* * *
يک چند بکودکي باستاد شديم يک چند به استادي خود شاد شديم
پايان سخن شنو که ما را چه رسيد از خاک در آمديم و بر باد شديم
* * *
يک چند بکودکي باستاد شديم يک چند به استادي خود شاد شديم
پايان سخن شنو که ما را چه رسيد از خاک در آمديم و بر باد شديم
مسیح خسته
جان خویش را
زچارمیخ مهربان خرافه نجات
نجات داده است
مسیح خسته
بازوان خویش را
که قرنها به روی آسمان گشوده بود،
به روی دختران خود گشاده است .
وقامت کشیده صلیب او
به گونه درخت بی بری
که باغبان بریده باشدش
به خاک اوفتاده است .
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
درون آینه ها در پی چه می گردی؟
بیا ز سنگ بپرسیم
که حکایت فرجام ما چه می داند
بیا ز سنگ بپرسیم
زان که غیر از سنگ کسی حکایت فرجام را نمی داند
دود آه سينه ي نالان من
سوخت اين افسردگان خام را
سلام جميعا
محمد صبح رفتي كوه سرت به جايي نخورده؟چيه دو صفحه از خودت مشاعره در كردي؟
در شب قدر ار صبوحی کردهام عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
سلام پایان جان
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نكرد
ياد حريف شهر و رفيق سفر نكرد
يا بخت من طريق مروت فروگراشت
يا او به شاهراه طريقت گرر نكرد
گفتم مگر به گريه دلش مهربان كنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نكرد
شوخي مكن كه مرغ دل بيقرار من
سوداي دام عاشقي از سر به درنكرد
هر كس كه ديد روي تو بوسيد چشم من
كاري كه كرد ديده من بي نظر نكرد
من ايستاده تا كنمش جان فدا چو شمع
او خود گرر به ما چو نسيم سحر نكرد
سلام
دلم یه خورده گرفته بود
دلم رفت و نديدم روي دلدار
فغان از اين تطاول آه از اين زجر
حافظ
آخايش محمد نبينم ناراحتي...........
من كه نميدونم مشكلت چيه اگه كاري از دستم بر مياد هستم در خدمتت
مي خواي جك بگم حالت خوب شه؟
ايشالا مشكلت حل شه
سلام بر آقا جلال عزيز
رموز مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ
که با جام و قدح هر دم نديم ماه و پروينم
نه قربونت خودم و دلم به یه نتیجه ای اخرش میرسیم
Last edited by mohammad99; 09-07-2007 at 00:13.
من با همین زبان شما
با همین کلام
هر جا رسیده ام سخن از مهر گفته ام
آوخ که پاسخی به سزاکم شنفته ام
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)