تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 118 از 638 اولاول ... 1868108114115116117118119120121122128168218618 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,171 به 1,180 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #1171
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    پست ها
    118

    پيش فرض

    لالا لالا
    دل من لالا
    بخواب که شاید ببینش تو خواب
    لالا لالا
    عزیز من بخواب لالا
    بخواب که خودش هم حتما خوابیده حالا
    توی این دور و زمونه نایاب شدی ارزون شدی
    دیگه هیچکی از عشق و عاشق نمیگه گمراه شدی بخواب لالا
    بخواب که عشقتم بدشانسیت بوده کم عقلیت
    که دیگه هیچکی بی حساب کتاب عاشق نمیشه
    لالا لالا دل من بخواب لالا
    بخواب شاید بیدار نشی راحت بشی لالا لالا
    خودش گفته بود حرف داره باهات اما نه حالا
    نگو میخواسته بزارت سرکار حالا حالا ها
    لالا لالا دل من قربون اون صفات لالا
    که فقط خودت رو عشقه بامرام بخواب همین حالا
    حالا دیگه فقط اوس کریم همدردت شده اون بزرگه تو بخواب
    شکایت اگه داشتی یا گلایه اون کارش درسته حرف نداره
    با اینکه آدم نیست ولی فقط اون میفهمه عشق رو فقط اون سنگین خریداره
    لالا لالا دل من بخواب حالا
    دیگه خورشید اومد تو آسمون بخواب لالا
    توی این دور و زمونه سرگردونی شب و روز
    ولی بخواب شاید تو خواب بهش برسی لالا لالا

  2. #1172
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    داغ می‌کند
    زمستان ِ تنم را
    پیچک ِ دستان تو

  3. #1173
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    این شب ها

    همین شبانه های دلتنگی را می گویم!!!

    که بیقرار شنیدن صدایت هستم

    و تو نیستی...

    نام مهربانت را

    برسر انگشتانم هجایی کرده ام

    و بر بازوان نازکم ثبت نموده ام

    تا در آغوش امن تو ماوا بگیرم...

    و آتش تلاقی نگاه ات را بر شرم چشمانم

    بر دامان سرد و متروکم خیمه زده ام

    تا بدانی

    همین یک شعله

    گرما بخش تنهاییم بوده

    و با صُوَر خیالت

    واژه ها را نقاشی کرده ام

    همین شب ها

    عزیزترینم

    می دانم که می آیی

    دیشب

    کبوتری بر بام خانه ام نشست!!!

    او همه آواز بود

    من همه پرواز...

  4. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است

    a@s

  5. #1174
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    مي توانم فراموش كنم اما
    مثل پرنده هاي مهاجر
    ناخوداگاه دوباره مسير رفته را
    به سوي خانه بازخواهم گشت
    آرزو كه گم نمي شود
    حتي نمي ميرد
    تنها و تنها در تمناي به حقيقت پيوستن
    حتي در زماني نامعلوم
    متولد مي شود!

  6. این کاربر از Ar@m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است

    a@s

  7. #1175
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    من داد مي زنم
    و هيچكس نمي شنود
    خيابان پر از بوق و سر و صداي ماشين هاست
    من داد مي زنم
    و هيچكس نمي شنود
    باد ميان حياط خلوت خانه باز غوغا كرده است
    من داد مي زنم
    و پدر خيال مي كند باز كسي
    تلوزيون را روشن گذاشته است
    و مادر زير لب مي گويد:
    سوت مي كشد كتري، آب جوش آمد!
    و من
    مي نشينم روي پله ها
    خيره مي شوم به ابهت هميشه سبز درخت كاج
    و درد پوسيده تنش را با تمام وجود
    احساس مي كنم
    احساس مي كنم

  8. این کاربر از Ar@m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است

    a@s

  9. #1176
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    روزی خواهد آمد-
    که همه در خانه خود سیر باشند
    در اجتماع، شاد و راضی.
    هر کس هر اعتقادی دارد
    آزاد است با دیگران آنرا در میان گذارد.
    خانه برای همه.
    کار برای همه.
    تفریح و سرگرمی برای همه.

    روزی خواهد آمد-
    عاشقان در خیابان مهر
    دست در دست هم قدم زنند.
    باغها پر از میوه و گل.
    کودکان در کوچه ها ببازی.
    عشق در شهر شور بپا کند.
    مردم از حقوق مساوی
    در برابر عدل قانون
    زن و مرد برابر
    ملل بزبان خود کودکان خویش را پرورش دهند.
    در بیکران آبی آسمان، زمین رها،
    محیط سلامت، جانوران مصون.
    رودها بسوی دریا روان.
    جویها پاکیزه و مهربان.
    هوا تازه، آب تمیز، نان فراوان.
    خورشید و خواندن پرندگان.
    رقص و پایکوبی در شهر و شب
    در روز، برفراز شهرها رنگین کمان.

    روزی می رسد-
    که مرزها در کتب تاریخ دیده شوند.
    هرکسی هرجا خواست
    می تواند سفر کند.
    روادید دیگر نخواهد بود.
    غم در شعر گذشته پیدا شود.
    زندانها موزه و مسافرخانه شوند.
    ظلم در آثار تاریخی خوانده شود.

  10. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است

    a@s

  11. #1177
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    پایه ی چوبی دار

    سیب نخواهد داد...

    صندلی ات را بردار !!!

  12. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #1178
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    لطفا

    کمی دورتربایست!

    مهربان که می شوی

    بیشتردلم تنگ می شود

  14. 3 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1179
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    اگر آه را

    به تمام زبانها

    بنویسم

    و آن را به تمام زبانها

    بگویم

    باز " آه " را

    آن چنانکه باید

    نگفته ام

  16. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است

    a@s

  17. #1180
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    دلم چه می خواهد؟!

    ...

    دلم معصومیت می خواهد

    و از تمام دنیا...

    یک جعبه مداد رنگی

    همان جعبه ی مداد رنگی های قدیمی

    و عطر رنگ های نقش گرفته بر کاغذ سپید

    و طرحی از معصومیت و پاکی

    دلم معصومیت می خواهد

    در عمق این ظلمت

    در پهنه ی سرزمین آدمک های یخی

    و در گستره ی آسمان ابری روزهای جوانی

    باز کودکی انگار امشب...

    باز کودکی انگار امشب در اولین تبسم خود ...

    پیر گشته است...

    پیر....

    دلم معصومیت می خواهد

    و جعبه ی مداد رنگی هایم...

    خدایا نگو که تقصیر خودت بود

    که خودت آن ها را بخشیدی

    خودت...بخشیدی

    به صداقت طرح های کودکانه

    من هنوز هم نقاش طرح حای کودکانه ام

    اما غریب...تنها با سکوت لب هایم

    و بوم تیره رنگ چهره خودم

    من هنوز هم مداد رنگی به دست دارم

    اما طرح هایم...

    طرح هایم نه...

    مشکل از طرح هایم نیست

    مدادرنگی ها...

    مداد رنگی ها...با دستانم غریبی می کنند

    و دل با طرح های بی صداقت

    مداد رنگی ها انگار دیگر معصومیت نمی شناسند

    مدادرنگی ها انگار دیگر صداقت نمی شناسند

    مداد رنگی ها انگار بال های پرواز، اوج....نه ....نه....نه....

    نه...

    آن ها هم معترضند

    با دورنگی ها...

    هم از برگه ها هم از دستان من!

    برگه ها سپید تر ...

    و دستان من بزرگ تر

    مداد رنگی های امروز بی رنگ تر

    و چه آسان طرح لج می زنند امشب بر خواسته ی دلم!

    اما دستان من ...

    حتی با مداد رنگی های غریب هم...

    طرح صداقت می زند

    مثل روزهای کودکی



    دلم معصومیت می خواهد

    و یک دانه مداد رنگی روزهای کودکی.

    فقط یکی.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •