وقتي من و شهريار توي انفرادي بوديم![]()
داشتيم صحبت ميكردم كه يهو سوووووووتي دادم
![]()
!!!!
بزارين شهريار تعريف كنه![]()
--
--
وقتي من و شهريار توي انفرادي بوديم![]()
داشتيم صحبت ميكردم كه يهو سوووووووتي دادم
![]()
!!!!
بزارين شهريار تعريف كنه![]()
Last edited by WooKMaN; 30-06-2006 at 23:56.
اره...ديشب داشتيم من و رامبد با هم چت ميكرديم و ميخنديديدمنوشته شده توسط WooKMaN
آقاي عزيز ما(رامبد خان) داشتن با دوستشون هم چت ميكردن...من نميدونستم.
يهو ديديم يه 2 دقيقه اي اين نيست...براش يه !Buzz زدم...آقا..باز من نرسيده بود كه با يه 4-5 خط فحش روبرو شدم.
!!!!!!!!!!!!!!![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
گفتم رامبد....با مني؟؟؟؟؟؟ديدم فقط داره![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
گفت داشتيم با رفيقم سئخي ميكرديم...تو كه Buzz زدي.....صفحه تو اومد رو...من هم فكر كردم اون هستش...
منم نوشتم فحش ها رو....خلاصه هيجي ديگه..يه حال اساسي داد به ما.
شناس آورد...رامبد بود وگرنه.....آره ديگه...10 برابر بدتر بارش ميكردم.
ممنونم.
يا حق![]()
مثل همين باسه من پيش اومد داشتيم با خانم چت ميكرديم كه يكي از بچه ها اومد فحش داد منم فحش دادم ولي اشتب باسه خانم رفت فحش هاي ناجوري هم بود هيچي ديگه پريد ولي حال داد
آقا...ما يه پسر عمه داريم..رفيق 6 ماست تو فاميل.خلاصه
امروز داشتم باهاش چت ميكردم ...صحبت گوشي شد...اول گفت سيمبيان چيه!!!!!!
منم بهش گفتم...آقا...چشمت روز بد نبينه..يه چيزي گفت بعدش كه من تركيدم از خنده...
گفت به درد ايران ميخوره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من مردم ديگه...فقط اين داغ داغ هست كه دارم مينويسم..
يا حق![]()
اين موضوع مال 4-5 سال پيشه.
آقا دوست داداشم زنگ زد خونه (طرف دكتره) خلاصه داداشه ما هم خونه نبود ؛خيلي محترمانه با هم صحبت كرديم بعد آخرش يارو گفت امري ندارين ؟منم گفتم نه امري ندارم !!!![]()
![]()
![]()
بعد از اينكه تلفن رو گذاشتم فهميدم چي گفتم![]()
داداشم گفتخاك تو سرت كه تو هنوز بلد نيستي حرف بزني
![]()
سلام به بر و بچ
یه روز خونه یه بنده خدایی بودیم.می خواستم برم تو حیاط اومدم بگم یا الله یهو هول شدم بلند گفتم
یا علی.دختر یارو هم گفت علی یارت.کلی ضایع شدم.![]()
آقا خیلی با حال بود دمت گرمنوشته شده توسط Man Hunter
يك روز با دوستم داشتيم مي رفتيم . يك خانوم هم منتظر تاكسي ايستاده بود . مكان و زمانش هم اوج شلوغي بود
يك باره دامن خانوم سر خورد افتاد پايين . خدا بهش رحم كرد كه مانتو تنش بود !!!
آي خنديديم به بدبخت .آي خنديديم .
جاتون خالي پارسال تابستون رفتيم با چند تا رفقا كوههاي راميان تو استان گلستان
چند روز پيشا يكي از همون رفقا گفت : چند ساله كه نرفتم شمال دلم تنگ شده
گفتم چرا دروغ مي گي پارسال كه با خودمون رفتي شمال
گفت كجا رفتم شمال
گفتم مگه با هم نرفتيم كوههاي راميان وسط جنگل چادر نزديم؟
گفت اونجا كه شمال نبود . اگه شمال بود پس درياش كجا بود !!!
بسي خنده امد ما را .
2 باره همون دختره:
دانشجو كه بودم دو تا دوست داشتم به اسم سودابه و سالومه كه هميشه به هم چسبيده بودن . يك روز داشتم دنبال سالومه مي گشتم كه سودابه رو ديدم داد زدم هي دولابه . سادوبه رو نديدي اقا اين پسرها رو بگي زدن زير خنده منم اومدم درستش كنم گفتم هي سولابه دالومه رو نديدي بعدش خودم فرار رو بر قرار ترجيح دادم . از اون روز اسم اون دوتا شده بود دولابه سولابه
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)