی مسائل مهم است؛ مثلا تن صدا، نوع کلماتی که به کار می بریم، لحن کلام و... همه و همه می توانند در ایجاد احساس مثبت، احساس نزدیکی و پذیرش افراد موثر باشند تا اینکه فرد زبان گزنده ای داشته باشد، فقط نقطه ضعف ها را ببیند و بزرگ کند و هیچ تعریف و تمجیدی از طرف مقابل نکند. به خصوص اگر طرف مقابل اعتماد به نفس ضعیف و خودپنداری پایینی داشته باشد بیشتر دچار احساس عدم تایید و طردشدگی می کند.

    ● بیان احساسات را یاد بگیرید
    ما همواره بر نقش خانواده و شکل گیری رفتار اولیه تاکید داریم. گاهی فردی به سن بلوغ رسیده و رفتارهای مختلف از جمله بیان احساسات را در خانواده یاد نگرفته است ولی دلش می خواهد با همسر، دوستان و اطرافیانش ارتباط خوب و مثبتی داشته باشد و احساساتش را بیان کند اما راه و رسم چگونگی آن را نمی داند یا خجالت می کشد احساساتش را بیان کند. چنین کسانی باید در این زمینه کار و مطالعه کنند و راهکارهای بیان احساسات را از طریق کتاب هایی که در این زمینه وجود دارد، یاد بگیرند. ضمن اینکه بهتر است چند جلسه ای را با یک مشاور یا روان شناس داشته باشند تا اصول کلی برقراری ارتباط را در این زمینه یاد بگیرند و شروع به تمرین آنها کنند.

    ● احساسات بیان نکردنی نداریم
    من فکر می کنم نوع انتقال احساساتمان در مورد مسائل مختلف متفاوت است وگرنه ما می توانیم تمام احساساتمان را منتقل کنیم و احساس بیان نکردنی نداشته باشیم. مثلا وقتی برخوردی بین دو نفر پیش می آید، می توانند به جای آنکه دعوا کنند و سروصدا راه بیندازند یا پشت سر یکدیگر مدام بدگویی کنند، خیلی راحت پس از مدتی که خشمشان فروکش کرد، به طرف مقابلشان بگویند: «من از دست تو ناراحتم، یا از دستت رنجیده خاطر شده ام. من عصبانی ام و...» البته تاکید می کنم نوع گفتار، لحن و کلام فرد در این قضیه موثر است.

    گاه این جمله ها با لحن خودخواهانه بیان می شود در صورتی که می توان آن را به آرامی بیان و بعد نشست و درباره آن صحبت کرد. نکته مهم دیگر شفاف صحبت کردن درباره موضوعی است که پیش آمده نه به اصطلاح تکه پرانی و در لفافه حرف زدن. باید شنونده خوبی هم بود زیرا ممکن است طرف مقابل پاسخی در این زمینه داشته باشد که شما هیچ گاه فکرش را هم نمی کرده اید باید از دید او هم مساله را احساس کنید. این کار می تواند بسیاری از سوءتفاهم ها و سوءبرداشت هایی که می تواند برای طرفین وجود داشته باشد را برطرف کند.

  2. این کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #1172
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض افراد خودساخته چه خصوصیاتی دارند؟

    در این مقاله ۱۶ خصوصیت از افراد خودساخته را برایتان عنوان می کنیم که شما می توانید به خود نمره دهید تا متوجه شوید آیا شما هم فرد خود ساخته ای هستید یاخیر؟ در این مقاله ۱۶ خصوصیت از افراد خودساخته را برایتان عنوان می کنیم که شما می توانید به خود نمره دهید تا متوجه شوید آیا شما هم فرد خود ساخته ای هستید یاخیر؟
    در این مقاله ۱۶ خصوصیت از افراد خودساخته را برایتان عنوان می کنیم. فرد خودساخته اینجا به معنی فردی است که درصدد واقعیت دادن به توانایی های خود است. بعد از اینکه تک تک این خصوصیات را به دقت مطالعه کردید، به نسبت میزان نزدیکی که به هر یک از خصوصیات دارید، به خود نمره ۱ تا ۱۰ بدهید. نتیجه ای که به دست می آورید نمایش شهودی نقاط ضعف و قدرت شما در حرکت به سمت به واقعیت کشاندن توانایی های فردیتان است. وقت بگذارید و به این فکر کنید که واقعاً چرا در برخی خصوصیات قوی تر از بقیه هستید. چه چیز باعث شده که برای فلان خصوصیت نمره بالایی بگیرید؟ برای اینکه نمره هر خصوصیت را در خودتان بالاتر ببرید، چه باید بکنید؟ بالاترین نمره ای که می توانید به دست آورید ۱۶۰ است. شما چقدر به این عدد نزدیک هستید؟
    ۱) فرد خودساخته درک کارامدتری از واقعیت دارد و با آن احساس راحتی بیشتری می کند. او قادر است خوب و بد و بالا و پایین ها را بپذیرد و تفاوت آنرا تشخیص دهد.
    ۲) پذیرش خود، دیگران و طبیعت. فرد خودساخته واقعیت را همانطور که هست می بیند و مسئولیت آنرا نیز به گردن می گیرد.
    ۳) فرد خودساخته در کارهای خود سادگی، طبیعیت و فوریت دارد. به عبارت دیگر، این افراد آنطور که دیگران تصور می کنند، معلق نیستند. او قادر است هر کاری را که به نظرش خوب و طبیعی می رسد انجام دهد و دلیلش هم خیلی ساده است: چون احساس خوبی نسبت به آن کار دارد. سعی نمی کند دیگران را آزار دهد، و برای خوبی ها ارزش و احترام قائل است.
    ۴) مشکل محوری. فرد خودساخته کسی است که شدیداً روی مشکلات خارج از خودش تمرکز می کند. او درگیر مشکلات دیگران و مشکات جامعه است و برای تسهیل آن مشکلات تلاش می کند.
    ۵) جدایی و نیاز به حریم خصوصی. با وجود همه دغدغه های او برای جامعه، فرد خودساخته نیاز دارد با خود تنها باشد. او از زمان هایی که به تنهایی غرق در تفکر و تعمق می شود، لذت می برد و دوست ندارد همیشه مردم در اطرافش باشند. فقط با چند نفر از نزدیکان است و لزومی هم نمی بیند که همیشه با آنها در ارتباط باشد. حضور آنها به تنهایی کافی است.
    ۶) خودمختاری، استقلال از فرهنگ و محیط. فرد خودساخته قادر است به تنهایی تصمیم بگیرد و به تنهایی کارهایش را انجام دهد. او به خودش اطمینان و اعتماد کامل دارد.
    ۷) طراوت همیشگی. فرد خودساخته از ساده ترین و طبیعی ترین چیزها احساس لذت می کند. غروب آفتاب همیشه برای او زیباست به همین خاطر همیشه به تماشای آن می رود. هنوز هم از انجام بازی های دوران کودکی خود لذت می برد.
    ۸) تجربه عارفانه، عالی ترین تجربه. فرد خودساخته همیشه تجربیاتی دارد که باعث می شود احساس شناور بودن به آنها دست دهد. خود را هماهنگ با دنیای اطرافشان می بینند و تصور می کنند که در یک برهه از زمان بخشی از واقعیتی متفاوت هستند.
    ۹) حس همبستگی. فرد خودساخته نسبت به همه مردم احساس دارد. از آدم هایی که در اطرافشان وجود دارد آگاهند و نسبت به آنها حساسند.
    ۱۰) ارتباطات میان فردی. فرد خود ساخته ارتباطات میان فردی عمیق تر و شدیدتری نسبت به سایر افراد بزرگسال دارند. آنها توانایی عشق ورزیدن و دوست داشتنی دارند که برای بقیه افراد به نظر غیرممکن است. معمولاً دوستان کمی دارند اما همین ارتباطات کم بسیار عمیق و پرمفهوم هستند.
    ۱۱) ساختار شخصیتی دموکراتیک. فرد خودساخته به برابری انسانها معتقدند، اینکه هر انسان حق حرف زدن دارد و هر انسان نقاط قوت و نقاط ضعف خاص خود را دارد.
    ۱۲) تشخیص بین راه و هدف، خوب و بد. فرد خودساخته تفاوت بین راه و هدف، خوب و بد را می دانند و آنها را طوری با هم اشتباه نمی گیرند که باعث لطمه خوردن به خودشان یا دیگران شود.
    ۱۳) حس شوخ طبعی فلسفی یا غیرخصومت آمیز. فرد خودساخته از شوخی لذت می برند. دوست دارند بخندند و لطیفه تعریف کنند اما نه به قیمت دیگران. آنها با اینکه می توانند خیلی جدی باشند، اما افرادی خوش طینت به نظر می رسند.
    ۱۴) خلاقیت. فرد خودساخته می توانند شدیداً خلاق باشند. خلاقیت خود را می توانند در ابعاد مختلف با نوشتن، نواختن موسیقی، خیالپردازی و هر چیز دیگری نشان دهند.
    ۱۵) مقاومت دربرابر فرهنگ پرستی، برتری هر فرهنگ خاص. هر انسانی به طریقی فراتر از فرهنگ خود قرار دارد، یعنی فردیتی عمیق دارد و می تواند فرهنگ را منتقدانه ارزیابی کند طوریکه خودش تصمیم بگیرد که چه چیز برایش بهتر است.
    ۱۶) نواقص فرد خودساخته. افراد خودساخته، افرادی هستند که از این واقعیت آگاهی دارند که کامل نیستند و آنها هم مثل فردی که در کنارشان قرار گرفته، کمی و کاستی هایی دارند و همیشه چیزهای تازه ای برای یادگرفتن و راه های تازه ای برای رشد وجود دارد. فرد خودساخته بااینکه با خود خیلی راحت است اما هیچوقت دست از تلاش برنمی دارد.

  4. 2 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1173
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض رابطه رفاقت و سلامت روان

    آنهایی که فیلم «ضیافت» را دیده اند، یادشان هست که موضوع اصلی این فیلم ، «رفیق» و «رفاقت» بود؛ سوژه ای که کارگردان این فیلم، مسعود کیمیایی، علاقه زیادی به آن دارد و رد آن را می شود در فیلم های دیگرش هم سراغ گرفت. روان شناسان نیز به این موضوع علاقه دارند و دوستی های خوب و پایدار را نشانه ای از سلامت روان می دانند. اما قصه به اینجا ختم نمی شود. در گفتگو با دکتر حسین ابراهیمی مقدم، روان شناس، سعی کرده ایم نگاه دقیق تری به این موضوع بیندازیم؛ البته از منظر روان شناسی.
    آیا داشتن دوست و رفیق با سلامت روان رابطه دارد؟بله؛ واقعیت این است که افراد برخوردار از کارکرد مطلوب فقط به بشریت عشق نمی ورزند، بلکه به تعدادی از آدمیان نیز عمیقا علاقه مند هستند. به عقیده اغلب نظریه پردازانِ خودشکوفایی و کمال، کسانی که از لحاظ روانی کارکرد خوبی دارند، قادرند پیوندهای عاطفی و صمیمانه ویژه ای با برخی از افرادی که دورو برشان هستند برقرار کنند. تعدادی از پژوهش ها نشان می دهد که این روابط خاص برای آنها اهمیت زیادی نیز دارد.
    ▪ آیا می توانید به پژوهش هایی در این زمینه اشاره کنید؟
    ـ البته! در پژوهشی دیده شد که اکثر قریب به اتفاق افراد در پاسخ به سوال «چه چیزی زندگی شما را ارزشمند می سازد؟» از «روابط صمیمی» نام برده بودند. در پژوهش دیگری متوجه شدیم که برای بسیاری از مردم، برخورداری از یک ازدواج موفق و زندگی خانوادگی خوب و دوستان صمیمی، مهم تر از کار و سرپناه و امنیت مالی است. در پژوهش دیگری که زمینه یابی گسترده ای راجع به عوامل مربوط به شادکامی و خوشبختی بود این نتیجه به دست آمد که: «هیچ دستورالعمل ساده و ویژه ای برای ایجاد شادکامی و خوشبختی در آدم ها وجود ندارد اما این پژوهش روی هم رفته حاکی از آن است که تقریبا همه انسان ها یک نوع رابطه خشنودسازنده و صمیمی را ضروری می دانند.»
    ▪ یعنی «با دیگران بودن» عامل اصلی دوری از تنهایی است؟
    واقعیت این است که درمان تنهایی به این صورت نیست که در دور و بر دیگران باشیم یا حتی شبکه ای از انسان ها وجود داشته باشد تا بتوانیم با آنها دایما سخن بگوییم بلکه درمان آن در نوعی رابطه خاص نهفته است. به عبارتی، درمان تنهایی منوط به نوع خاصی از روابط است. با برقراری این روابط، تنهایی به سرعت و بدون هیچ گونه ردی مضمحل خواهد گشت، چنان که گویی وجود خارجی نداشته است.
    ▪ منظور از این رابطه چیست؟
    ـ یعنی نوعی رابطه کاملا صمیمانه. رابطه صمیمانه نوعی رابطه است که ویژگی آن عبارت است از تماس های غیررسمی و دایمی در طول یک دوره زمانی گسترده، همراه با خودفاش سازی دو جانبه، محبت و عطوفت، انباشت پاداش ها، احساس بی طرفی و عدالت از آن رابطه. ضمنا این روابط از ویژگی علاقه مندی، عشق، اعتماد و این تصور که رابطه موردنیاز حایز اهمیت و بی همتاست، برخوردارند.
    ▪ آیا چنین رابطه صمیمانه ای می تواند جای عشق را در زندگی آدم ها پر کند؟
    ـ البته یک دوستی بسیار صمیمی، بسیاری از همان پاداش هایی را که توسط عشق رمانتیک ارایه می شود، فراهم می آورد ولی فرد سالم دوستان صمیمی و ازدواج عاقلانه و عاشقانه را در کنار یکدیگر دارد. البته دوستان می توانند به یکدیگر کمک کنند و همدیگر را مورد حمایت عاطفی قرار دهند. مثلا در پژوهشی مشخص شد که ۵۱ درصد از افراد تحت بررسی اظهار داشته اند که در زمان بحران بیشتر احتمال دارد برای کمک به سراغ دوستان خود بروند. در پژوهش دیگری مشخص شد افرادی که از کارکرد روانی خوبی برخوردارند بیشتر احتمال می رود که دوستان نزدیک و صمیمی داشته باشند تا کسانی که کارکرد ضعیفی دارند.پس به نظر می رسد بسیاری از ویژگی هایی که خصیصه عشق رمانتیک هستند خصیصه روابط خوب نیز به شمار می آیند. من در یکی از بررسی هایم متوجه شدم بیشتر افراد، خواستار دوستانی هستند که رازهای آنها را محفوظ نگه داشته و محبت و حمایت عاطفی برای آنها فراهم آورند. در یک رابطه دوستانه خوب و صمیمی، آدمیان احساس می کنند که می توانند طبیعی عمل کرده و نیازی به نقش بازی کردن نداشته باشند؛ به قول ژرمن دو استل: «وقتی صمیمیت به نقطه ای می رسد که شخص از بازی های کودکانه، تحمل شوخی ها و بسیاری جزییات کوچکی که فقط برای او و دوست اش معنا دارد احساس شادکامی می کند، دل او در بند هزاران گره اسیر می شود و هر تک واژه، هر ژست و حتی گذراترین اشاره ای به این خاطرات شیرین نیز کافی است که آن را تا پایان کار دنیا به یاد آورد.»
    ▪ چه عواملی در انتخاب دوست تاثیرگذار است؟
    ـ ما آدم ها به احتمال زیاد با افرادی دوست می شویم که در مجاورت نزدیک با ما کار یا زندگی می کنند و با ما آشنا می شوند. یکی از دلایلی که مجاورت اهمیت دارد این است که افرادی که نزدیک هم زندگی می کنند، فرصت های مکرری برای پی بردن به این موضوع دارند که ویژگی های مشترک زیادی با هم دارند. دلیل دیگرش «اثر مواجهه صرف» است؛ یعنی این اصل که هر چه بیشتر با یک نفر یا با یک چیز در تماس باشیم، بیشتر گرایش داریم که آن فرد یا آن چیز را دوست داشته باشیم. البته می توانید به موارد استنثا نیز فکر کنید؛ مثلا تماس مکرر با بیماری باعث نمی شود که آن را دوست داشته باشید. با این حال، مواجهه صرف می تواند یک چیز «خنثی» را به یک چیز «دوست داشتنی» تبدیل کند؛ ولی اینکه دقیقا چرا، معلوم نیست!
    ▪ این بیت که «کبوتر با کبوتر باز با باز/ کند هم جنس با هم جنس پرواز» از نظر شما تا چه حد درست است؟
    ـ خیلی زیاد! اغلب دوستان صمیمی از نظر جذابیت فیزیکی، عقاید سیاسی و مذهبی، هوش، تمایلات تحصیلی و نگرش ها به هم شباهت دارند. البته انتخاب دوست برای گروه های اقلیت می تواند مشکل باشد. اگر گروه قومی یا مذهبی شما در جایی که زندگی می کنید خیلی در اقلیت باشد، دوستان و شریکان رمانتیک بالقوه شما نیز ممکن است به افرادی در گروه تان محدود شود که تمایلات مشترکی با شما دارند.
    ▪ یعنی ما در صورتی افراد را بیشتر دوست داریم که بدانیم عقاید و نگرش های آنها شبیه عقاید و نگرش های خودمان است؟
    ـ البته نه به این صراحت! ولی به هر حال، شما احتمالا اغلب افرادی را که ملاقات می کنید دوست دارید، مگر اینکه دلیلی برای تغییر دادن قضاوت خود داشته باشید. با وجود این، اعتقاد دارید که عقاید و اعمال شما به هنجار و درست هستند. بنابراین عدم توافق با کسی، احترام شما را به او کاهش می دهد؛ در حالی که توافق می تواند احترام شما را بیشتر کند.
    ▪ یعنی اگر طرف مقابل، ما را تایید نکند؛ به عنوان دوست انتخاب اش نمی کنیم؟
    ـ خب، فرض کنید که در یک تحقیق شرکت کرده اید که ابتدا از شما می خواهند خودتان را توصیف کنید. بعد ۲ نفر، واکنش های خود را به شما نشان می دهند. نفر اول می گوید: «شما به نظر من، آدم خوشایند و روراستی هستید؛ باهوش و شوغ طبع ایدو عقاید جالبی دارید.» اما نفر دوم می گوید: «من از اینکه خشن باشم بیزارم ولی صادقانه می گویم که شما آدمی سطحی به نظر می رسید که سعی دارید تاثیرگذار باشید ولی در این کار موفق نیستید.» شما کدام یک را به عنوان شریک یا دوست احتمالی تان انتخاب خواهید کرد؟ پاسخ، بدیهی است: «نفر اول را!» با این حال، خیلی از افرادی که عزت نفس پایینی دارند، نفر دوم را انتخاب خواهند کرد که آنها را پایین تر ارزیابی کرده است. از قرار معلوم، افرادی که خود را دست کم می گیرند، هم نشینی با کسانی را ارضا کننده می دانند که در این عقیده پایین با آنها سهیم باشند. حتما می توانید به صدمه بالقوه اش فکر کنید. کسی که ارزیابی پایین از او شده است دوستانی را انتخاب خواهد کرد که مرتبا از او عیب جویی می کنند. در نتیجه، عزت نفس او باز هم پایین تر می آید.
    ▪ آیا عاملی هم برای تداوم این دوستی ها وجود دارد؟
    ـ البته در این مورد، نظریه ای تحت عنوان «تبادل»یا «اصل انصاف» وجود دارد. بر این اساس، روابط اجتماعی، معامله هایی است که در آنها انگار افراد، کالاها و خدماتی را مبادله می کنند. به طور کلی، افرادی که چیز کمتری برای ارایه دارند ضروریات کمتری را تعیین می نمایند. رابطه به صورتی که در تجارت وجود دارد، در صورتی خیلی استوار است که هر دو نفر معتقد باشند که این معامله، منصفانه است. اگر هر دو دوست به طور برابری باهوش بوده، به طور متساوی در امور مالی و کارهای مرتبط با هم (مثلا هنگام رفتن به پیک نیک یا سفر) مشارکت داشته باشند و الی آخر، معامله کردن منصفانه، آسان تر است. در خیلی از دوستی ها، یک دوست به یک طریق و دیگری به طریق دیگر، به دوستی کمک می کند. این ترتیبات نیز منصفانه به نظر می رسد؛ گو اینکه اطمینان یافتن از آن دشوارتر است. اصل انصاف در حالی که افراد مشغول برقرار کردن روابط دوستانه هستند به راحتی اجرا می شود ولی بعدا قابلیت اجرایی آن کمتر است؛ برای مثال، امکان دارد که شما از دوست دیرینه خود در طول یک بیماری طولانی پرستاری کنید، بدون اینکه نگران باشید که این معامله ای منصفانه است یا نه.
    ▪ با این حال، بیشتر خانواده ها چندان مایل نیستند که یکی از اعضای خانواده، زیاد سراغ دوستان اش برود؛ چرا؟
    ـ باید بین داشتن دوست و رفیق بازی تمایز قایل شد. واقعیت این است که داشتن دوست در دوران کودکی به افزایش تجربه و استقلال در کودک منجر می شود. معمولا بچه ها با وجود داشتن دوست، باز هم برای نظر والدین خود، بیشتر اهمیت قایل می شوند. در دوران نوجوانی معمولا گروه دوستان تاثیر زیادی در طرز تلقی و نگاه فرد به زندگی داشته و معیارهای او را تحت تاثیر قرار می دهند. خیلی از نوجوان ها به نظرات گروه دوستان خود حتی بیشتر از خانواده اهمیت می دهند. اگر گروه دوستان از افرادی سالم و مثلا درس خواندن و مذهبی انتخاب شده باشند، معمولا مشکل خاصی پیش نمی آید، ولی زمانی که به اصطلاح دوستان ناباب باشند، مثل گروه دوستان معتاد، درس نخوان، بزهکار، خانواده ستیز و... این رابطه می تواند تبعات بسیار بدی در پی داشته باشد چرا که نوجوان الگوهای فکری دوستان را مال خود کرده و حتی برای آن سر و دست می شکند. اینجاست که دوست بازی و رفیق بازی خیلی مخاطره آمیز می شود.
    ▪ گاهی این رفیق بازی در دوران جوانی و بعد از ازدواج هم دیده می شود!
    ـ البته معمولا انتظار داریم فردی که خودش را کاندیدای ازدواج می کند به درجه ای از پختگی و استقلال رسیده باشد که بتواند مستقلانه فکر کرده و برای زندگی اش تصمیم بگیرد. ضمنا اینکه فرد، دوستان خوبی داشته باشد و در مواقع سختی و خوشی دوره هایی از زندگی اش را با آنها سپری کند، خالی از اشکال است. بدیهی است فرد سالمی که ازدواج می کند باید زندگی خانوادگی مستقلی داشته و بتواند کانون خانوادگی گرم و پرمهر و محبتی را فراهم آورد. اگر کسی نتوانست تعادل برقرار کند و مثلا بیش از اندازه به دوستان اش بها داد و وقت بیشتری را با آنها سپری کرد، قطعا تاثیر نامطلوبی بر زندگی خانوادگی اش خواهد گذاشت ولی فرد سالمی که در کانون گرم خانوادگی اش، دوستان خوبی هم دارد و می تواند تعادل و توزان مناسبی از این روابط داشته باشد، از وضعیت روانی بهتری برخوردار خواهد بود.

  6. این کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #1174

    پيش فرض وقتی حافظه پیر می شود

    به کاهش توانایی فرد در فراگیری موضوعات جدید یا کاهش توانایی در به یاد آوردن دانسته های قدیم می گویند اختلال حافظه. در این مقاله با علل ضعف حافظه در دوران سالمندی و عوامل تشدیدکننده این مشکل آشنا می شوید.
    در درجه اول باید بدانیم که در افراد سالمند طبیعی که مبتلا به هیچ بیماری شناخته شده ای نیستند نیز ممکن است درجاتی از ضعف حافظه وجود داشته باشد. از طرف دیگر، در افراد سالمند مبتلا به بیماری های تحلیل برنده مغز و اعصاب مثل آلزایمر نیز اختلالات حافظه وجود دارد. همین طور در سالمندان مبتلا به افسردگی نیز اختلالات حافظه و شناخت دیده می شود. بنابراین اگر اختلال حافظه در فرد سالمند به میزانی باشد که موجب بی کفایتی او در گرداندن امور زندگی روزمره اش شود، باید ما را به فکر بیماری هایی بیندازد که اختلال حافظه و شناخت ایجاد می کنند.


    ● علل طبی ضعف حافظه

    ۱) سمی بودن داروها: گروهی از داروها باعث تغییر در توانمندی شناختی فرد و حافظه وی می شوند و یا اینکه قادرند اختلال شناختی جزیی موجود را تشدید کنند. برخی از داروهای آرام بخش، داروهای فشارخون، داروهای ضداسید معده، داروهای ضدالتهاب، کورتیکواستروییدها، داروهای ضدپارکینسون و بسیاری دیگر جزو این دسته از داروها هستند. سالمندان، به عوارض سمی بودن داروها بیشتر از جوانان و بزرگسالان حساس هستند زیرا به علت بروز تغییراتی در سطح چربی های بدن و سوخت وساز داروها، مقدار این داروها در خون و سیستم اعصاب مرکزی آنان بالاتر است و حتی با مصرف مقادیر غیرسمی دارو نیز گاهی علایم سمی را بروز می دهند.

    ۲) اختلال ناگهانی سطح هوشیاری (دلیریوم) این نقص موقت و برگشت پذیر در عملکرد مغز که خود را به شکل اختلال در عملکردهای شناختی نشان می دهد، به علل گوناگونی ایجاد می شود. علل ساختمانی مغز، موارد مربوط به سوخت وساز بدن، موارد ایجاد سمیت و علل روانی از جمله دلایل بروز دلیریوم است. این اختلال سطح هوشیاری، مختص سالمندان نیست و در هر سنی امکان بروز آن وجود دارد. سالمندان مبتلا به زوال عقل نیز زمانی که دچار عفونت، ضعف خون رسانی، کمبود اکسیژن، کم آبی و... می شوند، در معرض ابتلا به این اختلال هستند. همچنین بی هوشی عمومی و جراحی نیز از دیگر موارد رفتن به فاز دلیریوم است. اختلال شناخت، ناتوانی در انجام تمرکز فکر و کاهش دامنه توجه از علایم مشخص این اختلال به شمار می رود.

    ۳) افسردگی: در حدود ۱۵ درصد از افرادی که از نقص حافظه شکایت دارند و یا قادر به انجام وظیفه در سایر عملکردهای شناختی خود نیستند، زمینه افسردگی دیده می شود. اندازه گیری وضعیت حافظه در سالمندان مبتلا به افسردگی در مقایسه با سالمندان طبیعی، تفاوت فاحش و قابل توجهی ندارد و این اختلال حافظه با درمان افسردگی برطرف می شود و دایمی نیست.
    این سالمندان افسرده که مبتلا به زوال عقل نیستند، عموما دچار نقص در سرعت و توجه هستند. به طور مثال در هجی کردن یک کلمه به طور معکوس دچار مشکل هستند و سلیسی گفتار کلمات پشت سر هم از یک نوع مقوله را از دست داده اند، مثلا نام بردن نام حیوانات پشت سر هم. فرد سالمند در مقایسه با افراد طبیعی بیشتر به خاطرات منفی گذشته خود رجوع می کنند اما از نظر به یاد آوردن خاطرات با افراد طبیعی تفاوتی ندارند. اجرای کار در افراد افسرده، به ویژه کارهایی که نیاز به تلاش دارند، نسبت به افراد طبیعی بدتر است و احتمالا مربوط به انگیزه کمتر افسردگان نسبت به افراد طبیعی است. افراد افسرده در بحث های رو در رو بهتر عمل می کنند و حتی در مسایل پیچیده و مشکل نسبت به موضوعات ساده، نتایج بهتری را نشان می دهد. بعضی از علایم و نشانه های افسردگی ممکن است با علایم و نشانه های زوال عقل مشابهت داشته باشد مثل کاهش توانایی در تمرکز فکر و یا قطع ارتباط با جامعه یا اختلالات خواب اما باید بدانیم که همگی این علایم در افسردگی با درمان صحیح آن برطرف می شود.

    ۴) بیماری های طبی و عمومی: بیماری هایی مثل بیماری های حاد و مزمن تنفسی، بیماری نارسایی کبد و بیماری های غدد درون ریز مثل کم کاری تیرویید و پرکاری پاراتیرویید از آن جمله اند. توجه داشته باشید که بیماری های تیرویید در سالمندان به شکل غیرمعمول تظاهر می کند و گاهی با علایمی مثل کم خوابی، فراموشی، کاهش تمرکز حواس، ضعیف شدن حافظه و یا خستگی، خواب آلودگی و کوفتگی همراه می شود.

    ۵) فقر ویتامین ها و مواد مغذی: کمبود ویتامین ها و ریزمغذی ها موجب بروز اختلالات شناختی می شود رژیم غذایی ناصحیح و یا استفاده نکردن از برخی از مواد غذایی در سالمندان و کمبود ویتامین ها و ریزمغذی ها گاهی به صورت یک عامل ثانویه بروز می کند که می تواند به علت سوءجذب این مواد در دستگاه گوارشی و یا دفع بیش از حد آنها از بدن به دلیل یک بیماری اولیه به وجود بیاید

  8. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1175

    پيش فرض رنگ ها و تاثیرآن بر سلامت روح و جسم

    رنگ همچون کلامی گویاست برای بازگو کردن خلق و خوی مردم رنگ ها جایگاه ویژه ای در زندگی انسان دارند. هرروز مارا احاطه می کنند و چنان با محیط اطراف ما عجین شده اند که تنها زمانی پی به وجودشان می بریم که یکباره خود را نشان دهند برای مثال موقع خرید پیراهن ، موقع انتخاب کاغذ دیواری ، پشت چراغ های راهنمایی ، موقع تماشای گل های چمنزار در تابستان ، برگ درختان در پاییز، طبیعی است که ما هرکدام رنگی دلخواه داریم و همین طور رنگ هایی که زیاد نمی پسندیم . معلوم است که رنگ پیراهن و زینت آلات ، خانه و اتومبیل را از رنگ های مورد علاقه مان انتخاب می کنیم. این موضوع نشان می دهد که هر رنگ احساس خاصی را در ما به وجود میآورد . رنگ، نیرویی را در اختیار ما می گذارد که طبیعی و شفابخش است . در ابتدا شاید این امر غیر عادی به نظر رسد ولی واقعیت دارد .

    رنگ می تواند روح و روان انسان را شفا دهد و نشاط آور باشد . البته در صورتی که یاد بگیریم دیدی آگاهانه نسبت به رنگ داشته باشیم و تا ثیر آنها را درک کنیم. گوناگونی رنگ ها به اندازه روزهایی است که از عمر زمین می گذرد . رنگ بیانگر و بازتاب احساسات ماست به همان اندازه هم سمبلی معتبر و ارتباط محسوسی با زندگی ما دارد .
    رنگ چون طول موج دارد در حیطه علم نیز بررسی می شود با این حال مانند روان انسان غیر ملموس است. نیوتن اولین کسی بود که درباره ویژگی ماهیت نور تحقیقاتی کرد و آزمایش های گوناگونی را انجام داد تا توانست نور سفید مثلا نور خورشید را با عبور از یک منشور به رنگ های دیگر تجزیه کند . موفقیت دیگر نیوتن این بود که <ثابت کرد هرکدام از رنگ ها طول موج مخصوصی دارند و نور خود را در سطح انرژی متفاوتی ساطع می کنند>، برای درک بهتر این موضوع می توان امواج دریا را پیش خود تصور کنید. موج های بلند تر نیروی فوق العاده زیادی دارند یعنی امواج بلندتر انرژی جنبشی بیشتری نسبت به موج های کوچکتر دارند .

    طبق این الگو سطح انرژی هر رنگ با رنگ دیگر فرق می کند . این کشف نیوتن سرآغاز پژوهش هایی درباره ماهیت رنگ ها ، چگونگی انتشار انرژی جنبشی و علت درخشندگی خیره کننده آنها بود . شاید در کودکی ساعت ها غرق نقاشی کردن می شدیم . دنیای اطراف را فراموش می کردیم و از رنگ کردن لذت می بردیم . نقاشی کردن در کودکی اولین تلاش ناخود آگاه ما برای استفاده از نیروی درمانی رنگ ها بوده است . رنگ ها بیانگر ناراحتی های روحی و ذهنی هستند، حالت هایی که جرات بیان آن را به دیگران نداریم، رنگ ها به ما تعادل روحی می دهند و این چیزی جز سلامت روانی نیست .

    ▪ رنگ های اصلی و فرعی : زرد ، آبی و قرمز رنگ های اصلی هستند .
    ▪ رنگ های فرعی : سبز ، بنفش ، نارنجی ، زرد، مایل به سبز ، سبز مایل به آبی ، آبی مایل به بنفش، بنفش مایل به قرمز ، قرمز مایل به نارنجی ونارجی مایل زرد هستند که از ترکیب رنگ های اصلی به وجود می آیند.
    رنگ های گرم و سرد : در چرخ رنگ اگر از زرد به بنفش خطی بکشیم رنگ هایی که در طرف دست چپ این خط قرار دارند سرد هستند و در ساختن آنها آبی بکار برده شده است. رنگ هایی که در طرف راست این خط قرار دارند گرم هستند و در ساختن آنها قرمز بکار برده شده است . رنگ های گرم محرک هستند و باعث می شوند که اجسام جلو آمده و بزرگتر بنظر برسند. رنگ های سرد باعث می شوند که اجسام عقب بروند و کوچک تر بنظر بیایند . این حرکت رنگ ها بسیار مهم است .
    مثلا برای بزرگ نشان دادن حیاطی می توانیم گل هایی را که رنگ های سرد دارند عقب و گل هایی را که رنگ های گرم دارند جلو بکاریم . رنگ های سرد عقب می روند و رنگ های گرم جلو می آیند و این حرکت حیاط را بزرگتر نشان می دهد. رنگ های سرد باعث می شوند که اجسام عقب بروند و کوچک تر بنظر بیایند . این حرکت رنگ ها بسیار مهم است . رنگ های متضاد (مکمل) رنگ هایی هستند که در چرخ رنگ روبروی یکدیگر قرار دارند مانند زرد و بنفش ، یا قرمز و سبز یا آبی و نارنجی. ۲ رنگ متضاد اگر پهلوی هم قرار بگیرند ایجاد درخشندگی می کنند و شدت رنگی همدیگر را زیادتر می کنند .


    ● تمرکز بر دایره رنگ ها
    بهترین حالت انجام دادن این تمرین قرار گرفتن با چشم بسته مقابل یک منبع نور قوی ، مثل یک نقطه نورانی است . در هوا آزاد تا جایی که برای چشم ها ضرر ندارد در کمال آرامش مقابل منبع نوری قراربگیرید، نور براحتی از بین پلک ها وارد چشم می شود . بعد از مدتی جلوی چشم نور قرمز خیره کننده ای می بینید . سعی کنید با اراده ، رنگ قرمز جلوی چشم را به رنگ های زرد ، سبز یا آبی تغییر دهید یا برعکس ، قرمز را به بنفش ، آبی ، سبز و زرد تغییر دهید . وقتی بر روی رنگ های گرمی چون قرمز ، نارنجی و زرد تمرکز کرده باشید ، پلک ها به راحتی از هم باز می شوند .
    اما با رنگ های سردی چون فیروزه ای ، آبی و بنفش احساس می کنید پلک ها سنگین شده اند .
    این تمرین را با رنگ های دلخواه خود انجام دهید . رنگ هایی که بر آنها تمرکز می کنید باید خالص و شفاف باشند تا تاثیر شان بیشتر شود و از رنگ هایی که سیاه و سفید در آنها باشد استفاده نکنید . در موقع انجام دادن تمرین، راحت و منظم نفس بکشید و خیلی طبیعی باشید، اگر تمرین تمرکز روی دایره رنگ را تنها ۲ بار در هفته و هر بار به مدت ۱۰ تا ۱۵ دقیقه انجام دهید ، خیلی زود بر افکارتان مسلط خواهید شد . به علاوه این تمرین کمکی است تا شما به سلامت روحی ، روانی و جسمی پایدار برسید .


    ● چگونگی انتخاب رنگ لباس و تاثیرآن بر روند درمان
    تمرکز بررنگ ها ، به ویژه در هنگام ابتلا به بیماری، یا وقتی که قصد دارید عضوی از بدن را تقویت کنید، توصیه می شود ، به عنوان مثال برای درمان افسردگی و احساس تنهایی ، تمرکز بر رنگ های گرم ، نشاط آور خواهد بود . نارنجی به عنوان نقطه عطف گرمای طیف نور ، احساس گرمای شدیدی را در انسان پدید می آورد. وقتی تصمیم می گیرید رنگ درمانی را انتخاب کنید، باید به این نکته توجه داشته باشید که <تطابق رنگ انتخابی با رنگ لباستان بر روند درمان تاثیر می گذارد.> رنگ لباس بخصوص لباس های زیر تاثیر بسیار زیادی بر درمان دارد ، چون بدن در مقابل امواج رنگ ها مقاومت می کند و مدتی طولانی طول می کشد تا با آنها ارتباط برقرار کنیم ، پس پوشیدن لباس همرنگ با رنگ مورد آزمایش در تسریع ایجاد ارتباط موثر است. رنگ هایی که برای لباس رو انتخاب می کنید ، به طور مستقیم و غیر مستقیم بر رفتار شما تاثیر می گذارد . از یک طرف بر رفتار شما و از طرف دیگر بر رفتار افرادی که با آنها برخورد می کنید .
    آنها مطابق با رنگی که لباستان دارد ، واکنش نشان می دهند . مثلا همه می دانیم رنگ سیاه ناخواسته انسان را از محیط اطراف جدا می کند، چون درخشش رنگ سیاه حاکی از انزوای مطلق است . سیاه نمایانگر مرز مطلقی است که در فراسوی آن زندگی متوقف می شود . به کسانی که در برقرار کردن ارتباط با دیگران مشکل دارند ، توصیه می کنیم تون های رنگ زرد را در لباس هایشان انتخاب کنند. بی دلیل نیست که رنگ زرد نماد اداره پست ، بزرگترین وسیله ارتباطی جامعه می باشدکسی که با لباس زرد از خانه خارج می شود همین رنگ زرد لباس امکان مصاحبت با دیگران را به او می دهد، رنگ هایی که در محیط زندگی و کار ما هستند نه فقط از راه دیدن بلکه به واسطه امواجی که از خود ساطع می کنند برما اثر می گذارد . این که صبح ها و شب ها اولین و آخرین نگاهمان به چه رنگی می افتد ، بسیار مهم است مثلا اگر موقع خواب به رنگ آبی نگاه کنیم امواج رنگ آبی اثر آرام بخشی برما می گذارد


    ● آبی نماد روان
    رنگ آبی احساس سرما را در ما بوجود می آورد . از نظر پزشکی این رنگ به مفهوم انقباض است ، بنا براین برای درمان تب موثر است و اغلب در درمان التهاب های پوستی به کار می رود . فشارخون را می توان به کمک رنگ آبی پایین آورد . هنگام بیماری و خستگی نیاز به این رنگ بیشتر می شود. اگر گردش خونتان منظم است و قلبتان هم ضعیف نیست می توانید در موقع سرما خوردگی با ملحفه ای آبی رنگ خود را بپوشانید همین طور پوشیدن لباس خواب آبی رنگ در پایین آوردن تب مفید است .
    با این حال اگر بیشتر رنگ به کار رفته در نقاشی آبی باشد توصیه می شود اتاق خواب کسانی که دچار اختلالات خواب هستند به رنگ آبی باشد ، نور آبی روشن انسان را به خوابیدن ترغیب می کند و سیستم عصب را عمیقا آرام می نماید، این رنگ آمادگی مبارزه با سموم بدن را در ما بر می انگیزد . با کمک رنگ لاجوردی می توانید گرفتگی های ناگهانی عضله و اضظراب را برطرف کنید . نور آبی برای درمان رماتیسم (خاصیت خشک کردن) و سردرد (آرامش بخش بودن)، ناراحتی های دوران بلوغ ، التهاب های پوستی و گرفتگی عضله موثر است . آبی رنگی است که احساس رضایت را در انسان به وجود می آورد ونشانه آن است که نقاش در حسرت داشتن آرامش و زیر فشار عصبی است . اگر در نقاشی تعادلی از رنگ های زرد و آبی باشد نشان از تعادل روحی و روانی نقاش دارد .
    آبی رنگ محافظه کاری ، موفقیت ، فداکاری ، تفکر و درون نگری است ، بنابراین آبی مشخصه افرادی است که با تلاش و کوشش به موفقیت می رسند ، با دیگران روابط مناسبی دارند و به ندرت کاری را براساس تمایلات آنی خود انجام می دهند اما با دقت و مهارت آن را کنترل می کنند، این افراد می توانند مدیران و ورزشکاران توانایی باشند. علاقه مندان رنگ آبی افراد معقولی هستند و زندگی خود را نمونه می دانند، هرچند ممکن است این فرض درست نباشد . تیپ های آبی افراد محتاط و با ثبات و غالبا قابل تحسین هستند و همه آنها به این خصایص خود کاملا آگاهند. عدم علاقه به رنگ آبی نشانه شورش ، احساس گناه و شکست و ناراحتی از پیشرفت های کسانی است که احتمالا به اندازه آنها تلاش نکرده اند.در حقیقت دوست نداشتن رنگ آبی باعث تاسف است ، چراکه ممکن است نتیجه روان رنجوری یا حداقل غمی بزرگ باشد. در صورت به کار بردن رنگ آبی با مکلمش، نارنجی ، نشاطی آرامش بخش در فرد ایجاد می شود .


    ● رنگ قرمز در روانشناسی
    در روانشناسی رنگ قرمز به مفهوم اعتماد بنفس است ، از این رو در درمان ترس از این رنگ بهره می گیرند . در رنگ درمانی برای به جریان انداختن مجدد انرژی ذخیره شده بدن و افزایش گرمای آن از رنگ قرمز استفاده می کنند . رنگ قرمز به ویژه زمانی که با زرد مخلوط می شود ، بدن را گرم می کند و انرژی آن را بالا می برد. توجه داشته باشید رنگ قرمز بیش از هر چیز باعث تحریک سرخرگ ها می شود که سلامت و نشاط فراوانی به دنبال دارد و در درمان سستی ، بی حالی و افسردگی بسیار موثر است .
    با اینکه رنگ قرمز نشاط آور است ، اما افراد با نشاط و سرزنده از رنگ قرمز بیزارند. رنگ قرمز در درمان بیماری های خونی بسیار موثر است . مثلا در درمان مسمومیت های خونی ، لباس های زیر بیمار باید برای مدت طولانی تقریبا ۲ تا ۳ ماه رنگ قرمز خالص باشد و روزانه ۱۵ تا ۲۰ دقیقه غرق تماشای رنگ قرمز خالص شود ، یا فکرش را روی رنگ قرمز متمرکز کند . "رونالد هانت" در کتابش به نامه "هفت کلید رنگ درمانی" این پرتو را انرژی ساز و پدر سر زندگی و نشاط قلمداد می کند . گلبول های قرمز خون آهن را جذب می کند و نمک از راه کلیه و پوست دفع می شود ، از این رو قرمز مناسب ترین رنگ برای درمان کم خونی و کمبود آهن بدن است . در موقعی که احساس کردید بدنتان کمبود انرژی دارد و یا ضعف جسمی دارید ، رنگ قرمز را در ذهنتان تصور کنید . بنا برعقیده وی رنگ قرمز کریستال های نمک فریک را به آهن و نمک تجزیه می کند به علاوه اگر تحت درمان بیماری خونی هستید تا آنجا که امکان دارد از مواد غذایی قرمز رنگ مثل تربچه ، آلبالو ، کلم قرمز ، لبو ، توت فرنگی یا تمشک استفاده کنید . رنگ قرمزبه جابجایی مواد و هضم آنها کمک می کند از این رو درمان یبوست موثراست .
    در خونریزی های شدید یا جراحت های خارجی همراه با خونریزی و کم خونی در زنان ، درمان بارنگ قرمز، آهن خون را زیاد می کند علاوه بر آن در به تاخیر افتادن اختلالات گردش خون، درمان بارنگ قرمز توصیه می شود .


    ● رنگ زرد در روانشناسی
    رنگ زرد بیشتر با روح و روان سر و کار دارد ، هم افراد عاقل و با هوش آن را انتخاب می کنند ، هم افراد عقب مانده ذهنی . سر و کار داشتن بارنگ زرد به ما کمک می کند تا به مجهولات و اختلالات وجودمان پی بریم . نیروی شفابخش رنگ زرد ، بیانگر حالات زنانه این رنگ است . رنگ زرد می تواند حالات زنانه را در ما تقویت کند. تیپ زرد به نوآوری ، خلاقیت و حکمت علاقه مند است . این تیپ معمولا درون نگر ، باریک بین و در برابر دنیا و افراد با استعداد آن ، معتقد به اصول است . زرد در درمان افسردگی های عصبی به خوبی کارساز است و به عنوان درمان ضد افسردگی شناخته شده است .
    در درمان افسردگی با رنگ زرد معمولا بدن واکنش های دفاعی چون سوزش چشم از خود بروز می دهد ، اما درست با همین تحریک چشم ، سیستم عصبی نیز تحریک می شود و به این طریق تمام بدن نیرویش را برای مقابله با افسردگی فرا می خواند ، چون رنگ زرد سیستم عصبی را نیز تحریک می کند ، این رنگ را "خوراک اعصاب " نامیده اند . افراد پر جنب و جوش و عصبی که غده تیروئیدی پرکاری دارند و دچار حمله های عصبی می شوند نباید به مدت طولانی در معرض رنگ زرد باشند . رنگ زرد در کارهایی که تفکر و خلاقیت در آنها نقش دارد ، سودمند است ، از این رو توصیه می شود به میز تحریرتان رنگ زرد بزنید . رنگ زرد فشار خون را بالا می برد و ضعف معده و کلیه را بهبود می بخشد . اگر معده ای کم کار دارید برای تحریک آن می توانید بین پنجمین و ششمین دنده های قفسه سینه نور زرد بتابانید یا در موضع ، سنگ زرد بگذارید . رنگ زرد در درمان بیماری های پوستی و شفاف کردن پوست نیز موثر است .


    ● مبانی روانشناسی و جمع بندی کلی از خصوصیات بعضی رنگ ها

    ▪ خاکستری : گوشه گیری ، عدم فعالیت و بی تفاوتی .
    ▪ آبی : نیاز به آرامش کامل و خشنودی خاطر و علاقه مند زیاد به دوستان و نزدیکان .
    ▪ سبز : پشت کار و استقامت ، قدرت اراده ، غرور و بلند پروازی.
    ▪ قرمز : داشتن آرزوهای بسیار ، شور و شوق زندگی ، تهور و قدرت اراده .
    ▪ زرد : پیشرفت بلامانع ، امید به حل مشکلات زندگی .
    ▪ بنفش : روحیه شاعرانه و رومانتیک ، دوستدار هنر و زیبایی ، متکی بودن بر دیگران.
    ▪ قهوه ای : نیاز شدید به آسایش جسمی و روحی ، فعال ، علاقه بسیار زیاد به خانواده.
    ▪ سیاه : بی علاقگی به زندگی ، نفی هرچیز ، بدبینی و ناباروری و لجاجت.
    ▪ آبی تیره (سرمه ای: ) اندیشیدن درباره این رنگ از یک تاثیر آرامبخش در سیستم اعصاب مرکزی برخوردار است ، آبی تیره از عمق و کمال چشمگیری برخوردار است ، به ویژه مطلوب افرادی است که اضافه وزن دارند و نشانگر خشنودی و کامیابی است.
    دیدگاه های مربوط به ماهیت رنگ ها را دانستیم ولی مهم ترین دیدگاه این است که <رنگ با دیگر پدیده های طبیعی تفاوت دارد> و این جمله نشانگر پیچیدگی مفهوم رنگ است که هرکس بارنگ سرو کار دارد باید برای فهمیدن آن پا به دنیای رنگ ها بگذارد . با عقل نمی توان آن را حس کرد . هر چقدر هم که سعی کنید ، پیدا کردن جوابی روشن برای این سوال که رنگ چیست؟ مشکل خواهد بود

  10. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1176

    پيش فرض از رازهای نهفته در ذهن انسان چه میدانید ؟

    1) خوابیدن
    در اینجا می خواهیم درباره چیزی صحبت کنیم که بیش از یک چهارم عمر هر انسان صرف آن می شود. هنوز دلیل به خواب رفتن هم به صورت معما باقی مانده است. چیزی که دانشمندان می دانند این است که: خوابیدن برای بقای پستانداران جنبه حیاتی دارد. بی خوابی فزاینده می تواند به تغییر خلق و خو، توهّم زدگی و در حالت های خاص، حتی به مرگ منجر شود. خواب دارای دو وضعیت است: حرکات غیرسریع چشم (NREM) که در خلال آن، مغز فعالیت کم سوخت و سازی انجام می دهد و حرکات سریع چشم (REM) که در خلال آن، مغز بسیار فعّال است. برخی دانشمندان فکر می کنند که خواب NREM به بدن استراحت می دهد و شبیه خواب زمستانی باعث ذخیره انرژی می گردد و خواب REM می تواند به سازماندهی خاطرات کمک کند. البته این ایده هنوز اثبات نشده است و رویاهایی که در خلال خواب REM به وقوع می پیوندد همیشه ارتباطی به خاطرات ندارد.

    ۲) خواب دیدن
    اگر از ۱۰ نفر بپرسید که خواب ها و رویاهای انسان از چه تشکیل شده اند، احتمالاً ۱۰ پاسخ متفاوت دریافت می کنید. علتش این است که دانشمندان هنوز سرگرم کشف این معما هستند. یک احتمال: خواب دیدن از طریق تحریک حرکت سناپس ها بین سلول های مغز، به تمرین دادن مغز می پردازد. یک نظریه دیگر این است که خواب های افراد درباره وظایف و هیجاناتی است که در طول روز به آن پرداخته و این فرایند می تواند به استحکام افکار و خاطرات کمک کند. بطور کلّی، دانشمندان در این نکته توافق دارند که خواب دیدن در خلال عمیق ترین بخش خواب که حرکات سریع چشم (REM) خوانده می شود اتفاق می افتد.

    ۳) احساسات خیالی
    تخمیمن زده می شود که در حدود ۸۰ درصد حس هایی که در ناحیه اندام های قطع شده بدن وجود دارد مانند گرما، خارش، فشار و درد، برآمده از “اندام های گمشده” هستند. افرادی که این پدیده “اندام خیالی” را تجربه می کنند، حسی که دارند درست مانند این است که آن اندام جزئی از بدن آن هاست. یک توضیحی که در این مورد وجود دارد این است که عصب های ناحیه عضو قطع شده، ارتباط جدیدی با نخاع برقرار می کنند و به فرستادن علائم (سیگنال) به مغز ادامه می دهند، درست مانند هنگامی که عضو قطع شده سرجایش وجود داشت. احتمال دیگری که داده می شود این است که مغز طوری برنامه ریزی شده است که با بدن کامل کار کند. به عبارت دیگر، احتمال داده می شود که مغز، الگویی از یک بدن کامل با تمام اجزاء و اندام ها را در خود نگهداری می کند.

    ۴) کنترل مأموریت
    ساعت بیولوژیک بدن که در هیپوتالاموس مغز قرار دارد، برنامه ریزی فعالیت های بدن برای یک ریتم ۲۴ ساعته را بر عهده دارد. واضح ترین اثر این ریتم، چرخه خواب و بیداری است امّا ساعت بیولوژیک بر روی دستگاه گوارش، دمای بدن، فشار خون و تولید هورمون ها نیز تأثیر دارد. پژوهشگران دریافته اند که شدّت نور می تواند از طریق تنظیم هورمون ملاتونین، این ساعت را عقب یا جلو ببرد. تحقیقات بر روی این مسئله که آیا مکمل های غذایی حاوی ملاتونین می توانند از خستگی پرواز ناشی از اختلاف ساعت جلوگیری کنند یا نه همچنان ادامه دارد.

    ۵) خاطرات
    انسان ها معمولاً برخی اتفاقات را به سختی فراموش می کنند، مثل اولین روز مدرسه یا نخستین ملاقات با همسر. سوال این است که این فیلم های سینمایی چگونه در ذهن انسان نگهداری می شود؟ دانشمندان با استفاده از تکنیک های تصویربرداری از مغز در حال کشف سازو کار مسئول ایجاد و ذخیره سازی خاطرات هستند. یافته های کنونی نشان می دهد که ناحیه هیپوکامپوس که درون غشاء خاکستری مغز قرار دارد می تواند به صورت جعبه خاطرات عمل کند.

    ۶) معما
    خنده یکی از رفتارهای انسان است که درک بسیار اندکی از آن وجود دارد. دانشمندان دریافته اند که در خلال یک خنده از ته دل، سه قسمت از مغز فعّال می شود: بخش تفکّر که به شما کمک می کند معنی شوخی یا جوک را درک کنید، بخش حرکت که به عضلاتتان دستور حرکت می دهد، و ناحیه هیجانات که حس “شادی” را بیرون می کشد. امّا چیزی که هنوز ناشناخته مانده این است که چرا یک نفر به یک جوک احمقانه می خندد در حالی که فرد دیگری موقع تماشای یک فیلم ترسناک خنده اش می گیرد. به گفته یکی از پژوهشگران، خنده واکنشی است به ناهمخوانی و ناسازگاری (داستان هایی که از انتظارات متعارف پیروی نمی کنند). تنها چیزی که مشخص است این است که خنده حال ما را بهتر می کند که همین مسئله حالت معمایی این مسئله را از بین می برد.

    ۷) طبیعت درمقابل تربیت
    در جدال دیرپای مربوط به این که آیا افکار و شخصیت، توسط ژن ها کنترل می شود یا محیط، دانشمندان به شواهدی دست یافته اند که نشان می دهد پاسخ این سوال یکی یا هر دوی آن هاست! قابلیت مطالعه ژن های یک فرد، بسیاری از خصوصیات و ویژگی های انسان را نشان داده است که ما کنترل اندکی بر روی آن ها داریم و در عین حال، در بسیاری از زمینه ها، نشان داده شده است که تربیت، تأثیری قوی بر این که ما که هستیم و چه می کنیم داشته است.

    ۸) میرائی
    براستی سوال این است که چرا انسان پیر می شود؟ همه ما با یک جعبه ابزار عالی به دنیا می آئیم که پر است از سازوکارهای مقابله با بیماری ها، به نحوی که ممکن است فکر کنیم می تواند ما را در مقابل انواع بیماری ها محافظت کند. امّا با افزایش سن، سازوکار ترمیمی بدن از فرم خارج می شود. در واقع، مقاومت ما در برابر صدمات جسمی و استرس کاهش می یابد. نظریه هایی که در مورد علّت سالخوردگی انسان وجود دارد را می توان به دو دسته تقسیم کرد: اول اینکه پا به سن گذاشتن مانند سایر ویژگی های انسان، ممکن است بخشی از ژنتیک انسان باشد که طبق برنامه ریزی خاصی اتفاق می افتد و دوم اینکه در یک دیدگاه کمتر خوش بینانه، پا به سن گذاشتن، علّت خاصی ندارد و در نتیجه صدمات سلّولی که در طول زندگی به وقوع می پیوندد، پیش می آید. تعداد زیادی از دانشمندان فکر می کنند که علم نهایتاً پا به سن گذاشتن را به تأخیر خواهد انداخت و حداقل طول عمر را به دو برابر طول عمر فعلی خواهد رساند.

    ۹) انجماد
    زندگی جاوید ممکن است واقعیت نداشته باشد امّا یک رشته جدید به نام کرایونیکس (Ceyonics) می تواند به برخی از انسان ها دو بار حیات اعطاء کند. در مراکز کرایونیکس، بدن انسان ها را پس از مرگ در خمره هایی پر از نیتروژن مایع در دمای منهای ۷۸ درجه سانتیگراد قرار می دهند. ایده ای که وجود دارد این است که فردی که بر اثر یک بیماری که فعلاً لاعلاج است فوت شده می تواند در آینده هنگامی که درمان آن بیماری کشف شد، یخ گشایی و احیاء شود. هم اکنون بدن تد ویلیامز، بازیکن شاخص و معروف بیس بال در یکی از مراکز کرایونیکس در آریزونا منجمد شده است. البته فعلاً هیچیک از بدن هایی که بدین ترتیب منجمد شده اند احیاء نشده اند زیرا این فناوری هنوز به وجود نیامده است ولی دانشمندانی که در این زمینه کار می کنند امیدوارند در آینده به این فناوری دست یابند.

    ۱۰) هشیاری و آگاهی
    هنگامی که صبح از خواب برمی خیزید، متوجه می شوید که خورشید طلوع کرده است، صدای پرندگان را می شنوید و هوای تازه را بر روی پوست صورت خود حس می کنید. به عبارت دیگر، هوشیار هستید. این موضوع پیچیده از دیرباز در جوامع علمی مطرح بوده است. اخیراً دانشمندان علم اعصاب، هشیاری را به عنوان یک موضوع پژوهشی واقعی مورد توجه قرار داده اند. بزرگترین معما در این حوزه توضیح این مسأله بوده است که چگونه فرایندها در مغز به تجربیات ذهنی می انجامند. تاکنون دانشمندان توانسته اند لیست بالا بلندی از سؤالات را تهیه کنند.

    منبع: آفتاب

  12. 4 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1177

    پيش فرض هفت مانع خلاقیت



    ● هفت علت مهمی که همیشه مانع خلاقیت شماست

    یا تا به حال در شرایطی بوده اید که به خودتان بگویید «من هر چه قدر تلاش کنم باز هم موفق نخواهم شد؟» وقتی همیشه با وجود تلاش فراوان شکست بخورید یعنی یک جای کارتان از ریشه خراب است. یکی از این «جا های کار» قوه خلاقیت است! اگر در هر کاری هیچ خلاقیتی از خود نشان ندهید در آن کار موفق نخواهید بود.
    هر عنوانی که داشته باشید (خصوصآ وبلاگ نویس) در کارتان به خلاقیت نیاز دارید پس منتظر معجزه نباشید و از همین حالا با همین مطلب دوران خلاقیت و موفقیت در زندگی تان را شروع کنید ، روی علت های زیر دقیق فکر کنید. هر کدام که راجع به شما صادق است را به خاطر بسپارید و در طی زمان مرحله به مرحله راه حل های آن را کشف کرده و سعی کنید حلش کنید.

    ▪ علت ۱: شما به کار خود علاقه ندارید
    این مشکل را خیلی از افراد دارند. همیشه دوست داشته اید طراح اتومبیل شوید اما چشم به هم زده اید و می بینید آن چه دارید فوق لیسانس مهندسی نساجی است و نزدیک سی سال سن!
    خوب در این شرایط نمی شود انتظار داشت شما صبح به صبح با ایده های نابی در رابطه با نساجی از خواب برخیزید و با شوق و ذوق سر کار روید. از من انتظار نداشته باشید راه حل دقیق را جلوی پای شما بگذارم چون هیچ کس به خوبی خودتان نمی تواند برای آینده تصمیم گیری کند اما در این حد بگویم که یا باید سراغ طراحی اتومبیل بروید یا باید به نساجی علاقه مند شوید.
    «من حتی یک روز هم در زندگی ام کار نکردم ، آنها همش تفریح بود.» (ادیسون)

    ▪ علت۲: شما امور مهم از غیر مهم را به خوبی تشخیص نمی دهید
    در این رابطه قبلآ یک بار بحث کرده ایم. مشغول بودن به معنی مفید بودن نیست. اینکه شما از شش صبح تا نه شب سر کار هستید تضمینی برای موفقیت شما نیست. وقتی ساعت کاری تان به بحث راجع به فوتبال و ناهار و نماز و جوک و اسم ام اس و بلوتوث و… خلاصه می شود نتیجه هم مشخص است. موقعی انتظار نتیجه خوب داشته باشید که واقعآ کار کنید. حتی اگر یک ساعت کار مفید انجام دهید نتیجه آن را خواهید دید اما صرفآ سر کار رفتن نتیجه خوب به همراه نخواهد داشت.
    «مشغول بودن همیشه به معنی مفید بودن نیست، کار واقعی وقتی مشخص می شود که نتیجه خوبی بدهد و برای گرفتن نتیجه خوب چیزهایی از قبیل برنامه ریزی، هماهنگی، ذکاوت، شجاعت و… لازم است. با تظاهر کردن چیزی درست نمی شود.» (ادیسون)

    ▪ علت۳: شما خیلی زود دلسرد می شوید
    امروز با شوق و ذوق راجع به ایده جدید تان با همه بحث می کنید و فردا به همه می گویید« ایده مسخره ای بود فایده نداشت ، یه فکر دیگه کردم….»
    در این حالت یا راه درست فکر کردن و تصمیم گرفتن را بلد نیستید یا زود دلسرد می شوید. به جای اینکه هر روز یک ایده جدید بدهید ماهی یک ایده را عملی کنید. از میان فکر های تان بهترین را انتخاب کنید و روی آن وقت بگذارید و با پشتکار جلو بروید.
    «من هزاران بار شکست نخوردم! بلکه هزاران راهی را یاد گرفتم که به درست شدن یک لامپ ختم نمی شد.» (ادیسون)

    ▪ علت۴: شما اشتباهات خود را زود فراموش می کنید
    همه ما اشتباه می کنیم ، هیچ شک و ایرادی هم به این وارد نیست و این کاملآ طبیعت انسان است. اما اینکه هر دفعه اشتباه قبلی تان را از یاد ببرید و دوباره آن را تکرار کنید به هیچ وجه قابل قبول نیست. وقتی اشتباهی می کنید به خود بگویید این برایم درس خوبی شد که دیگه هرگز این اشتباه را تکرار نکنم و این را به خاطر بسپارید.

    ▪ علت۵: شما به کار کردن عادت ندارید
    اگر همیشه عادت داشته اید از نه صبح تا پنج عصر بنشینید پشت میز و امضا یا مهر بزنید انتظار نداشته باشید در کار جدید تان خلاقیت فوق العاده ای داشته باشید. یک شبه هیچ چیز عوض نخواهد شد پس فقط به کاری که می کنید ایمان داشته باشید و با پشتکار و صبر جلو بروید.
    «صبر و شکیبایی کلید موفقیت است فقط باید به آن ایمان داشته باشید.» (ادیسون)

    ▪ علت۶: شما وقفه زیادی بین کار ها می اندازید
    اصلآ و ابدآ مشکلی با یک استراحت و تفریح به موقع نیست اما باید همیشه به یاد داشته باشید چه موقع هر چیزی کافی است و برای انجام دادن آن چه به نفع تان است اراده داشته باشید.

    ▪ علت۷: شما شیوه زندگی نا سالمی دارید
    Lifestyle یا «شیوه زندگی» و Healthy یا «سالم» از جمله کلماتی است که ایرانی ها عمومآ به کار نمی برند و حتی یه جورایی معادل دقیقی هم برای آنها در فارسی نداریم چون معنی ای که Lifestyle یا Healthy در انگلیسی می دهد عینآ همان مفهوم در کلمات «شیوه زندگی» و «سالم» را نمی رساند.
    منظورم اینجا از شیوه زندگی نا سالم چیه؟ این که شب مسواک نزده (باور کنید!) جلوی تلویزیون روشن خوابتان ببره و صبح با صدای زنگ وحشتناک ساعت تان از خواب بپرید و صبحانه نخورده در حالی که لی لی کنان در حالی که سعی دارید همین طور که می دوید بند کفشتان را هم ببندید از خانه بیرون بزنید! باور بکنید یا نه «شیوه زندگی» یکی از مهم ترین عوامل موفقیت شماست. پس به زندگی تان نظم و ترتیب دهید و آن را درست مدیریت کنید

  14. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1178

    پيش فرض برون گرایی و درون گرایی

    برون گرایی و درون گرایی اصلا چی هستند؟ برون گرایی به چه دردی می خورد؟ درون گرایی به چه درد می خورد؟

    ● بیا بیا بیرون بیا!
    شما جزء کدام گروه هستید؟ از آن برون گراهای دو آتیشه که اصلا و ابدا با تنهایی حال نمی کنند یا از آن درون گراهای خفن که فقط در گوشه عزلت خودشان خوشند؟ یا شاید هم مثل بیشتر مردم جنس شخصیتتان میانه رو بود؟ به هر حال، احتمال اینکه نمره شما دقیقا وسط ماجرا باشد خیلی کم است و به احتمال زیاد، شما به یک طرف قطب درون گرایی یا برون گرایی تمایل دارید. در این شماره می خواهیم یک تعریف دقیق کارشناسی از این دو واژه دهان مالی شده بدهیم، انواع ریزتر برون گرایی و درون گرایی را بگوییم و برویم سراغ کاربردهایی که دانستن جنس شخصیت دارند. تا به حال فکر کرده اید که می شود رشته تحصیلی، شغل، محل زندگی و کلا سبک زندگی خودمان را براساس ویژگی های شخصیتمان بچینیم؟ این شما و این هم همه آن چیزهایی که می خواستید درباره برون گرایی و درون گرایی بدانید اما یا حال پرس و جو کردن را نداشتید یا کسی دم دستتان نبود که از او بپرسید.

    ● برون گرایی و درون گرایی چی هستند؟
    درباره واژه هایی که زیادی در دهان مردم می افتد، معمولا سوء تفاهم خیلی زیاد است؛ درست مثل آن جمله معلم زبان های کار درست که می گویند: «درس دادن به کسانی که تلفظ یا گرامر را غلط آموخته اند دو برابر زحمت دارد؛ اول یک بار باید آن تلفظ یا گرامر غلط را از ذهنشان بیرون کنی و بعد دوباره تلفظ و گرامر درست را یادشان بدهی». چون که احتمالا دانسته های شما درباره برون گرایی و درون گرایی هم مثل همان تلفظ های غلط است، اول باید این کلمه ها را دوباره در ذهنتان معنی کنید.

    ● درون گرایی یعنی چه؟
    کسی که اولین بار خیلی مفصل و منظم درباره درون گرایی و برون گرایی فکر کرد، روانشناس مشهوری بود به اسم یونگ. او می گفت درون گراها کسانی هستند که وقتی درمقابل جهان بیرون قرار می گیرند، دودل و منفعل می شوند. درون گراها معمولا آدم های توداری هستند که خودشان را بروز نمی دهند. آنها از احساسات و هیجان هایشان فقط برای دوست های معدود خیلی صمیمی حرف می زنند. برای همین اگر یک فرد دروان گرار ببینید، با اینکه حس می کنید دارید آدم مودبی را تماشا می کنید اما اگر او را نشناسید، فکر می کنید، با آدم بی اعتنایی مواجه شده اید. برخلاف آن چیزی که فکر می کنید، برای درون گراها فردیت داشتن خیلی مهم نیست، آنها اتفاقا اگر عضو گروهی شوند کاملا خودشان را با آن گروه یکی و یگانه می دانند. آنها مشابهت را بیشتر از تفاون دوست دارند. برون گراها همیشه درون گراها را به خیالباف بودن، احساساتی بودن، عجیب و فریب بودن و ذهنی گرایی متهم می کنند.

    ● برون گرایی یعنی چه؟
    برون گراها کلا در دنیای بیرون سیر می کنند. آنها دوست دارند که سرخوش، اجتماعی، رقابت جو، سریع و واقع گرا باشند. برای آنها هر چیزی که شفاف تر و مشخص تر باشد بهتر است. آنها ابهام را تحمل نمی کنند. غیر از این، برخلاف درون گراها، برون گراها عاشق فردیت هستند. آنها دلشان می خواهد که با دیگران فرق داشته باشند و این فرق داشتن را ابراز کنند. برای همین است که برون گراها خیلی رقابت جو، مستقل و حتی پرخاشگر هستند. یک آدم برون گرا گاهی حتی اشتباه قبلی خودش را نمی پذیرد و با لجاجت می خواهد حرفش را به کرسی بنشاند. درون گراها برون گراها را به پرحرف بودن، سطحی بودن، پرخاشگر بودن و بی توجهی به دیگران متهم می کنند. جالب اینجاست که با وجود همه این اتهام های متقابل، در ۴۰ سالگی معمولا آدم ها به طرف مقابل شخصیتشان می چرخند: برون گراها، درون گرا می شوند و برعکس.
    فرق بحران ۴۰ سالگی با آن بحران این است که در ۳۰ سالگی آدم بیشتر به انتخاب هایش شک می کند؛ انتخاب های مثل انتخاب همسر، انتخاب شغل یا انتخاب رشته تحصیلی. اما در ۴۰ سالگی که به قول یونگ ظهر زندگی است آدم حتی درمورد عمیق ترین ویژگی های شخصیتی اش هم تردید می کند.

    ● برون گرایی؛ انواع و اقسام
    آدم ها در برخورد با جهان از چهار ابزار استفاده می کنند؛ از فکرشان، از حواس پنجگانه شان، از شهودشان و از هیجان هایشان. اگر می خواهید دقیق تر فرق این چهار ابزار را بفهمید، فردی را تصور کنید که کنار یک رودخانه ایستاده است. اگر در او عاطفه و هیجان مسلط باشد محور زیبایی رودخانه می شود. اگر تحت تسلط حواس خود باشد رودخانه را همان طور که هست می بیند بی آنکه احساسی نسبت به آن داشته باشد، درست مثل اینکه دارد عکس یک رودخانه را می بیند. اگر اندیشه به او مسلط باشد، سعی می کند رودخانه را از نظر علمی مثلا از لحاظ زمین شناسی بررسی کند و بالاخره اگر شهودگرا باشد، رودخانه را رازی از طبیعت تلقی می کند که معنای عاطفی عمیقی در آن پنهان است.

    ▪ برون گرای متفکر
    برون گراهای متفکر،منطقی، واقع بین و متعصب هستند. آنها دقیقا مطابق با مقررات جامعه عمل می کنند. آنها احساسات و هیجان های خودشان را سرکوب می کنند و به همین خاطر ممکن است آدم های خشک و سردی به نظر برسند. آنها دانشمندان خوبی می شوند زیرا تمرکز آنها بر آگاه شدن از دنیای بیرونی و استفاده از قواعد منطقی برای توصیف کردن آن است. روان شناسان می گویند بیشتر انگلیسی ها و فرانسوی ها برون گرای متفکرند. ژنرال دوگل فرانسوی نمونه این جور تیپ های شخصیتی است.

    ▪ برون گرای حسی
    آدم های برون گرای حسی، هم لذت جو هستند و هم سازش پذیر؛ یعنی هم دوست دارند که از دنیا و مافیها لذت کسب کنند و هم آنقدر به تجربه های جدید اشتیاق دارند که با هر شرایطی می سازند.

    ▪ برون گرای احساساتی
    برون گراهای احساساتی، همان طور که از اسمشان برمی آید، عاطفی، حساس و معاشرتی هستند. معمولا زنان بیشتر در این تیپ شخصیتی قرار می گیرند تا مردان. برون گراهای احساسی با هیجان هایشان با دنیا ارتباط برقرار می کنند و نه با افکارشان. آنها بیش از حد به باورها و انتظارات دیگران حساسند. درعین حال آنها به راحتی با شما صمیمی می شوند و روی هم رفته آدم های معاشرتی و سرزنده ای هستند. می گویند مردم مالزی، فیلیپین و ترکیه برون گرای احساساتی هستند.

    ▪ برون گرای شهودی
    برون گرای شهودی همان طور که از اسمشان برمی آید، آدم های خلاقی هستند. آنها فرصت ها را به خوبی کشف می کنند؛ به همین خاطر در کسب و کار و البته در سیاست آدم های موفقی هستند. آنها براساس حس ششم تصمیم گیری می کنند؛ به همین خاطر ممکن است تصمیم گیری هایشان خیلی فوری به نظر برسد. می گویند آمریکایی ها بیشتر برون گرای شهودی هستند، نمونه اش هم توماس ادیسون.

    ● درون گرایی؛ انواع و اقسام
    درون گراها هم مثل برون گراها براساس همان چهار ابزار مواجهه شان با دنیا تقسیم بندی می شوند؛ یعنی یا حسی هستند یا احساسی یا شهودی یا متفکر. یک آدم درون گرا با مختصاتی که در صفحه قبل گفتیم را تصور کنید. حالا همین آدم را بگذارید کنار رودخانه و همه چیزهایی که در مقدمه بخش «برون گرایی، انواع و اقسام» گفتیم را در ذهنتان کپی پیست کنید.

    ▪ درون گراهای متفکر
    اسمش رویش است دیگر؛ درون گرای متفکر؛ کسی که دوست دارد یک گوشه بنشیند و نظریه از خودش تولید کند. آنها دوست دارند بیشتر خودشان را بشناسند تا دیگران. ضمنا چون که درون گرا هستند با دیگران خوب کنار نمی آیند و نمی توانند درست باورهایشان را به دیگران منتقل کنند و این افراد به جای احساسات بر فکر تاکید دارند و از قضاوت عملی ضعیف برخوردار هستند. دیگران می گویند آنها آدم های یکدنده، عزلت گزین، متکبر و بی ملاحظه ای هستند. روان شناس بین فرهنگی می گویند مردم آلمان، هند، فنلاند و دانمارک جزو نوع شخصیتی درون گرای متفکر هستند. نمونه آدم های درون گرای متفکر هم سقراط و کانت می باشند.

    ▪ درون گرای شهودی
    درون گراهای شهودی هم تماس کمی با واقعیت دارند. این افراد، ژرف اندیش، خیال پرداز، کناره گیر و بی اعتنا به مسائل عملی هستند. معلوم است که با این توصیف ها دیگران آنها را خوب درک نمی کنند. آنها عجیب و غریب و نامتعارف به نظر می رسند و در کنار آمدن با زندگی روزمره و برنامه ریزی برای آینده مشکل دارند. می گویند در روسیه درون گرای شهودی زیاد پیدا می شود.

    ▪ درون گرای احساسی
    درون گراهای احساسی تفکر منطقی ر سرکوب می کنند. این افراد هیجان عمیقی دارند ولی از ابراز علنی آن خودداری می کنند. آنها مرموز و دست نیافتنی به نظر می رسند و به ساکت بودن، متواضع بودن و بچگانه بودن گرایش دارند. آنها به احساسات و افکار دیگران اهمیت زیادی نمی دهند و منزوی، سرد و از خود مطمئن به نظر می رسند. مردم به این آدم ها می گویند «تودار». می گویند اعراب درون گرای احساسی هستند.

    ▪ درون گرای حسی
    درون گرای حسی، منفعل، آرام و جدا از دنیای روزمره به نظر می رسند؛ انگار ساکن جزیره ای هستند که دنیای روزمره هیچ ربطی به آنها ندارد. جالب اینجاست که این آدم ها خیلی خوشبین هستند و فکر می کنند آدم های دور و برشان همه کارهایشان خیرخواهانه است. جالب تر اینجاست که آنها از لحاظ زیبایی شناختی حساسند و خودشان را در قالب یک اثر هنری ابراز می کنند. می گویند ژاپنی ها و اتریشی ها، سوئدی ها، نروژی ها و سوئیسی ها درون گرای حسی هستند. موتزارت نمونه یک درون گرای حسی است.

    ● دانستن درباره نوع شخصیت به چه درد می خورد؟
    ▪ هرکسی را بهر کاری ساختند
    شاید سوال کنید که «خب، گیرم که ما دانستیم که شخصیتمان از کدام نوع است، خب، که چی؟». در این صورت باید خدمتتان عرض شود که دانستن درباره برون گرایی و درون گرایی در چند زمینه خیلی مهم زندگی کابرد دارد. این چند مورد به تفکیک خدمتتان عرض می شود:

    ۱) انتخاب رشته تحصیلی: شما که از حالا شروع کرده اید به خواندن کنکور سال بعد، خوب است یکی از عوامل انتخابتان را بگذارید همین نوع شخصیت. آدم های درون گرا با رشته هایی مثل ادبیات، بعضی از رشته های هنر و بعضی از رشته های آزمایشگاهی حال می کنند. یک آدم درون گرا هیچ وقت نمی تواند با درس های روزنامه نگاری یا علوم اجتماعی حال کند. برعکس، آدم های برون گرا با رشته های اکتیو بیشتر حال می کنند. مهندسی های پردردسر، روان شناسی، علوم اجتماعی، انواع رشته های پزشکی، مددکار اجتماعی و روزنامه نگار رشته هایی هستند که برون گراها خیلی با آنها حال می کنند.

    ۲) انتخاب شغل: در مملکت ما که معمولا براساس رشته تحصیلی آدم ها سرکارشان نمی روند، برای همین انتخاب شغل را جدا گذاشتیم. شما ممکن است آدم درون گرایی باشید و بر سر یک کار برون گرایانه هم گذاشته شوید. اما چیزی که معلوم می کند که در شغلتان پیشرفت می کنید یا نه، جوربودن شغل با جنس شخصیتتان است. آدم های برون گرا با شغل هایی که بیشتر با مردم سر و کار دارد، حال می کنند. فروشندگی، کار در بازار، کار در مطبوعات، کارهای درمانی، کارهای فرهنگی و خلاصه هرچی شغل شلوغ وجود دارد، راست کار برون گراهاست. برعکس، درون گراها حتی اگر در رشته ای برون گرایانه هم تحصیل کرده باشند، سراغ شق های درون گرایانه اش می روند؛ مثلا کسی که معماری خوانده، بیشتر دوست دارد که کشیدن نقشه در خلوت را تجربه کند تا اداره یک شرکت شلوغ معماری را.

    ۳) ازدواج: برون گراها با درون گراها نمی سازند و برعکس. لطفا چرت و پرت هایی مثل اینکه «همسر آینده من باید مکمل من باشد» را کنار بگذارید و دنبال مشابه خودتان بگردید. توی جلسه خواستگاری هم تست شماره قبل را ببرید بزنید، ببینید به هم می آیید یا نه.

  16. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #1179

    پيش فرض روان شناسی رنگــــ ــها

    ● تعریف رنگ

    ر سال ۱۶۶۶، اسحاق نیوتن، دانشمند نام دار انگلیسی، کشف کرد که چنان چه نور خالص سفید از یک منشور عبور داده شود، به رنگ های قابل رؤیت تجزیه می شود. نیوتن هم چنین کشف کرد که هر رنگ از یک طول موج منحصر به فرد تشکیل شده و قابل تجزیه به رنگ های دیگر نیست. رنگی که بر اثر ترکیب دو رنگ دیگر به وجود آید را ترکیبی می گویند. بعضی از رنگ ها، مثل زرد و ارغوانی، در صورت ترکیب شدن، همدیگر را خنثی می کنند و نور سفید می سازند. این رنگ ها را نیز رنگ های مکمل می نامند.
    آزمایش های بعدی نشان داد که با ترکیب نورها می توان رنگ های مختلف را ایجاد کرد. برای مثال، نور قرمز در ترکیب با نور زرد، رنگ نارنجی را به وجود می آورد.
    رنگی که بر اثر ترکیب دو رنگ دیگر به وجود آید را ترکیبی می گویند. بعضی از رنگ ها، مثل زرد و ارغوانی، در صورت ترکیب شدن، همدیگر را خنثی می کنند و نور سفید می سازند. این رنگ ها را نیز رنگ های مکمل می نامند.

    ● تأثیرات رنگ ها از نظر روان شناسی

    با وجودی که اثر رنگ ها تا حدودی ذهنی است و در مورد اشخاص مختلف فرق می کند اما برخی از تأثیرات رنگ ها دارای معنی یگانه ای در سراسر جهان هستند. رنگ هایی که در طیف رنگ ها در ناحیه ی قرمز قرار دارند به عنوان رنگ های گرم شناخته می شوند که این دامنه اش از احساسات گرم و صمیمانه تا احساس خشم و عصبانیت متغیر است.
    رنگ هایی که در ناحیه ی آبی طیف قرار دارند، رنگ های سرد نامیده می شوند و شامل آبی، ارغوانی و سبز هستند. این رنگ ها معمولا" آرامش بخشند اما گاهی نیز ممکن است احساس غمگینی و بی تفاوتی را به ذهن آورند.

    ● روان شناسی رنگ ها به عنوان روش درمان

    در برخی از فرهنگ های قدیمی، از جمله مصری ها و چینی ها، از رنگ ها برای درمان استفاده می شده است. این کار که گاهی به آن نور درمانی یا رنگ شناسی نیز گفته می شود هنوز هم به عنوان روش درمان جایگزین مورد استفاده قرار می گیرد.
    ▪ در این روش:
    از رنگ قرمز برای تحریک بدن و ذهن و افزایش تمرکز استفاده می شود.
    از رنگ زرد برای تحریک اعصاب استفاده می شود.
    از رنگ نارنجی برای بالا بردن سطح انرژی استفاده می شود.
    از رنگ آبی برای کاهش درد و تسکین بیمار استفاده می شود. از رنگ نیلی برای تسکین ناراحتی های پوستی استفاده می شود.
    اغلب روان شناسان به رنگ درمانی به دیده ی شک و تردید می نگرند و می گویند که درباره ی تأثیرات احتمالی رنگ ها اغراق شده و رنگ ها در فرهنگ های مختلف، معانی متفاوتی دارند. پژوهش ها نشان داده اند که در بسیاری از موارد، تأثیرات رنگ ها در تغییر حالت افراد، تأثیراتی زودگذر و موقتی بوده است. برای مثال، قراردادن افراد در اتاق آبی ممکن است در ابتدا احساس آرامش در آن ها به وجود آورد اما این اثر پس از آن که آن ها آرامش شان را بازیافتند، به تدریج کاهش خواهد یافت.

    ● روان شناسی رنگ های مختلف

    ۱) روان شناسی رنگ سیاه
    سیاه تمام نورها در طیف رنگ ها را جذب می کند.
    سیاه معمولا" به عنوان نماد ترس یا شیطان مورد استفاده قرار می گیرد اما به عنوان نشان گر قدرت نیز شناخته می شود. از رنگ سیاه برای نشان دادن شخصیت های خطرناک مثل دراکولا و یا جادوگران استفاده می شود.
    رنگ سیاه در بسیاری از فرهنگ ها برای مراسم سوگواری مورد استفاده قرار می گیرد. این رنگ هم چنین نشان گر غمگینی، جذابیت جنسی و رسمی بودن است.
    در مصر قدیم، رنگ سیاه نشان گر زندگی و تولد دوباره بود.
    رنگ سیاه معمولا" به دلیل لاغر نشان دادن در نمایش های مد مورد استفاده قرار می گیرد.

    ۲) روان شناسی رنگ سفید
    رنگ سفید، نماد معصومیت و پاکی است.
    رنگ سفید می تواند در انسان احساس فضای بیش تر به وجود آورد.
    رنگ سفید معمولا" نشان گر سرما، پاکیزگی و آرامش است. اتاقی که کاملا" به رنگ سفید نقاشی شده باشد ممکن است جادار و بزرگ به نظر آید امَا خالی و سرد است. بیمارستان ها و کادر پزشکی از رنگ سفید برای ایجاد حس پاکیزگی استفاده می کنند.

    ۳) روان شناسی رنگ قرمز
    رنگ قرمز، رنگ گرمی است که برانگیزاننده ی هیجانات قوی است.
    رنگ قرمز، نشان گر عشق، حرارت و صمیمیت است.
    رنگ قرمز، به وجود آورنده ی احساس شور و هیجان است.
    رنگ قرمز، تحریک کننده احساس خشم و عصبانیت است.

    ۴) روان شناسی رنگ آبی
    آبی، رنگ مورد علاقه ی بسیاری از مردم و محبوب ترین رنگ در بین مردان است.
    رنگ آبی، احساس آرامش را به ذهن می آورد و معمولا" نشان گر صلح، امنیت و نظم است.
    رنگ آبی، می تواند احساس غم، درون گرایی یا گوشه گیری را در بعضی افراد به وجود آورد.
    رنگ آبی معمولا" برای دکور دفاتر مورد استفاده قرار می گیرد زیرا تحقیقات نشان داده است که افراد در اتاق های آبی کارآیی بیش تری دارند.
    رنگ آبی با وجودی که از محبوب ترین رنگ هاست اما یکی از رنگ هایی است که کم ترین اشتها را برمی انگیزد. در برخی از برنامه های کاهش وزن توصیه می شود که غذای خود را در بشقاب های آبی بکشید. رنگ آبی به ندرت به صورت طبیعی درخوراکی ها وجود دارد. هم چنین رنگ آبی غذا معمولا" به عنوان نشانه ی فاسد بودن و یا سمی بودن آن در نظر گرفته می شود.
    رنگ آبی می تواند باعث کاهش ضربان قلب و حرارت بدن گردد.
    پژوهش ها نشان داده اند که در بسیاری از موارد، تأثیرات رنگ ها در تغییر حالت افراد، تأثیراتی زودگذر و موقتی بوده است.

    ۵) روان شناسی رنگ سبز
    رنگ سبز، رنگ سردی است که نماد طبیعت است.
    رنگ سبز، نشان گر آرامش، خوشبختی، سلامتی و حسادت است.
    پژوهش گران دریافته اند که رنگ سبز می تواند باعث افزایش قابلیت خواندن گردد. برخی از دانش آموزان و دانشجویان با قراردادن یک برگه ی شفاف سبز رنگ بر روی صفحه کتاب، می توانند مطالب را با سرعت بیش تری از حد معمول بخوانند و درک کنند.
    رنگ سبز، از دیرباز نماد باروری بوده و در قرن پانزدهم برای لباس عروسی به کار می رفته است.
    از رنگ سبز در دکوراسیون به دلیل اثر آرام بخشی آن استفاده می شود.
    رنگ سبز باعث کاهش استرس می شود. کسانی که در فضای کاری سبز رنگ کار می کنند، کمتر دچار دردهای دستگاه گوارش می شوند.

    ۶) روان شناسی رنگ زرد
    رنگ زرد، رنگی گرم و شاد است.
    رنگ زرد به دلیل مقدار زیاد نوری که منعکس می کند، بیش تر از بقیه ی رنگ ها چشم را خسته می کند.
    استفاده از رنگ زرد برای پس زمینه ی کاغذ یا نمایش گر کامپیوتر می تواند باعث چشم درد یا در حالت های خاص از دست دادن بینایی گردد.
    رنگ زرد می تواند احساس رنجیدگی و خشم را به وجود آورد. با وجودی که رنگ زرد به عنوان یک رنگ شاد شناخته می شود اما بیش تر مردم در اتاق های زرد رنگ، هیجان شان را از دست می دهند و بچه ها نیز در اتاق های زرد رنگ بیش تر گریه می کنند.
    رنگ زرد باعث افزایش سوخت و ساز بدن انسان می گردد.
    چون رنگ زرد، از بقیه ی رنگ ها زودتر دیده می شود، بیش تر از بقیه برای جلب توجه مورد استفاده قرار می گیرد.

    ۷) روان شناسی رنگ ارغوانی
    رنگ ارغوانی نماد وفاداری و ثروت است.
    رنگ ارغوانی نشان گر عقل و معنویت است.
    رنگ ارغوانی خیلی کم در طبیعت وجود دارد و به همین دلیل ممکن است به عنوان نشانه ی مصنوعی یا غیر عادی بودن در نظر گرفته شود.

    ۸) روان شناسی رنگ قهوه ای
    رنگ قهوه ای، رنگی طبیعی است که برانگیزاننده ی حس قدرت و اطمینان پذیری است.
    رنگ قهوه ای هم چنین می تواند حس غم و انزوا را به وجود آورد.
    رنگ قهوه ای، حس گرما ، محبت، آسایش و امنیت را به ذهن می آورد.
    رنگ قهوه ای معمولا" بیان گر طبیعی بودن، زمینی بودن و متفاوت بودن است اما گاهی می تواند نشان گر پیچییدگی نیز باشد.

    ۹) روان شناسی رنگ نارنجی
    رنگ نارنجی، ترکیب زرد و قرمز است و به عنوان یک رنگ انرژی زا در نظر گرفته می شود.
    رنگ نارنجی، احساس هیجان، گرما و شور و شوق را به ذهن می آورد.
    رنگ نارنجی، معمولا" برای جلب توجه مورد استفاده قرار می گیرد.

    ۱۰) روان شناسی رنگ صورتی
    رنگ صورتی، در واقع همان رنگ قرمز کم رنگ است و معمولا" نشان گر عشق است.
    رنگ صورتی اثر آرام بخشی دارد. در ورزشگاه ها معمولا" رختکن تیم حریف را به رنگ صورتی نقاشی می کنند تا بازیکنان آن ها کم انرژی و منفعل شوند.
    با وجودی که اثر آرام بخشی رنگ صورتی مشخص شده است ولی پژوهش گران دریافته اند که این اثر تنها در خلال مواجهه ی اولیه به وجود می آید. مثلا" هنگامی که از این رنگ در زندان ها استفاده شد، زندانیان پس از عادت کردن به آن، حتی نا آرام تر از قبل شدند.

  18. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #1180

    پيش فرض خلق جذابیت فردی

    کاریزما قدرتی ناملموس است که سبب می شود افراد از شما پیروی کنند، در اطراف تان باشند و از شما تأثیر و الگو بگیرند. هر فردی با تمایلات قوم گرایانه متولد می شود، و در چند سال اول زندگی معیار او همان رویدادهایی است که در اطراف او می گذرد. و دید او به زندگی همان دید و معیار است که به آن دید درونی می گوییم. بعضی از افراد این دید درونی را تا بزرگ سالی حفظ می کنند. چنین افرادی که همه چیز را با محوریت خود می بینند هیچ گاه نمی توانند ایجاد جاذبه کنند. و افرادی پر طرفدار باشند.
    افراد موفق که می خواهند تأثیرگذار باشند، دایره ی توجه و فعالیت های خود را به سمت بیرون از خود گسترش می دهند. به گونه ای که از اتفاقات اطراف و شرایط دیگران آگاهند، گویی خود در آن شرایط قرار گرفته اند. آن چه آن ها با این عمل سعی در ایجاد و تقویت آن دارند کاریزما یا جاذبه ی فردی است.


    ● برای ایجاد کاریزما باید یاد بگیرید

    ▪ با اعتبار بالا عمل کنید
    افرادی که در رفتار خود متناقض و غیر قابل پیش بینی هستند، دیگران را دفع می کنند. و در مقابل افرادی که در رفتار خود ثابت قدم هستند، دیگران را به سمت خود جذب می کنند. برای ایجاد کشش در دیگران باید صداقت داشته باشید. در مورد اعتقاد خود با دیگران صحبت کنید و شفاف باشید، و بر طبق آن عمل کنید. در این صورت آن قدر اعتبار اخلاقی دارید که مورد احترام دیگران واقع شوید.
    جری اسپنس یکی از بزرگ ترین وکلای ایالات متحده ی امریکا می گوید: "اگر سخنرانی قدرت سخن پردازی بالا داشته باشد، تیزهوش ترین فرد باشد، از روان شناسی سر در بیاورد و از همه ی ابزارهای لازم بهره مند باشد ولی اعتبار نداشته باشد آنگاه باید برای پلیکان ها سخنرانی کند."
    افراد موفق که می خواهند تأثیرگذار باشند، دایره ی توجه و فعالیت های خود را به سمت بیرون از خود گسترش می دهند. به گونه ای که از اتفاقات اطراف و شرایط دیگران آگاهند، گویی خود در آن شرایط قرار گرفته اند. آن چه آن ها با این عمل سعی در ایجاد و تقویت آن دارند کاریزما یا جاذبه ی فردی است.
    ▪ جذاب باشید
    برای دیگران جذاب باشید. با شخص مقابل خود به گونه ای برخورد کنید، گویا مهم ترین شخصی است که امروز ملاقات می کنید. به آن ها لبخند بزنید، نه یک لبخند کوتاه از روی اجبار بلکه یک لبخند جادویی ۲ یا ۳ ثانیه ای.
    وقتی لبخند می زنید کمی به سمت طرف مقابل متمایل شوید، و با خود بگویید: "چه قدر من به تو علاقه مندم. تو انسان بزرگی هستی. من می خواهم بیش تر در مورد خوبی های تو بدانم."
    به عبارت دیگر باید با دید مثبت به دیگران بنگرید. و این جملات به شما در تلقین این احساس کمک می کند. شاید این جملات به نظر شما احمقانه برسد ولی بعد از انجام این عمل خودتان از ارتباط و اعتماد خلق شده شگفت زده خواهید شد.

    ▪ افزایش احترام
    برای این منظور چند مهارت وجود دارد که با پرورش آن ها فضای احترام متقابل در سازمان شما افزایش می یابد. مثلا" صحبت کسی را قطع نکنید، اگر می خواهید با افراد صحبت کنید از آن ها بپرسید آیا برای گفتگو وقت دارند؟ و به عقاید دیگران گوش کنید.
    به خاطر داشته باشید، هیچ گاه خود را شخصی که همه چیز را می داند نشان ندهید یا در صحبت کردن آن قدر عجله نکنید تا صحبت دیگران را تمام کنید. نظر فرد مقابل را تفسیر کنید تا به آن ها بفهمانید که واقعا" به حرف آن ها گوش داده اید.

    ▪ بی ریا نظر خود را ابراز کنید
    افرادی که با شما کار می کنند به نظر شما در مورد خود اهمیت می دهند. یک یادآوری یا قدردانی از کار خوب کارمندان و همکاران برای آن ها ارزشمند است.
    در تعریف کردن از افراد از گفتن جملات کلی خودداری کنید. مثلا" نگویید: "کارت را بسیار عالی انجام دادی" سعی کنید آن را شخصی تر کنید مثل این جمله: "این بهترین تحقیقی بود که در شش ماه گذشته دریافت کرده ام. کارت عالی بود."

    ▪ تعاریف را پذیرا باشید
    اگر یکی از اطرافیان از شما تعریف می کند از گفتن جملاتی مانند "این که چیزی نبود." یا "من این کار را سال ها قبل انجام می دادم این که چیز جدیدی نیست" خودداری کنید.
    به خاطر داشته باشید، هیچ گاه خود را شخصی که همه چیز را می داند نشان ندهید یا در صحبت کردن آن قدر عجله نکنید تا صحبت دیگران را تمام کنید. نظر فرد مقابل را تفسیر کنید تا به آن ها بفهمانید که واقعا" به حرف آن ها گوش داده اید.
    پس زدن یک ستایش همیشه سبب احساسات ناخواسته و تحقیر کردن خود و طرف مقابل می شود. فقط بگویید "متشکرم" آنگاه احساس دل پذیرتری در هر دو طرف به وجود می آید.

    ▪ موضع خود را مشخص کنید در مقابل آن ها نباشید
    افراد دوست ندارند با کسانی که فکر می کنند در مقابل آن ها هستند همکاری کنند. وقتی که شما با بعضی از اعمال افراد مخالفت می کنید آن ها جبهه می گیرند و فکر می کنند با شخص آن ها مخالفت می کنید. وقتی که مخالفت خود را با عقیده ی افراد ابراز می کنید بخشی از مشکل می شوید. این بدان معناست که اگر جنگ آغاز شود جنگیدن کار درستی به نظر می رسد. پس بهتر نیست جنگی که لزومی ندارد شروع نشود.
    اگر در فکر عملی کردن کارهایی که در ذهن خود دارید هستید، در حال شروع یک فرآیند همکاری هستید. و اگر در آن موفق باشید تبدیل به فرد قدرتمندی شده اید.
    این بار که با کسی در تضاد فکری قرار گرفتید سعی کنید بیش تر روی نظر فرد مقابل فکر کنید. شاید احتیاجی به مخالفت نباشد و شاید با کمی خلاقیت و رفتار خوش بتوانید به یک نظر واحد برسید

  20. 3 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •