تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمهای از نفحات نفس یار بیار
به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز
بی غباری که پدید آید از اغیار بیار
گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب
بهر آسایش این دیده خونبار بیار
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمهای از نفحات نفس یار بیار
به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز
بی غباری که پدید آید از اغیار بیار
گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب
بهر آسایش این دیده خونبار بیار
رنگ زردم را ببــــين برگ خزان را ياد کن
با بزرگان کــــــــــم نشين افتادگان را ياد کن
مرغ صيـــــــــــاد توام افتاده ام در دام عشق
يا بکـــــــــــش يا دانه ده يا از قفس آزاد کن
سلام دوستان
از دامان طبیعت بازگشتیم
جلالی اواتور جدید مبراک
یاد ابیونه میفتم!!!
امام خميني(ره)ناز كن ناز كه دلها همه دربند تواندغمزه كن غمزه كه دلبر چو تو پيدا نشود
سلام جميعا
محمد جان چه خبر از طبيعت؟خوش گذشت(چندتا قله رو فتح كردي؟)
آقا جلال ببخشيد با رسم و رسوم آشنا نيستم پس با تاخير آواتار جديدت مبارك
ايضا آقا وحيد
دل ما را که ز مار سر زلف تو بخست
از لب خود به شفاخانه ترياک انداز
ملک اين مزرعه دانی که ثباتی ندهد
آتشی از جگر جام در املاک انداز
جاتون خالی بود
تا ابشار دوقلو رفتیم(اونجا اتراق کردبم برا ...)
زیر پای پاک بارون
یه کسی گلی بکاره
تن زخمی زیر بارون
دیگه مرهمی نداره
میشه تن پوش خیابون
چون دیگه جایی نداره...
هواخواه توام جانا و ميدانم که ميداني
که هم ناديده ميبيني و هم ننوشته ميخواني
الان می خواستم یه شعر بذارم.. دیدم ی هست منصرف شدم
يه غريبه تو اون چشا كه سرده و نه آشنا
نداره حرف تازهاي تا بشكنه مهر لبات...
خوب من از ی گذاشتم...
ترا آتش عشــق اگر پر بــسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
سعدی
تو که رفتی وفا نکردی
نگهی سوی ما نکردی
به یاری شکستگان چرا نیایی
چه بی وفا.. چه بی وفا.. چه بی وفایی
(ببخشید اینم ی شد انگاری)
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)