آداب معاشرت

[A.N.A.P]

پاک شود ........

[H A M A S]

سلام دوستان.یکم با زندگی این روزای(حدودا 1 ماه) من آشنا بشین :
الان ساعت 3:15 صبح هست و من بالشتم زیر چونمه و توی تختم دارم با گوشی تایپ میکنم.
صبح اگه دانشگاه داشته باشم که به بدبختی بیدار میشم.(ترم3 مهندسی کامپیوتر)
مواقعی که خونه هستم و بیدارم 99% پشت سیستم هستم و مشغول برنامه نویسی (وب) هستم.
همین برنامه نویسی باعث شده که حال روز من اینجوری بشه.
برنامه نویسی رو مجبورم انجام بدم چون دوست دارم یه پروژه که خودم به ذهنم رسیده رو تموم کنم( پروژه من newsum.ir - 4 روزه که در دسترس هست).
این پروژه حدود6 ماه پیش به ذهنم خطور کرد و من تو این 6 ماه چند بار دلسرد شدم و دوباره ادامش دادم.الان حدود 1 ماه میشه که از خواب و زندگیم دارم میزنم بخاطر همین سایتم.قید هر چی که فکرشو بکنین زدم حتی وقت جواب دادن به sms هام رو هم ندارم.حتی امروز که عید بود ، تا ظهر جایی نرفتم.وقتی یاد قبلا خودم میوفتم میگم چقدر فعال و با حوصله بودم.الان سایت های دیگه رو که سر میزنم اطمینان دارم که این سایت 1 نفری ساخته نشده ، حتما گروهی ساختن ولی من دست تنها و بازم دلسرد میشم.به سرم میزنه که این حرفه رو بذارم کنار ولی من که این همه وقت گذاشتم واسه یاد گرفتنش .حالا سرتون رو درد نیارم.
خداییش خسته شدم و زود تر میخوام تمومش کنم. البته این نکته رو بگم که اگه تو یه شرکتی کار کنم نهایت روزی 6 ساعت کار میکنم. ولی چون دانشجو هستم نمیتونم هر روز برم سر کار و مجبورم تو خونه خودم به این بدبختی کار کنم.
ببخشید اگه بحثم یکم تخصصیه.
یک کلام ، بعد از این پروژم ، ارزش ادامه دادن این شغل با این شرایط زندگی رو داره یا نه؟
خیلی ممنون.

چه ربطی به اداب معاشرت داشت؟
ولی صمیمانه میگم نه
چون اولا برنامه نویسی توی ایران بنا به دلایلی اصلا خوب نیست
دوما کاری که به خاطرش از زندگی شخصی ات بزنی دیگه فایده نداره.آدمو فرسوده میکنه

[m-530]

جواب میبینمت و فعلا ..... موقع خداحافظی چیه ؟

شاد باشید

[OSEN]

سلام...

سلام دوستان.یکم با زندگی این روزای(حدودا 1 ماه) من آشنا بشین :
الان ساعت 3:15 صبح هست و من بالشتم زیر چونمه و توی تختم دارم با گوشی تایپ میکنم.
صبح اگه دانشگاه داشته باشم که به بدبختی بیدار میشم.(ترم3 مهندسی کامپیوتر)
مواقعی که خونه هستم و بیدارم 99% پشت سیستم هستم و مشغول برنامه نویسی (وب) هستم.
همین برنامه نویسی باعث شده که حال روز من اینجوری بشه.
برنامه نویسی رو مجبورم انجام بدم چون دوست دارم یه پروژه که خودم به ذهنم رسیده رو تموم کنم( پروژه من newsum.ir - 4 روزه که در دسترس هست).
این پروژه حدود6 ماه پیش به ذهنم خطور کرد و من تو این 6 ماه چند بار دلسرد شدم و دوباره ادامش دادم.الان حدود 1 ماه میشه که از خواب و زندگیم دارم میزنم بخاطر همین سایتم.قید هر چی که فکرشو بکنین زدم حتی وقت جواب دادن به sms هام رو هم ندارم.حتی امروز که عید بود ، تا ظهر جایی نرفتم.وقتی یاد قبلا خودم میوفتم میگم چقدر فعال و با حوصله بودم.الان سایت های دیگه رو که سر میزنم اطمینان دارم که این سایت 1 نفری ساخته نشده ، حتما گروهی ساختن ولی من دست تنها و بازم دلسرد میشم.به سرم میزنه که این حرفه رو بذارم کنار ولی من که این همه وقت گذاشتم واسه یاد گرفتنش .حالا سرتون رو درد نیارم.
خداییش خسته شدم و زود تر میخوام تمومش کنم. البته این نکته رو بگم که اگه تو یه شرکتی کار کنم نهایت روزی 6 ساعت کار میکنم. ولی چون دانشجو هستم نمیتونم هر روز برم سر کار و مجبورم تو خونه خودم به این بدبختی کار کنم.
ببخشید اگه بحثم یکم تخصصیه.
یک کلام ، بعد از این پروژم ، ارزش ادامه دادن این شغل با این شرایط زندگی رو داره یا نه؟
خیلی ممنون.

این وضعیت که بقول دوستمون کاملا "فرسوده کننده" هست مطمئنا.

اما بنظر من نباید این وضعیتِ فعلیتون رو به شرایط کار مرتبط کنید. این "پروژه ی شخصی" شما بوده که حالا بهر دلیلی اینقدر خودتون رو براش تحت فشار گذوشتید.
این سختی هایی هست که ابتدای هر کاری باید تحملش کرد.

فکر میکنم بعد از پایانِ دانشگاه، شرایط کار رو بتونید راحت تر کنترل کنید. اینکه بصورت "آزاد کار" مشغول باشید که خب فشار بیشتری به آدم وارد میکنه. یا اینکه توی یه شرکتی اشتخدام بشید که از نظرِ شرایط زمانِ کار و آسودگی خاطر، وضع بهتری داره.

بیخیال شدنِ این کار و یه "شروع از صفرِ مجدد" هم بنظرم کاملا اشتباه هست. بنظر من چاره کنترل کردنِ شرایط هست، نه بیخیال شدنش. (اگر به این کار علاقه ندارید و نمیدونم از سر اجبار و اشتباه و... مشغولش شدید که یه بحثِ کاملا مجزاس. هر چند فکر نمیکنم اینطور باشه)

موفق باشید .

[Atghia]

جواب میبینمت و فعلا ..... موقع خداحافظی چیه ؟

شاد باشید

قربونت، خداحافظ
ایشالله، خداحافظ
در حین گفتن این دوجمله یک سری هم تکون بدید بهمراهی یک لبخند

[Atghia]

دوستان فرض کنید که یک دوستی دارید و در مورد یک قضیه ای ازش سوال میپرسید و اون هم به شیوه بسیار تابلویی شما رو میپیچونه تا جواب نده! مثلا وقتی میپرسی ازش :خب ماجرا چی بود؟میگه خب بگذریم دیگه چه خبر؟!
بعد با همچین ادمی چطور باید رفتار کرد ؟ منظورم اینه چطور میشه خیلی خوب به روش اورد که بهمون برخورده
یا خودمون رو به بیخیالی بزنیم و از اون به بعد هیچی دیگه ازش نپرسیم؟(اخه اینطوری بعد سوبرداشت میشه که اصلا برامون اهمیت نداره مسائلش و مهم نیست و هیچی ازش نمیپرسیم)
خلاصه شرایط سختهنظرتون؟

[Arash4484]

دوستان فرض کنید که یک دوستی دارید و در مورد یک قضیه ای ازش سوال میپرسید و اون هم به شیوه بسیار تابلویی شما رو میپیچونه تا جواب نده! مثلا وقتی میپرسی ازش :خب ماجرا چی بود؟میگه خب بگذریم دیگه چه خبر؟!
بعد با همچین ادمی چطور باید رفتار کرد ؟ منظورم اینه چطور میشه خیلی خوب به روش اورد که بهمون برخورده
یا خودمون رو به بیخیالی بزنیم و از اون به بعد هیچی دیگه ازش نپرسیم؟(اخه اینطوری بعد سوبرداشت میشه که اصلا برامون اهمیت نداره مسائلش و مهم نیست و هیچی ازش نمیپرسیم)
خلاصه شرایط سختهنظرتون؟

گاهی با طنز: خوب پیچوندی دیگه...آره بگذریم....
گاهی با جدیت: در سوالی مشابه از طرف ایشون جوابی بهش ندهید...
بستگی به طرف مقابل و صمیمیت داره...

یا خودمون رو به بیخیالی بزنیم و از اون به بعد هیچی دیگه ازش نپرسیم؟(اخه اینطوری بعد سوبرداشت میشه که اصلا برامون اهمیت نداره مسائلش و مهم نیست و هیچی ازش نمیپرسیم)

خوب اینهم راهیه ولی خودش این مسیر رو بوجود آورده...دیگه سوبرداشت نیست، برداشتی بوده که دنبالش بود و نتیجه دلخواهش شاید همین بوده.
+روابط انسانی ظرایفی داره که باید در شرایط واقعی در نظر گرفت، شاید همه اینکارها در شرایط درست و یا غلط باشه، شاید برای یک مساله حاد باید سماجت کرد، شاید برای مساله ای از همون اول نباید پرسید و...

[A/|\IR]

سلام
گاهی اوقات بعضی از خانوم های فامیل موقع سلام و احوال پرسی دست هم میدن که بعضیا انگار خوششون نمیاد!
مثلا دختر خاله یا دختر دایی که تازه ازدواج کرده دستشون رو دراز میکنن اگه دست ندیم که واقعا بی ادبیِ اگه هم دست بدیم شوهرش یه جوری میشه یا برادرش حالتش عوض میشه!
حالا تو اینجور مواقع ما باید چی کار کنیم؟ ما چه گناهی کردیم اونا دستشون رو دراز میکنن!
خیلی واسم پیش میاد
هر کار کنیم بلاخره نزدیک شون میشیم دیگه اگه دستشونو اوردن جلو چیکار کنیم؟ دست بدیم یا نه؟
اگه دست بدیم اون شوهره رو چیکار کنیم؟ اگه ندیم چجوری؟!!؟

[E.N.A.Y.A.T]

سلام
گاهی اوقات بعضی از خانوم های فامیل موقع سلام و احوال پرسی دست هم میدن که بعضیا انگار خوششون نمیاد!
مثلا دختر خاله یا دختر دایی که تازه ازدواج کرده دستشون رو دراز میکنن اگه دست ندیم که واقعا بی ادبیِ اگه هم دست بدیم شوهرش یه جوری میشه یا برادرش حالتش عوض میشه!
حالا تو اینجور مواقع ما باید چی کار کنیم؟ ما چه گناهی کردیم اونا دستشون رو دراز میکنن!
خیلی واسم پیش میاد
هر کار کنیم بلاخره نزدیک شون میشیم دیگه اگه دستشونو اوردن جلو چیکار کنیم؟ دست بدیم یا نه؟
اگه دست بدیم اون شوهره رو چیکار کنیم؟ اگه ندیم چجوری؟!!؟

سلام! من در اکثر مواقعی که برام موقعیت فعلی شما پیش اومده،تعظیم(نه خیلی کامل و فقط یکم خم شده باشم) میکنم و مثلا میگم خوش اومدین و یا سلام!

[Arash4484]

سلام
گاهی اوقات بعضی از خانوم های فامیل موقع سلام و احوال پرسی دست هم میدن که بعضیا انگار خوششون نمیاد!
مثلا دختر خاله یا دختر دایی که تازه ازدواج کرده دستشون رو دراز میکنن اگه دست ندیم که واقعا بی ادبیِ اگه هم دست بدیم شوهرش یه جوری میشه یا برادرش حالتش عوض میشه!
حالا تو اینجور مواقع ما باید چی کار کنیم؟ ما چه گناهی کردیم اونا دستشون رو دراز میکنن!
خیلی واسم پیش میاد
هر کار کنیم بلاخره نزدیک شون میشیم دیگه اگه دستشونو اوردن جلو چیکار کنیم؟ دست بدیم یا نه؟
اگه دست بدیم اون شوهره رو چیکار کنیم؟ اگه ندیم چجوری؟!!؟

سلام،
خانمی دستش رو دراز میکنه ، خیلی بعیده برای مرد همراهش مشکلی باشه و دیگه تقصیر شما نیست! باید اختلافات فرهنگی رو با هم حل کنند..: )
یک لحظه مقایسه کنید کسی دستش جلوی شما دراز باشه و دست ندهید بدتره یا اینکه دست بدهید و کسی از دست دادن شما ناراحت بشه...

کلن برای خانمها دست رو سبک بدید، از انگشتان بگیرید و تکان دهید. همچین مردونه دست رو فشار ندهید! به حل اون ناراحتی همراهشون هم کمک میکنه...

-مهم: کار به بُعد مذهبیش ندارم اصلن! مسلمه هر کسی که اعتقادات محرم/نامحرم یا غیرت/تعصب و... داره دست دراز نمیکنه و یا اونی که این اعتقاد رو داره در پاسخ دست نمیده...