تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 117 از 312 اولاول ... 1767107113114115116117118119120121127167217 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,161 به 1,170 از 3117

نام تاپيک: اسرار ماوراء

  1. #1161
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mercedes's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    وراء
    پست ها
    367

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط darab
    سلام دوستان،

    در پی جستجویی در گوگل،... پایم به سایت و سپس به این تاپیک باز شد..!
    برایم بسیار جالب بود که در فرومی که برای تبادل افکار علوم کامپیوتری است، صحبت ماورا و متافیزیک تا این حد جدی پیش رود که از جویندگان تله‌پاتی و هیپنوتیزم و .. جادوی سیاه..به رویابینی و برون‌فکنی کالبد اختری و روح، ... و آنگاه به آنچه که به دنبال مشتاقان گشتن مرا به خواندن این 117 صفحه گمارد.. سرآخر به نوشته‌هایی بر بخورم که ریشه‌ای‌تر به کارلوس کاستاندا و کریشنامورتی و .. پرداخته باشند..
    در این میان بسیاری از شما عزیزان زحمات بسیار کشیدید.. جا دارد که از قلم زیبایی یاد کنیم که از سر مهر و با مرکب دل سبب باز شدن چنین مقوله‌ای برای رهروانی شد که بسیار مشتاقانه سر به سویش دارند.. سوشیانت گرامی ..

    تمام مطالب شما دوستان را خواندم.. و از بعضی از آنها کپی برداشتم تا مبحث نوی را باز کنم و پاسخی به بعضی نوشته‌ها دهم که فقط توجه انگشت شماری را به خود جلب خواهد کرد.. ولی همانطور که گفتم وقتی به آخرین پست‌ها در صفحات اخیر رسیدم، دیدم که خود، راه را یافته و به مسیر می‌رود.. و این خود نشانه‌ای است..

    منهم کما بیش در راه خویشم.. و بیشتر در سایت cloob.com فعالیت می‌کنم..

    در باره کارلوس کاستاندا، کلوب خاصی به آدرس:
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    هست که تصمیم بر خلاصه کتابها از ابتدا بوده.. که کتاب تعلیمات دون‌خوان به اتمام رسید و حقیقتی دیگر هم در شرف اتمام.. و در آنجا صحبت‌ها و بحث‌های بسیاری شده.. که متاسفانه به دلیل کم بودن مشتاقان فغعالیت زیاد ندارد.. ولی من همیشه به آنجا سر می‌زنم..

    کلوبی شامل بسیاری از مباحث که مباحث و مقالاتش در حال تکمیل است به نام "بودن" به آدرس:
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    این کلوب آخری به جمیع نیازهای رهروان می‌پردازد.. مقوله‌ای که به دست توانای آنان می‌بایست به انجام رسد و بنده نقش ساختار بندی و آوردن بعضی مقالات و مطالب را دارم.. از همه چیزهایی که ذهن به دنبالشان می‌گردد !!!
    به هر حال چنانچه تمایل دارید به آن آدرس‌ها هم می‌توانید سر بزنید..

    -/
    سلام دوست عزیز ورودتون رو تبریک میگم.بالاخره پست دادین. یه مدت بود میدیدم که اینجا تشریف دارین.به هر حال خیرمقدم عرض میکنم . بنده توی کلاب هم عضو هستم اما کمتر سر میزنم. اینجا بیشتر هستم . اینجا هم یکی از دوستان زحمت کشیده اند و تاپیک در مورد کارلوس گذاشته اند اینجا هم میشه یه مقدار ادامه داد.به هر حال اگه دون خوانی هستید ما هم پایه ایم.

  2. #1162
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    پست ها
    44

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط Alireza_Shafaei_PCworld
    چطوری میشه در کمترین زمان خواب بیشترین بهره را از خواب برد
    فرض کن نیاز به سه ساعت خواب داری
    حالا چجوری میشه اون نیاز را توی یک ساعت و نیم رفع کرد؟
    زمان رو حذف كن، خواب رو فراموش كن. نياز رو فراموش كن ديگه هيچ مشكلي نخواهي داشت و اگه بهره رو هم فراموش كني، هيچ وقت نخواهي خوابيد.
    حالا مي خواي بيدار بموني چيكا كني؟

  3. #1163
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    پست ها
    44

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط darab
    -/
    سلام رفيق، خوش اومدي....اگه به نظرت بحثي و يا مطلبي داري كه مي تونه در فهم ادراك كمك كنه (كه يحتمل داري) به شخصه خوشال ميشم بشنوم. مهم نيس مال دون خوان باشه يا خنارو، كريشنامورتي، مولوي و ... بفرما.

  4. #1164
    آخر فروم باز Alireza_Shafaei_PCworld's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2004
    محل سكونت
    اصفهان
    پست ها
    2,077

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط elected
    زمان رو حذف كن، خواب رو فراموش كن. نياز رو فراموش كن ديگه هيچ مشكلي نخواهي داشت و اگه بهره رو هم فراموش كني، هيچ وقت نخواهي خوابيد.
    حالا مي خواي بيدار بموني چيكا كني؟

    سلام
    روشی دیگه ای نیست؟ این که خیلی سخته تا پیاده کنم

    من مشکلم اینه که توی هفته با کمبود وقت مواجه میشم و مجبورم از سر و ته خوابم بزنم
    از اول مهر تا حالا سر جمع 70 ساعت کمبود خواب دارم
    که خیلی جالبه که جمعه ها هم این نیاز را نمیتونم کم کنم!

  5. #1165
    اگه نباشه جاش خالی می مونه zolgharnein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    جاده سانتیاگو
    پست ها
    223

    پيش فرض

    [QUOTE=deer]سلام دوستان
    يه سوالي داشتم ايا كساني كه خدا رو نمي پرستند ايا خدا كمكشون مي كنه يا نه؟
    ==-=--==-=-
    سلام به همه بچه خهاي خوب اين تاپيك بازم به شما كه نذاشتيد اين تاپيك خاك بخوره

    ديير جان خدا دو صفت رحمن و رحيم داره كه يكي عمومي هست و بخشابش همه بندگان را شامل مي شه ولي رحيم بودن ان رحمت خاي خداست و فقط شامل انسانهاي الهي مي شه پس رحمت عام خدا كه حمان رحمن بودن اوست شامل كافر و مومن مي شه اگه اشتباه گفتم مي بخشيد

  6. #1166
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    پست ها
    63

    پيش فرض

    سلام به دوستان عزيز
    سالگرد شهادت مولاي متقيان را به همه عزيزان تسليت عرض ميكنم و اميد قبولي طاعات همه شما را در اين شبهاي عزيز دارم

    بحثهاي دوستان درباره ذهن خيلي مفيد و جالب بود اونچه از ذهن ناقص من بر مي ايد اينه كه خيلي از رفتارها گفتارها و كردارهاي ما بدون اينكه ما متوجه بشيم به ذهن ناخوداگاه ما بر مي گرده ذهن هر انساني شامل دو قسمته : خوداگاه كه بخش كوچكي از ذهنه و در حالت عادي فعال هست و اگه بخوايم مثال بزنيم كمي مانند حافظه كش كامپيوتر يا رم هميشه اماده دسترسي هست اطلاعات بعد از مدت كوتاهي اگه استفاده نشه به حافظه اصلي (ناخوداگاه) بر ميگرده و در اونجا بايگاني ميشه اين اطلاعات بايگاني شده دايما حجمش افزايش پيدا ميكنه ذهن ناخودأگاه (بايگاني)ما بي نهايت جا براي اطلاعات داره البته اينطور هم نيست كه اطلاعات در اونجا خاك بخوره در موقع خواب ذهن خوداگاه موقتا تعطيل ميشه و ناخوداگاه بيدار ميشه
    ذهن ناخوداگاه ما در طول روز هم گاهي با يه تلنگر بيدار ميشه مثلا شخصي كه چند مرتبه باهاش دعوا داشتيم وقتي اونو ببينم حتي بدون اينكه بفهميم حالت تدافعي ميگيريم هر چيزي كه اون خاطره رو براي ما تداعي كنه حتي مكاني كه در اونجا در گير شديم خيلي از مواقعي وقتي در يه مكاني قرار ميگيريم بدون اينكه علت رو بدونيم حالت ترس و اضطراب به ما دست ميده
    بعضي مواقع يه جايي كه نيريم احساس ميكنيم قبلا اونجا بوديم !! ولي هر قدر فكر ميكنيم يادمون نمياد
    اينها همه كار ذهن ناخوداگاهه كه در حالت هاي خاصي لحظه اي بيدار ميشه ذهن خود اگاه و ناخود أگاه هيجوقت با هم فعال نيستند مگر در حالات خاصي مثل خلسه عميق تنها در اون موقع هست كه ميشه در ناخوداگاه دستكاري كرد

    علت همه رويداد هاي بالا بر اساس يك قانونه كه شخصي بنام پاولف اونو كشف كرد الان از اين قانون اكثر كشورهاي استفاده ميكنن در سرباز خانه ها در سير كها براي اهلي كردن حيوانات وحشي حتي براي رقصانيدن شتر!!
    مثلا شتر رو روي يه صفحه داغ فلزي قرار ميدن (كه در اينجا محرك هستش )پاهاي شتر كه ميسوزه شروع به حركات موزون ميكنه
    اين كار رو هر روز براي اون شتر انجام ميدن و روز ي كه سيرك برگزار ميشه به محض اينكه شتر روي اون صفحه فلزي قرار داده ميشه شروع به رقصيدن ميكنه بدون اينكه صفحه داغ باشه (پاسخ شتر به ذهن ناخوداگاهش)

    حالا ما هم ميتونيم از اين قانون براي جلوگيري از بروز خيلي ناهنجاريهاي اجتماعي و فردي خودمون استفاده كنيم
    Last edited by mehd20_esf; 13-10-2006 at 12:30.

  7. #1167
    اگه نباشه جاش خالی می مونه deer's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    پست ها
    430

    پيش فرض

    سلام به همگي از اين كه به سوالم جواب دادين خيلي ممنونم
    التماس دعا

  8. #1168
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    پست ها
    44

    پيش فرض

    کریشنامورتی، مولوی و .... می تونستند مثل خیلی های دیگه یک جمله بگن و برن ولی توضیح دادن (البته قصد قیاس کار خودم رو با اونها ندارم) چون آدم باید بفهم، بنابراین برای فهم خودم و اگه بقیه می خوان، سعی می کنم هر چند وقت یکبار مقاله ای از این دست از کتب مرتجمان عزیز (که دستشون درد نکنه)اینجا بیارم، بروبچ اگه چیزی درک کردین بما هم بگین و لطفا مفاهیم دیگر اساتید رو واسه ما هم توضیح بدین.
    از طرفی می بینم اگه علاقه ای به سرباز یا خلبان بودن نباشه، هیچ کسی نمی تونه از انسانها به عنوان ابزار برای کشتن همدیگر استفاده کنه (مثل معروف: کرم از خود درخت، عصبانی نشو به شما توهین نکردم، منظور نوع انسانه) ولی با این حال همه (منظورم تو نیس!) از خلبان بودن و ... لذت می برن و خیلی به این مسائل علاقه نشون می دن. بنظر من این علاقه، یعنی آدمها خیلی سطحی نگر هستند، توجه ندارند که دوست داشتن ابزار جنگی و جنگ یعنی پرورش ناخودآگاه، فکر آدم کشی. چرا کسی به این مسایل (انسان، آگاهی و ...) علاقه نشون نمی ده، مسئله این نیست که گناه کسی رو به پای کسی دیگه بنویسند، مسئله حتی گناه کردن هم نیست، مشکل اینجاست که چرا نوع انسان اینچنین غرق در جاه طلبی، آز، خشم، ریا، واگه ناراحت نشین مهربانی، خوبی است.خوبه کمی بیشتر با هم به درک مطالب بپردازیم و از نظرات و کمک های هم استفاده کنیم.
    شاید بپرسید چرا من بیشتر از کتابهای کریشنامورتی می گم. بقیه رو هم کم و بیش خوندم(کاستاندا و بودیسم، یوگا، پائولو کوئیلو، و کمی هم عرفان اسلامی ) ولی کریشنا از تجربیات شخصی خودش صحبت نمی کنه. بنابراین به شما هیچ تصوری از واقعیت، خدا و ...نمی ده. او فقط کلیات رو میگه و نه جزئیات. شاید برای شما هم پیش اومده بپرسید که مثلا چطور شد که روشن بینان تولتک (دون خوان اینا) چطور حرکات جادویی رو کشف کردند، دون خوان جواب میده: اونها در اوج ابرآگاهی دیدند که این حرکات انرژی های سردرگم رو به حرکت می اندازه (مفهوم پاسخش به کاستاندا همین بیده)، خوب! سوال اینه چطور به حالت ابرآگاهی رفتند که این حرکات مناسب برای شرایط خودشون رو کشف کردند! برداشت من اینه که کریشنامورتی توجه مداوم (شاهد بودن و پاییدن مدام خود) را دلیل این اوامر می دونه. و چه بسا شما به حرکات و توجهات بهتری برای خودتون پی ببرید (و بنظرم مفهوم اینکه راههای مختلف به خدا هست اینه، نه منظور سیستمهای مختلف باشه که همشون به اقتراق و جدایی نوع بشر منجر شده اند). و درکل اون می گه چی شد که فلانی به این احوال رسید، ولی خیلی ها میگن که شما کارهایی رو که فلانی بعد از روشن بینی فهمید خوبه، انجام بدید، تا به ابر آگاهی برسید. در این صورت پاسخ کریشنامورتی اینه: با این روند شما خودتون رو نشناختید، بلکه مثلاً دون خوان، بودا و...(روش ویژه ای که کار کردید) رو شناختید!. بنظر خودم جزئیات می تونه از فرد به فرد تغییر کنه.
    با تشکر از Nightmare برای توضیح مطالب پیشین در مورد ذهن(مکث زیاد). و دیگه اینکه، اینجا ما همدیگرو نمی شناسیم، بنابراین اگه بحثی می شه بروبچ عزیز جدی نگیرید (ظاهریه و واسه توضیح بیشتر). لطفا شما هم نظر بدید و سوالات منو هم جواب بدین. و هر وقت از خودم فلسفه بافی می شه، منظور از تو، شما دوست عزیز نیستی، منظور تو نوعی و یا نوع انسان است.

    کتاب: اولین و آخرین رهایی، کریشنامورتی، مترجم: دکتر قاسم کبیری (قاسم جوون ترجمت حرف نداره)
    پرسش: تفاوت میان آگاهی و درونگری چیست؟ و چه کسی در آگاهی است؟
    کریشنامورتی: اجازه دهید ابتدا به بررسی در مورد معنای درون نگری بپردازیم. منظور ما از درونگری یعنی خودکاوی و خود را متحان کردن، اما چرا شخص خود را امتحان می کند؟ برای آنکه بهبود یابد، برای آنکه تغییر یابد و تعدیل شود. برای این است که شخص چیزی شود، در غیر این صورت به چنین کاری دست نمی زند. اگر طالب تغییر، تعدیل و شدن چیزی به جز آن چه که هستید نباشید، به امتحان خود نمی پردازید. علت روشن درون نگری همین است. من خشمناکم و به درون نگری، به بررسی خود روی می آورم تا از شر خشم خلاص شوم یا اینکه آن را تغییر داده و یا تعدیل کنم. هر جا که درون نگری، یعنی میل به تغییر و تعدیل پاسخ ها و واکنش های مربوط به «خود» وجود داشته باشد، همیشه هدفی مورد نظر است، وقتی به این هدف نرسیم، حالات عاطفی و افسردگی به ما دست می دهد. از این رو، درون نگری با افسردگی مرتبط است. نمی دانم شما به هنگام درون نگری به منظور متحول کردن خود متوجه آن شده اید یا خیر، ولی همیشه موجی از افسردگی در جریان است. این موج عاطفی همیشه به سوی شما می آید و شما باید بر علیه آن بجنگید، باید خود را ازنو مورد کاوش قرار دهید تا بر آن حالت عاطفی غلبه کنید. درون نگری فرآیندی است که رهایی در آن راه ندارد، زیرا روند تحول از آن چه هست به آنچه نیست، می باشد. در این فرآیندچیزی جز این اتفاق نمی افتد. در این عمل همیشه یک روند جمع کننده وجود دارد، من به بررسی چیزی برای تغییر دادن آن مشغول است، بنابراین همیشه با یک تعارض دوگانه و بالتبع با یک روند ناکامی روبه رو است. خلاصی هرگز وجود ندارد و درک این ناکامی موجب افسردگی می شود.
    آگاهی چیزی کاملاً متفاوت است. آگاهی، مشاهده بدون محکوم سازی است. آگاهی بوجودآورنده ادراک است، زیرا در آن نه محکومیتی است نه تعیین هویتی، آن چه هست، مشاهده آرام است و دیگر هیچ. اگر کسی قصد فهمیدن چیزی را داشته باشد، باید به مشاهده بنشیند، باید دست از انتظار بردارد، محکوم نکند، نباید مثل لذت به دنبال آن برود و نه به عنوان چیزی که در آن لذتی نیست، از آن احتراز کند. تنها چیزی که باید باشد، مشاهده آرام حقیقت است، چشم انداز مقصودی پیدا نیست، آن چه هست، آگاهی از اموری است که دفعتاً ظهور می کنند. اما وقتی که محکوم سازی، تعیین هویت و یا توجیه وجود داشته باشد مشاهده و درک آن مشاهده به توقف دچار می شود. آن وقت قضیه به عکس می شود و آن چه خود نمایی می کند، چشم انداز مقصودی است برای «خود» و «من» با تمامی خصوصیات اخلاقی، خاطرات، خواسته ها و علاقه مندی هایش. در درون نگری، محکوم سازی و تعیین هویت وجود دارد، در آگاهی، چنین چیزی نیست، از این رو در آگاهی پیشرفت خود معنا ندارد. میان این دو تفاوت بسیار وجود دارد.
    شخصی که می خواهد خود را پیشرفت دهد، هرگز آگاه نخواهد بود، زیرا پیشرفت بر محکوم سازی و رسیدن به نتیجه دلالت دارد. در حالی که آگاهی عبارت است از مشاهده بدون محکوم سازی و رسیدن و بدون انکار یا پذیرش. این آگاهی با امور خارجی و با آگاه بودن، با تماس داشتن با اشیاء و با احساس بودن آغاز می شود.
    ابتدا آگاهی از اشیا اطراف و حساس بودن به اشیاء و طبیعت است، آنگاه به مردم، یعنی دارای رابطه بودن، سپس آگاهی از نظریات پیدا می شود. این آگاهی که عبارت است از حساس بودن نسبت به امور، طبیعت، مردم و نظریات از روندهای جداگانه تشکیل نشده، بلکه یک روند واحد است. مشاهده دائم همه امور، همه افکار، همه احساسات و اعمال است، به ترتیبی که درون انسان سر راست می کنند. از آن جا که آگاهی محکوم کردنی نیست، چیزی به نام جمع آوری دانش وجود ندارد. انسان زمانی محکوم می کند که دارای معیاری باشد، به عبارت دیگر، اندوخته ای داشته باشد و بدین ترتیب بتواند خود را پیش ببرد. آگاهی یعنی درک فعالیت های «خود» یا «من» در ارتباط با مردم، نظرات و اشیاء، این نوع آگاهی لحظه به لحظه است و بنابراین قابل تمرین نیست. وقتی چیزی را تمرین می کنیم عادت می شود، ولی آگاهی عادت نیست. ذهنی که دارای عادت است، دارای حساسیت می باشد، ذهنی که در داخل شیار عمل خاصی حرکت می کند، کند است و انعطاف ناپذیر، در حالی که آگاهی طالب انعطاف پذیری و هشیاری دائم است. چنین چیزی دشوار نیست. وقتی شما واقعاً به چیزی علاقه منداید، وقتی به مراقبت از فرزندتان، همسرتان، از گل ها، از درختان و پرندگانتان علاقه مند باشید، جز این کاری نمی کنید. بدون آنکه محکوم کنید و بدون تعیین هویت به مشاهده می نشینید، ازاین رو ، در این مشاهده ارتباط کامل احساسات و افکار بوجود می آید و چنین چیزی فقط زمانی صورت می گیرد که شما بصورتی عمیق و ژرف به چیزی علاقه نشان دهید.
    بنابراین، میان آگاهی و درون نگری که نوعی بهبود خویش است، تفاوت بسیار وجود دارد. درون نگری به ناکامی و تعارض بیشتر منجر می شود. در حالی که آگاهی، روند خلاصی از عمل «خود» است، عبارت است از آگاه بودن از حرکات، افکار و اعمال روزانه خویش و آگاه بودن از دیگری برای پرداختن به مشاهده او. این کار زمانی عملی است که کسی را دوست داشته باشیم، وقتی به چیزی بطور عمیق علاقه نشان دهیم، وقتی بخواهیم خود را- تمامی وجود و محتوای خود، و نه فقط یکی دو لایه از خود – را بشناسیم، در آن صورت بطور وضوح محکوم کردن وجود نخواهد داشت. در آن صورت باید برای همه اندیشه ها، عواطف، حالات احساسی و سرکوب ها آغوش بگشاییم و از آن جا که آگاهی لحظه به لحظه گسترش بیشتری پیدا می کند، خلاصی بیشتر از چنگ حرکت پنهانی اندیشه ها، انگیزه ها و علاقه مندی ها حاصل و میوه اش آزادی است، در مقابل درون نگری، تعارض پرور است و روندی است خود بسته، ازاین رو در آن، همیشه ناکامی و ترس وجود دارد.
    شما (پرسشگر) در ضمن می خواهید بدانید که چه کسی آگاه است؟ وقتی شما تجربه ای همه جانبه .و ژرف دارید، چه اتفاقی می افتد؟ وقتی شما دارای این چنین تجربه ای هستید، از آن چه که تجربه می کنید، آگاه اید. زمانی که عصبانی هستید، در همان لحظه عصبانیت، حسادت یا لذت، می دانید که خوشحال، خشمناک و غیره اید. تنها زمانی که تجربه پایان می پذیرد، تجربه کننده و مورد تجربه از هم فاصله می گیرند. آن وقت تجربه کننده به مشاهده مورد تجربه می نشیند. در لحظه تجربه نه مشاهده کننده ای وجود دارد و نه مورد مشاهده ای، تنها چیزی که هست، عمل تجربه است. خیلی از ما تجربه نمی کنیم. همیشه خارج از حالت تجربه کردن قرار داریم و بنابراین، این سوال مطرح است که مشاهده کننده کیست و آن کس که آگاه است، چه کسی است؟ به طور یقین، چنین سوالی غلط است. همان لحظه که تجربه کردن آغاز می شود، نه کسی که آگاه باشد وجود دارد و نه چیزی که او از آن آگاه باشد. نه مشاهده کننده ای است و نه مورد مشاهده ای، بلکه فقط حالت تجربه کردن وجود دارد و دیگر هیچ. برای بسیاری از ما زندگی کردن در حالت تجربه فوق العاده دشوار است، زیرا چنین کاری نیاز به انعطاف پذیری خارق العاده، نوعی سرعت عمل و حساسیت در درجات بالا دارد و هرگاه دنبال نتیجه و طالب توفیق باشیم، هدف مد نظرمان باشد و به حسابگری روی آوریم- تمامی آن چه باعث ناکامی می شود – این نوع زندگی را انکار خواهیم کرد. کسی که طالب هیچ چیز نیست، در تکاپوی رسیدن به هدفی نمی باشد، در جستجوی نتیجه گیری و دلالت های ضمنی آن نیست، در حالت تجربه مستمر است. از این رو، هر چیزی برایش حرکت و معنایی دارد، نه چیزی کهنه است، نه نیم سوخته و نه تکراری، زیرا «آن چه هست» هرگز کهنه نیست. این چالش است، آن چه کهنه است، پس مانده بیشتری به صورت خاطره یا مشاهده کننده که خود را از مورد مشاهده، از تجربه و حالت جدا می داند، دارد.
    شما برای خود می توانید به گونه ای ساده و آسان این را آزمایش کنید. باردیگر که عصبانی شدید یا حسادت کردید و یا حرص و آز و خشونت به خرج دادید، مراقب خودتان باشید. در چنین حالتی، «شما» وجود ندارید. تنها همان حالت وجودی، وجود دارد. در همان لحظه یا در همان ثانیه بعدی که نام گذاری اش می کنید، واژه ای برایش معین می نمایید و آن را حسادت، خشم و حرص و آز می نامید، بی درنگ باعث بوجود آمدن مشاهده کننده و موردمشاهده، تجربه کننده و مورد تجربه می شوید. وقتی که تجربه کننده و مورد تجربه وجود داشته باشد، آنگاه تجربه کننده سعی می کند تجربه را تعدیل داده، آن را تغییر بدهد، چیزهایی در موردش به یاد بیاورد و اموری از این قبیل و بدین ترتیب تقسیم میان خود و مورد تجربه را حفظ کند. اگر شما از این احساس نامی نبرید – که معنایش این است که در جست و جوی نتیجه گیری نیستید، محکوم نمی کنید و به آرامی و سکوت از این احساس اگاه اید- آنگاه خواهید دید که در آن حالت عاطفی، در آن حالت تجربه کردن، نه مشاهده کننده ای وجود دارد و نه مورد مشاهده ای، زیرا مشاهده کننده و مورد مشاهده پدیده ای مرکب اند و بدین ترتیب آن چه هست، فقط تجربه کردن است و دیگر هیچ.
    بنابراین، درون نگری و آگاهی کلاً با هم فرق دارند. درون نگری به ناکامی و تعارض بیشتر منجر می شود، زیرا آرزوی تغییر به صورت ضمنی در آن نهفته است و تغییر به جز استمراری تعدیل شده نیست. آگاهی حالتی است که در آن محکوم سازی، توجیه و یا تعیین هویت راه ندارد، بنابراین، تفاهم وجود دارد. در آن حالت انفعالی و بیداری هشیارانه نه تجربه کننده ای دیده می شود و نه مورد تجربه ای.
    درون نگری که نوعی پیشرفت خود و یا توسعه خویش است، هیچ گاه به حقیقت نخواهد رسید، زیرا همیشه روندی خودانحصاری است، در مقایسه، آگاهی حالتی است که حقیقت در آن تجلی خواهد کرد، حقیقت آن چه هست، حقیقت ساده حیات روزانه. تنها پس از پی بردن به حقیقت حیات روزانه می توانیم دور برویم. برای دور رفتن باید از نزدیک آغاز کرد، اما بیشتر ما می خواهیم از جا بپریم و بدون استنباط آن چه نزدیک است، از دور آغاز کنیم. وقتی به نزدیک اشراف پیدا کنیم، می بینیم که میان نزدیک و دور فاصله ای نیست. اصلا فاصله ای وجود ندارد، ابتدا و انتها یکی است.

    بنابراین سوال من اینه: چطور میشه که آدم اون کیفیت آگاهی رو پیدا میکنه؟ لطفا توجه کنید، منظور آگاهی خاصی نیست (حداقل برداشت من اینه) یعنی منظور این نیست که ما آدم ها رو به این شکل ببینیم یا به شکلی که دون خوان می بینه. ببینید نمی شه به خودت گفت فقط نظاره کن، شاهد باش، ببین یا تنها خودت رو بپا (بقول دوستم: ویریا باش). چطور میشه که آدم آگاه میشه، چطوری شاهد می شه؟ بنظر شما این سوال درسته؟

  9. #1169
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    پست ها
    44

    پيش فرض

    آیا ما همه مثل هم می بینیم، می شنویم و درک می کنیم؟
    خوب(مکث)، از اول شروع کنم یا از آخر؟ حالا یه کاریش می کنیم.
    اون وقتا که تو اون دانشگاه لعنتی فلسفه بافی می کردیم، وقتی به خودکار بیک قرمزم نگاه میکردم، این سوال بچه گونه به ذهنم رسید(بچه گونه، چون این سوال رو از بقیه پرسیدم بهم خندیدن)، که دیروز دوباره یادم اومد. دقت کنین: من از اول بهم گفتن این علامت #، با اين رنگ و با اين مشخصات، اسم مفهوم «شماره 1»، و به شما هم گفتن که این علامت @ و مشخصاتش اسم مفهوم «شماره 1» است!! غیر از اینه (ما هرچی یاد گرفتیم از برداشت های دیگرانه که خودمون بوسیله اطلاعات پیشین، پردازشش کردیم)؟! خوب حالا آیا ما واقعاً در ارتباط با مفهوم و معنا «شماره 1» هستیم یا نه؟ یه ذره از فلسفه (البته واقعیت بید) بیایم بیرون. شما برداشت خودتون رو از عشق دارید، من برداشت خودم رو! میگید نه! خوب برای یه نفر عشق فقط مفهوم جنسی داره و برای یه نفر دیگه حتی میشه به گل و گیاه هم عشق ورزید و .... خوب حالا کی راست میگه؟! این سوال درسته؟ (مکث)، آفرین، سوال درست نیست. سوال درست اینه: آیا ما در ارتباط با واقعیت و معنای اشیاء، پدیده ها، آدمها و ... هستیم یا نه؟ اگه نیستیم چرا؟ و در آخر ارتباط به معنای واقعی یعنی چه؟
    راستی به چشماتون، گوشهاتون و در کل به استنتاجات ذهنی تون زیاد اعتماد نکنید(حداقل من دیگه اطمینان ندارم)!!!!!

  10. #1170
    در آغاز فعالیت darab's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    پست ها
    12

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط elected
    ......
    .....
    بنابراین سوال من اینه: چطور میشه که آدم اون کیفیت آگاهی رو پیدا میکنه؟ لطفا توجه کنید، منظور آگاهی خاصی نیست (حداقل برداشت من اینه) یعنی منظور این نیست که ما آدم ها رو به این شکل ببینیم یا به شکلی که دون خوان می بینه. ببینید نمی شه به خودت گفت فقط نظاره کن، شاهد باش، ببین یا تنها خودت رو بپا (بقول دوستم: ویریا باش). چطور میشه که آدم آگاه میشه، چطوری شاهد می شه؟ بنظر شما این سوال درسته؟
    دوست من،
    اگر سوال شما در متن سخنرانی‌ها و کتب او بود، شاید کریشنامورتی چنین پاسخی می‌داد:

    توجه کنید، این کیست که سوال می‌کند؟ آیا همان هویت (منظور شما نیستید !) تکه پاره پر از تجارب خوب و بد، حرمان و اندوه و لذت و خودمحوری و ...نیست؟؟!! مطلبی که شنیده از درون‌کاوی و آگاهی است، حال با مقایسه فهمیده که باید چنین باشد چرا که دوست دارد تجاربی که از زندگی دارد چنین باشد و چنان.. می‌خواهد جدای از تجربه‌ای که می‌تواند با آن باشد، هویتی را در ارتباط با جریانی مورد بازبینی و بررسی و مشاهده قرار دهد.. مشاهده کننده از مشاهده شونده جداست.. نه ؟؟!! چیزی را پسندیده و به دایره تجربیاتش می‌خواهد بکشد !!
    در زمان پرسش، بدون محکومیت و جداسازی، اگر چنین به ماهیت عمل نگاهی کودکانه و معصوم می‌انداختیم ( و نه عملی را که دون‌خوان به نام دیدن در نوشته‌های کارلوس کاستاندا می‌خوانیم ) آنگاه از آنچه در اکنون در حال اتفاق افتادن است آگاهیم. صرف کنش آگاه بودن در زمان حال در ارتباط با تجاربی که معمولا پس از تجربه مورد بازبینی تجربه در گذشته می‌شود و در مقایسه با نمادها و مفاهیم سیر نتیجه‌گیری و سپس ذخیره اطلاعات می‌گیرد، کنشی است که افتراق و جدایی از پدیده‌های مورد مشاهده پیش نیامده.. این عمل در زمانی که می‌خواهیم از اندوخته‌هایمان مثلا در ساختمان سازی و یا وکالت یا.. تجاربی که احتیاج به عمل ذهن دارند، به کار نمی‌آید و این درست نقطه‌ای است که بسیاری از مطالب کریشنامورتی را گنگ و غیرقابل استفاده می‌دانند..
    آگاه بودن از نحوه عمل ذهن، خود راهنمای بزرگی است که چه زمان از آن و چطور استفاده کنیم.. اگر سرور وجود، همان آتمان یا روح، زمام امور را به دست گیرد، کالبد ذهنی که نزدیکترین کالبد به روح است، به بهترین نحوه ممکن در اختیار انسان خواهد بود..
    چه باید کرد و چطور، خود نوعی بکاربری اشتباه ذهن در ارتباط با زندگیست که به اسارت بیشتر منتهی خواهد شد،.. کریشنامورتی از نفی اندیشیدن به عنوان بهترین نوع اندیشیدن در این مواقع می‌گوید، در زمان تجربه، وقتی به نحوه درگیر شدن ذهن می‌نگری، و آنرا بدون محکوم سازی فقط مشاهده می‌کنی، پس از عمل و تجربه، از استفاده از آن اجتناب خواهی کرد و آنرا نفی می‌کنی،.. آنچه که درست نیست را نمیکنی.. همین...

    در مورد اینکه گفتید از اعمال روشن‌بینان نمی‌توان برای تجارب درست انتخاب شده در مسیر روشن‌بینی استفاده کرد، صحیح می‌گویید، ولی زمانی که برای رسیدن به آن نقطه‌ای که مثلا دون‌خوان در باره دیدن می‌گوید راهی جلوی پای شاگرد نگذاشته باشد !.. در حالی که کتاب‌های کاستاندا پر از مطالبی است که با انجام آن بدون اینکه کارلوس بداند و بپسندد که به کجا خواهد انجامید، شرایط توقف دنیا و سکوت درونی را برایش مهیا کرد.. البته از حقه‌هایی استفاده می‌کند که دقیقا به خاطر اینکه آنها را برای زندگی بهتر نپسندد و در جریان دیگری از وادی پرقدرت ذهنش نیفتد.. حال ما داریم کتابهایش را می‌خوانیم.. چطور می‌خوانیم؟ چه می‌خواهیم بشویم؟ از چه آن خوشمان آمده؟ رو به کجا می‌رویم؟ .. اینجاست که تونال و ناوال، دقت اول و دوم و سوم، و ... در تعالیم دون‌خوان، به یاری شاگرد می‌شتابد.. ولی ما از این غافله جداییم.. پس چه کنیم ؟؟!!! نحوه استفاده از کتب کاستاندا را باید یاد بگیریم.. زمانی که از هویت خود آگاه گشتیم و این هیولای پوسیده را که در اثر فعالیت نابجای ذهن تشکیل شده بود و ما آنرا خلق کرده بودیم، به کنار انداختیم، قدم در مسیری از زندگی خواهیم گذاشت که به بصیرت دیدن درست را از نادرست برخورد کردن با عناصر زندگی و از جمله تعالیم دون‌خوان خواهیم یافت..
    کریشنامورتی می‌گوید تا آگاه نباشی، استفاده از تعالیم زمان‌بر برای درک ناشناخته‌های فارغ از زمان، درست نیست و به جایی که منتظر ختم شدنش هستیم و در سعی و تلاش و تکاپو، اسیر فیلم‌های رنگین و بازی‌های ذهنی دیگری شده‌ایم.. پس هشیاری و آگاهی را فرا خوانیم..

    -/

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •