تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 116 از 129 اولاول ... 1666106112113114115116117118119120126 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,151 به 1,160 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #1151
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض هوشِ هیجانی

    اولین بار در سال ۱۹۹۰ روانشناسی به نام «سالوی» ، اصطلاح هوش هیجانی را برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلق و خو به کار برد. درحقیقت این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است. به عبارتی عاملی است که به هنگام شکست، در شخص ایجاد انگیزه می کند و به واسطه داشتن مهارتهای اجتماعی بالا منجر به برقراری رابطه خوب با مردم می شود.
    تئوری هوش هیجانی دیدگاه جدیدی درباره پیش بینی عوامل مؤثر بر موفقیت و همچنین پیشگیری اولیه از اختلالات روانی فراهم می کند که تکمیل کننده علوم شناختی، علوم اعصاب و رشد کودک است. قابلیتهای هیجانی برای تدبیر ماهرانه روابط با دیگران بسیار حائز اهمیت است.
    روانشناسی به نام «گلمن» اظهار می دارد که هوش شناختی در بهترین شرایط تنها ۲۰ درصد از موفقیتها را باعث می شود و ۸۰رصد از موفقیتها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موقعیتها در گرو مهارتهایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهند. درواقع هوش هیجانی عدم موفقیت افراد با ضریب هوش بالا و همچنین موفقیت غیرمنتظره افراد دارای هوش متوسط را تعیین می کند. یعنی افرادی با داشتن هوش عمومی متوسط و هوش هیجانی بالا خیلی موفقتر از کسانی هستند که هوش عمومی بالا و هوش هیجانی پایین دارند. پس هوش هیجانی پیش بینی کننده موفقیت افراد در زندگی و نحوه برخورد مناسب با استرسها است.
    این هوش بنا به نظر «بار اون » ۵ مولفه به شرح زیر دارد که ۱۵ عامل در آن موثر هستند.افراد تعداد بیشتری از این مولفه ها را در خود بیابند هوش هیجانی بالاتری دارند.
    ۱) مهارتهای درون فردی شامل:
    ▪ خودآگاهی هیجانی (بازشناسی و فهم احساسات خود)
    ▪ جرأت (ابراز احساسات، عقاید، تفکرات و دفاع از حقوق شخصی به شیوه ای سازنده)
    ▪ خودتنظیمی (آگاهی، فهم، پذیرش و احترام به خویش)
    ▪ خودشکوفایی (تحقق بخشیدن به استعدادهای بالقوه خویشتن)
    ▪ استقلال (خودفرمانی و خودکنترلی در تفکر و عمل شخصی و رهایی از وابستگی هیجانی)
    ۲) مهارتهای میان فردی شامل:
    ▪ روابط میان فردی (آگاهی، فهم و درک احساسات دیگران، ایجاد و حفظ روابط رضایت بخش دو جانبه که به صورت نزدیکی هیجانی و وابستگی مشخص می شود)
    ▪ تعهد اجتماعی(عضو مؤثر و سازنده گروه اجتماعی خود بودن، نشان دادن خود به عنوان یک شریک خوب)
    ▪ همدلی(توان آگاهی از احساسات دیگران، درک احساسات و تحسین آنها)
    ۳) سازگاری شامل:
    ▪ مسأله گشایی(تشخیص و تعریف مسائل، همچنین ایجاد راه کارهای مؤثر)
    ▪ آزمون واقعیت(ارزیابی مطابقت میان آنچه به طور ذهنی و آنچه به طور عینی، تجربه می شود)
    ▪ انعطاف پذیری(تنظیم هیجان، تفکر و رفتار به هنگام تغییر موقعیت و شرایط)
    ۴) کنترل استرس شامل:
    ▪ توانایی تحمل استرس(مقاومت در برابر وقایع نامطلوب و موقعیت های استرس زا)
    ▪ کنترل تکانه(ایستادگی در مقابل تکانه یا انکار تکانه)
    ۵) خلق عمومی شامل:
    ▪ شادی (احساس رضایت از خویشتن، شاد کردن خود و دیگران)
    ▪ خوشبینی(نگاه به جنبه های روشن زندگی و حفظ نگرش مثبت حتی در مواجهه با ناملایمات)
    ● چگونه می توان در هوش هیجانی پیشرفت کرد؟
    باید گفت بیشتر مهارت ها در اثر تعلیم و تربیت پیشرفته می شود و احتمال دارد که این موضوع حداقل برای بعضی از مهارت های هوش هیجانی صحیح باشد.
    مهارتهای هوش هیجانی در منزل و با تعامل خوب والد و کودک شروع می شود. والدین به کودکان یاد می دهند که هیجانهای خود را تشخیص داده و آنها را نامگذاری کنند. به عنوان نمونه، من الان ناراحت هستم، خوشحالم، عصبانی ام. پس وقتی از رفتار برادرش شکایت می کند و می گوید من از او متنفرم، می توان جمله او را این گونه بازگویی کرد: به نظر می رسد رفتار برادرت خیلی تو را عصبانی کرده، هم نشان داده اید که احساس کودک خود را درک کرده اید و هم الگوی مناسبی برای بیان احساسات فراهم ساخته اید.
    یکی دیگر از راه های پیشنهادی برای پرورش هوش هیجانی، ایجاد یک محیط امن عاطفی است به گونه ای که کودکان بتوانند با آزادی و امنیت خاطر درباره احساساتشان با والدین گفت وگو کنند. پس باید به آنها نشان داد که به احساسات آنها توجه شده و نظریات آنها با صبر و حوصله شنیده می شود. حتی اگر نظریات کودکان مورد قبول والدین نیست بهتر است با استدلال خواهی آنها را توجیه کنند و در مواردی که آسیب کودک را مورد حمله قرار می دهد بهتر است به جای این که بگویند «بالاخره خودت را به کشتن می دهی» این عبارت را بگویید «من می ترسم به خودت آسیب برسانی» . و اگر اشتباهی از جانب والدین رخ داد باید از کودکان عذرخواهی کنند تا عملاً آموخته باشند که پذیرش اشتباهات و احساس تأسف امری طبیعی است.
    عدم رعایت این موارد و عدم ابراز ناراحتی و حتی خشم توسط والدین ممکن است باعث شود بعضی اوقات کودکان دچار اختلالاتی شوند که در آن از احساسات خود دور شوند یا در درک احساسات با سوء تفاهم روبه رو شوند.
    متخصصان باور دارند که آموزش طبیعی هیجانی که باهنرهای آزاد و نظام های ارزشی نیز همراه است اهمیت ویژه ای دارد. در درسهایی که شامل داستانهای مهیج است کودکان در مورد احساسات قهرمانان شروع به یادگیری می کنند. پس آنها می توانند یاد بگیرند که چه چیزی باعث احساس شخصیت ها به صورت شادمانی، خشم، ترس و... شده و چگونه اینها با احساسات خود کنار آمده و یا مقابله کنند.
    آموزش مهارتهای اجتماعی نیز یکی از راه های افزایش هوش هیجانی است. این آموزش ها شامل برنامه های کنترل خشم و عصبانیت، همدلی، تشخیص و به رسمیت شناختن تشابهات و تفاوت های مردم، اظهار ادب و صمیمیت و تعارف، اداره خود، برقراری ارتباط، ارزیابی خطرات، خودگفتاری مثبت، حل مسأله و مشکل، تصمیم گیری، ایجاد هدف و مقاومت در مقابل فشار گروه هم سن است.
    موضوع دیگر هوش هیجانی و مقابله با بحران است. دیده شده افرادی وجود دارند که به طور مداوم در مقابله با نتایج منفی دچار مشکل هستند و به نظر می رسد هیچ گاه از شر حوادث بد در زندگی خلاص نمی شوند. در مقابل افرادی وجود دارند که حتی پس از غم انگیزترین تجارب به حال اولیه برمی گردند و حتی به جلو می روند. این موضوع مربوط به قابلیت های هیجانی است که اجزای آن ترکیب کننده هوش هیجانی هستند.
    هوش هیجانی به این صورت فرآیند مقابله را تشریح می کند:
    ابتدا لازم است آنچه را احساس می کنیم درک کنیم و لذا برای ایجاد ارتباط با احساسات خود به دو طریق کلامی و غیر کلامی عمل می کنیم. از آن گذشته، لازم است احساسات دیگران را نیز درک کنیم و با آنها همدلی کنیم.
    باید بدانیم که هیجانها در افکار اولویت ایجاد می کنند(منجر به بوجود آمدن تفکرات خاص می شوند)، حافظه را شکل می دهند، دیدگاه های مختلف حل مسأله خلق می کنند و خلاقیت را سهولت می بخشند.

  2. 2 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1152
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض مصاحبه و اصول آن در روانشناسی

    مصاحبه یکی از روشهای بسیار معتبر و رایج تشخیص و ارزشیابی می باشد و شاید بتوان آن را از اولین روشهایی دانست که بشر در این مورد به کار برده است. بن جانسون می گوید تا تو را ببینم و بسیاری از روانشناسان نیز معتقدند اگر بخواهیم اطلاعاتی در مورد شخصی بدست آوریم و او را بشناسیم چرا از خود او نپرسیم(دانشمند، ۱۳۵۷).
    مصاحبه را به رابطه کلامی چهره به چهره تعریف کرده اند که مانند سایر روشهای ارزشیابی شخصیت و تشخیص برای گردآوری اطلاعاتی به منظور شناخت ویژگی های فرد صورت می گیرد. بر خلاف آنچه در مکالمات روزمره خود با افراد مشاهده می کنیم مصاحبه در تشخیص و ارزشیابی شخصیت رابطه کلامی است که برای تحقق هدف مشخصی ایجاد می گردد. این کنش متقابل کلامی همه گاه واجد ارزش درمانی می باشد و لذا انجام آن را به وسیله افراد تعلیم دیده توصیه کرده اند.
    پس از این بررسی اجمالی و قبل از شروع بحث در باره انواع مصاحبه و کاربرد هریک باید یادآور شویم که مصاحبه را به طور کلی به دو نوع تقسیم می کنند.
    ۱) مصاحبه سازمان یافته
    ۲) مصاحبه آزاد.
    در مصاحبه سازمان یافته که آنرا مصاحبه محدود نیز می نامند مصاحبه گر مقید است در چهارچوب مشخص، اطلاعات مشخصی را از مصاحبه شونده گردآوری کند. تحجر و خشکی مشهود در این مصاحبه از ایراداتی است که بر آن وارد دانسته اند. در ارائه هر نوع خدمت روانی، از تشخیص و ارزشیابی گرفته تا درمان، ایجاد ارتباط و تفاهم از اصول اساسی و اولیه می باشد و باید اعتراف داشت وقتی مصاحبه شونده ناگزیر بود در مدت زمان مشخصی به سوالات محدودی پاسخ دهد از ایجاد چنین رابطه ای جلوگیری می شود به طوری که مصاحبه گر حتی از گردآوری اطلاعات لازم عاجز خواهد بود. عده ای از روانشناسان، به مسئله تقویت بازداری و واپس زنی اشاره کرده اند و این نوع مصاحبه با یکی از عوامل تقویت کننده آن دانسته اند. مراجع در مصاحبه محدود ناگزیر از بازداری بیشتر در بیان عواطف و سرکوبی نیازهای خویش می شود که بدون شک به برداشت منفی وی از روانشناسی منجر می گردد(دانشمند، ۱۳۵۷).
    برای رفع اشکالاتی که بدان اشاره کردیم تدابیری اندیشیده اند. گاه در مصاحبه سازمان یافته، در صورتی که به وسیله افراد باتجربه انجام پذیرد، آزادیهایی را مجاز می دارند. بدین معنی که موارد مطالعه و نوع سوالات را مشخص می کنند اما مصاحبه شونده را در بیان آنچه در موردی خاص به ذهنش آمد و یا نیاز به بازگویی آن را احساس کرد آزاد می گذارند. مثلا مصاحبه گر می داند که موضوع مصاحبه گردآوری اطلاعاتی در مورد وضع شغلی مراجع می باشد اما مصاحبه شونده آزاد است در این مورد هر چه می خواهد بیان کند.
    برعکس آنچه در مصاحبه سازمان یافته مطرح است در مصاحبه آزاد هیچ قید و شرطی وجود ندارد و مصاحبه گر بدون هیچ محدویتی به اقتضای اوضاع و احوال و بنا به میل و سلیقه خویش دامنه وسیع تر و لایه های گوناگونی را مورد بررسی قرار می دهد. در این نوع مصاحبه، مراجع نیز در بیان خود آزادی کامل را دارا می باشد.
    به طور کلی می توان گفت در مواردی که نیاز به کمی ساختن اطلاعات حاصله محسوس گردد مصاحبه سازمان یافته واجد ارزش عینی و اعتبار بیشتری خواهد بود بخصوص اگر مصاحبه گران تجربه کافی برای انجام مصاحبه آزاد را نداشته باشند. به هر حال به طوری که یادآور شدیم خشکی و تحجر موجود در این نوع مصاحبه مشکلاتی را در راه ایجاد رابطه با بیمار و تسهیل در بیان عواطف، افکار و عقاید وی ایجاد می کند.
    ● کاربرد مصاحبه
    مصاحبه را می توان بر اساس محل انجام، و هدف های آن به هفت نوع گوناگون تقسیم کرد که به شرح هریک می پردازیم.
    ۱) مصاحبه استخدامی
    کاربرد این نوع مصاحبه بیشتر در مدیریت و صنعت بوده هدف آن ارزیابی لیاقت و شایستگی داوطلبان برای احراز یک شغل و یا سمت سازمانی می باشد.
    ۲) مصاحبه مشکل یابی
    این مصاحبه در ادارات و یا واحدهای صنعتی برای کشف و فهم عواملی که اختلالاتی در انجام صحیح امور و یا روابط بین کارمندان ایجاد کرده اند انجام می پذیرد.
    ۳) نظر خواهی
    در این نوع مصاحبه سعی می شود از طریق مراجعه به نمونه ای از جمعیت از افکار و عقاید، برداشتها و بازخوردهای مردم نسبت به موضوع خاصی به گردآوری اطلاعات بپردازند.
    ۴) مصاحبه تحت فشار
    این نوع مصاحبه در شرایط تصنعی و در موقعیت های ناگواری که عمدا برای بررسی دقیق و ارزشیابی واکنش افراد ایجاد می شوند صورت می گیرد. هدف عبارت است از مشاهده و مطالعه دقیق واکنش در برابر شرایط ناخوشایند و فشارهایی که در پاره ای امور بر انسان وارد می شود.
    ۵) مصاحبه تشخیصی
    کاربرد این نوع مصاحبه در کلینیک ها، بیمارستانها و مراکز بهداشت روانی برای تشخیص اختلالات، گردآوری اطلاعات اولیه در مورد مراجع و برآورد و ارزیابی وضع روانی وی می باشد. مصاحبه برای تنظیم تاریخچه فردی که به امر تشخیص کمک می کند نیز به عنوان نوعی مصاحبه تشخیصی شناخته شده است.
    ۶) مصاحبه قبل و بعد از انجام آزمونهای روانی
    هدف از این نوع مصاحبه اتخاذ تصمیم در مورد مراجع می باشد.البته پیشداوری ناشی از بررسی آزمونهایی که در مورد مراجع اجرا گردیده است مشکلاتی را در انجام صحیح این نوع مصاحبه فراهم می آورد.
    ۷) مصاحبه اختتامی یا ترخیصی
    این مصاحبه نیز در بیمارستانها و کلینیک های روانی به منظور ارزشیابی وضع بیمار و اتخاذ تصمیم در مورد ادامه درمان و یا ترخیص وی صورت می گیرد.
    ● مقاومت و حل آن در مصاحبه
    می دانیم مصاحبه وسیله ارتباط بین روانشناس و فرد مراجع است که طی آن به بررسی درباره وی می پردازیم و تدابیری را برای تسهیل و ایجاد تداوم در قدرتهای بیانی او می اندیشیم. گرچه جلب اعتماد مراجع، تقویت امیدواری و ایجاد این برداشت که ما قادر به ارائه کمک های لازم هستیم، همکاری او را تا حدودی تضمین می کند، معهذا رعایت نکات زیر در از میان برداشتن خطوط دفاعی مصاحبه شونده تاکید و توصیه می شود(دانشمند، ۱۳۵۷).
    ۱) اجتناب از اظهار تعجب درباره گفته های بیمار.
    ۲) خودداری از اظهار علاقه زیاد نسبت به یک موضوع.
    ۳) خودداری از قضاوت های اخلاقی و ارزشی.
    ۴) اجتناب از ایفای نقش مجازات کننده.
    ۵) خودداری از انتقاد از وی.
    ۶) پرهیز از قول دادن بیجا.
    ۷) خودداری مصاحبه گر از سخن گفتن درباره خود.
    ۸) اجتناب از تهدید کردن مراجع.
    ۹) اجتناب از اشاره به مسائل و مشکلات خود.
    ۱۰) خودداری از نشان دادن بی صبری و ناشکیبایی.
    ۱۱) خودداری از بحث های سیاسی و مذهبی.
    ۱۲) اجتناب از تمسخر مراجع.
    ۱۳) اجتناب از تحقیر مراجع.
    ۱۴) خودداری از سرزنش مراجع به خاطر شکستها و کمبودهایش.
    ۱۵) اجتناب از تفسیر زودرس و تجزیه و تحلیل عمقی.
    ۱۶) خودداری از تفسیر و تعبیر خواب.
    ۱۷) اجتناب از بررسی خاطرات و تجربیات ناگوار تا هنگامی که مقاومت وجود دارد.
    ۱۸) خود داری از تمجید ظاهر و آرایش مراجع.
    ۱۹) اجتناب از اطمینان دادن به مراجع.
    ۲۰) احترام به حقوق مراجع در اظهار عقاید و افکارش.
    ۲۱) تکرار منظور و هدف مصاحبه.
    ۲۲) خودداری از اعلام تشخیص.
    ۲۳) اجتناب از پرسش درباره مسائلی که وی نسبت به آنها حساسیت دارد.
    ۲۴) انجام مصاحبه چهره به چهره در جلسات اول.
    ۲۵) اجتناب از حرف زدن زیاد.
    ۲۶) خود داری از بلند حرف زدن.
    ۲۷) خود داری از پند و اندرز.
    ● اشتباهات مصاحبه و راه حل آنها
    در مصاحبه نیز روانشناس با مشکلاتی مواجه است که از اعتبار مصاحبه به عنوان یک وسیله ارزشیابی و تشخیص می کاهد. این مشکلات ناشی از اشتباهاتی هستند که معلول فرایند مصاحبه، مصاحبه شونده و مصاحبه گر می باشند.
    اشتباهات ناشی از فرایند مصاحبه را می توان معلول شبکه بغرنج و بسیار پیچیده کنشهایی دانست که در روابط چهره به چهره بین مصاحبه گر و مصاحبه شونده صورت می گیرد(ببی، ۱۳۸۴).
    موقعیتی که در آن مصاحبه صورت می گیرد نیز ممکن است خطاهایی را موجب گردد. راه حلی که برای این مشکل پیشنهاد شده است تکرار هرچه بیشتر مصاحبه با فرد مورد نظر می باشد.
    اشتباه دوم ناشی از ترس ها و دلهره های مصاحبه شونده و نقش هایی است که ایفای آن از وی انتظار می رود. سازمان بخشی دقیق مصاحبه و پیش بینی این نقشها تا حدودی از بروز این اشتباه می کاهد.
    اشتباه و مشکل دیگر ناشی از خود مصاحبه گر است که بیشتر معلول ویژگیهای شخصی مصاحبه گر، اشتباه در یادداشت کردن جریان مطالعه، استناط غلط، نداشتن آموزش کافی و مکتبی که مصاحبه گر از آن پیروی دارد می باشد(رفیع پور،۱۳۶۰).
    میزان کردن جریان مصاحبه و آموزش دقیق مصاحبه گران تا حدودی از این مشکل می کاهد. در انتها به معرفی یکی از پرسش نامه هایی که در مصاحبه تشخیصی ساختار یافته در مورد کودکان بیشترین کاربرد را دارند می پردازیم.
    ● جدول مصاحبه تشخیصی برای کودکان (DISC)
    ▪ ساخت و محتوا
    DISC (شافر و دیگران، ۱۹۹۱) شامل ۲۳۱ پرسش اصلی و ۱۱۸۶ پرسش متناسب با پاسخ های مصاحبه شوندگان است و دو فرم موازی دارد؛ فرم کودکان (DISC c) که برای افراد ۹ تا ۱۷ سال و فرم والدین (DISC P) که برای افراد ۶ تا ۱۷ سال طراحی شده اند. در سالهای بعد فرم معلم (DISC T) آن نیز با توجه به ملاک های DSM IV طراحی شده است (فریک و دیگران، ۱۹۹۴). در این فرمها خود کودکان، والدین و معلمان آنها رفتار کودکان را توصیف می کنند.
    ▪ اعتبار
    ویژگی های روانسنجی DISC از سوی پیاسن تینی و دیگران (۱۹۹۳) ، شواب – استون و دیگران (۱۹۹۳)، شافر و دیگران (۱۹۹۳) با استفاده از گروهی مشتمل بر ۷۵ نفر بررسی شده است. ضریب آلفای کرونباخ در مقیاسهای مختلف بین ۵۶/۰ تا ۸۸/۰ گزارش شده است.
    ▪ روایی
    پیاسن تینی و دیگران (۱۹۹۳) رابطه میان تشخیص مبتنی بر DISC و تشخیص متخصصان بالینی را که شاخصی از روایی است، بررسی کردند. در کل میزان توافق میان داده های حاصل از دو روش یاد شده در فرم والدین DISC متوسط (۵۰/۰) و درفرم کودکان DISC پایین (۳۴/۰) و میزان توافق کل نیز ۴۱/۰ گزارش شده است.

  4. 2 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1153
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض شخصیتِ ماکیاولی

    تیپ شخصیتی «ماکیاولی» از نظریه ی «نیکولو ماکیاولی» فیلسوف ایتالیایی قرن پانزدهم میلادی اقتباس شده است و براساس دو دیدگاه عمده ی : «هدف، وسیله را توجیه می کند» و «صحبت کردن، مطابق میل مردم»، استوار می باشد.
    گفته می شود «ماکیاولی» در زمانه ای می زیسته که شخصیت های دروغ گو، فریب کار و بی رحم، اوضاع را در کنترل خود داشتند و به تبع، جامعه گرایش شدیدی به نیرنگ، جعل شخصیت واقعی، نقش بازی کردن و مطابق میل دیگران رفتار کردن برای رسیدن به مقصود پیدا کرده بود. بدین ترتیب، نظریه ی او، روایتی ناخوشایند از اوضاع نابه سامان روانی و اجتماعی مردم زمان خود بود و افرادی که طبق مشی «ماکیاولی» رفتار کنند، با عنوان شخصیت «ماکیاولی» شناخته می شوند.
    در میان انواع تیپ های شخصیتی، شخصیت «ماکیاولی» ازجمله رویکردهای منفی به شمار می رود. برای تبیین علت های پدیدآیی چنین تیپ هایی، تحقیقات زیادی صورت نگرفته است اما در حالت کلی می توان به دو عامل محیط و ژنتیک اشاره نمود.
    ● ویژگی های شخصیت ماکیاولی
    جاه طلبی: این قبیل تیپ ها، جز رسیدن به امیال و آرزوهای خود، به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنند. همیشه بهترین را برای خود می خواهند و مدام به دنبال جاه، مقام و عظمت هستند.
    تفرقه افکنی: خط مشی این قبیل افراد، مطابق ضرب المثل «تفرقه بینداز و حکومت کن» است. اگر در رأس اداره یا سازمانی باشند و یا سرپرستی مکان و افرادی را برعهده داشته باشند، سعی می کنند با اختلاف افکنی میان افراد و به کارگیری سیستم پلیسی، اوضاع را در کنترل خود بگیرند.
    دورویی: رفتار دوگانه دارند؛ د ر مقام حرف و نظر، به گونه ای ظاهر می شوند و در مقام عمل، به گونه ای دیگر. در ظاهر، یک جور خود را نشان می دهند و در پشت صحنه به گونه ای نامتعارف عمل می کنند. خود را خیرخواه، مثبت ، خاکی، مردمی و دموکراتیک نشان می دهند اما در نهان، خلاف آن را عمل می کنند به گونه ای که درباره ی آنان گفته می شود: «از پشت خنجر می زنند.»
    دروغ گویی: دروغ برای آنان به مثابه یک مکانیزم دفاعی در برابر دنیای بیرون است. از نظر آنان، تنها از راه دروغ گویی است که می توان به مقصود خود رسید. آنان در به کارگیری دروغ، چنان حرفه ای عمل می کنند که از نظر دیگران، صداقت جلوه می کند.
    تخریب گری: این قبیل افراد، بالقوه تخریب گر هستند و همیشه سعی دارند شرایط و اوضاع را به ضرر دیگران سم پاشی کنند. درواقع یک موضع «برد باخت» در پیش می گیرند؛ برد برای خودشان و باخت برای دیگران.
    به بردگی گرفتن دیگران: به دیگران تا اندازه ای پر و بال و اجازه ی پیشرفت می دهند که در خدمت شان باشند و در درجه ای پایین تر قراربگیرند و اگر زمانی برسد که دیگران، هم سطح یا بالاتر از آنان قرارگیرند، از هر طریق ممکن، برای از میان برداشتن شان اقدام می کنند.
    معادله ی آقا و برده: به نظر آنان، افراد ضعیف و بی پشتوانه، حق اظهارنظر یا ابراز وجود ندارند بلکه تنها افرادی که از حیث ثروت، قدرت و شهرت در سطح بالا هستند، قابل احترام اند.
    تحمیق دیگران: همیشه دیگران را موجوداتی احمق و بی شعور قلمداد می کنند و خود را بالاتر و با فرهنگ تر از همگان می دانند و یک نوع احساس برتری کاذب نسبت به دیگران دارند.
    خشم نرم: افرادی خشمگین و کینه جو هستند اما در ظاهر نشان نمی دهند؛ شاید به آنان گفته شود که با پنبه سر می برند.
    ● علت های پدید آمدن شخصیت ماکیاولی
    همان طور که اشاره شد، یکی از علت های عمده ی شکل گیری چنین شخصیت هایی، محیط اجتماعی فرد است. به طور معمول محیط های استبدادی که افراد آن به توسری خوردن، گول خورد ن و تن دادن به انفعال عادت کرده اند و درواقع منفعل بودن و پذیرش بی چون و چرای وضع موجود در روان آنان نهادینه شده است و هم چنین محیط های ناایمن که افراد بشر از راه صداقت و یک رنگی به هدف خود نمی رسند و نیز محیط های غیراخلاقی که اباهی گری، اساس همه چیز است، به طور معمول مستعد پرورش شخصیت «ماکیاولی» است و پی گرفتن مشی «ماکیاولیست» در این محیط ها به صورت یک فرهنگ عمومی درمی آید.
    ● پیش گیری از پدید آمدن شخصیت ماکیاولی
    این قبیل شخصیت ها، جزو بیماران جامعه به شمار می روند و از این حیث که افرادی ویروسی هستند و می توانند ویژگی های خود را به دیگران نیز انتقال بدهند، یک زنگ خطر به شمار می روند. بهترین و شاید تنهاترین راه پیش گیری، این باشد که محیط اجتماعی به سمت و سوی سالم سازی پیش برود و فضای مناسبی ایجاد شود که افراد آن بدون توسل به دروغ، پنهان کاری و نیرنگ بازی، بتوانند خودِ واقعی شان را نشان بدهند و این اطمینان را داشته باشند که بابت یک رنگی و صداقت خود، تنبیه یا سرزنش نمی شوند و چیزی از دست نمی دهند.

  6. این کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #1154
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض گرافولوژی

    خط شناسی (گرافولوژی) عبارت است از مطالعه و تحلیل دستخط یک نفر به منظور گردآوری اطلاعات درباره ویژگی های مختلف شخصیتی او. بیشتر دانشمندان، خط شناسی را به عنوان یک «شبه علم» محسوب می دارند. امّا تحلیل دستخط برای تشخیص صحت امضاء در مستندات مختلف به عنوان یک شناسه قانونی به کار می رود. عبارت خط شناسی همچنین به بررسی علمی دستخط برای تشخیص جعلی بودن یا نبودن اطلاق می گردد و شهادت متخصصان خط شناسی در این مورد در دادگاه ها پذیرفته می شود.
    خط شناسان معمولاً به یک نمونه خط که در شرایط عادی و با جوهر نوشته شده باشد نیاز دارند. نمونه خط نباید نام، جنسیت، ملیّت، دین و چپ دست یا راست دست بودن نویسنده را آشکار سازد.
    هیچ دو دستخطی، مثل اثر انگشت، دقیقاً یکسان نیستند. دستخط هر کس، یگانه و منحصر به فرد است. الگوهای نوشتاری هیچکس با کس دیگر به هیچوجه مطابقت ندارد. خط شناسان معمولاً برای تحلیل دستخط، عوامل بسیاری را از قبیل نوع حرکت قلم، اندازه ها، شکل بندی ها، انحناها، فاصله بین حروف، حروف بزرگ و کوچک، یکنواختی امضاها، زاویه ها، فشار قلم، تقاطع ها، شیب ها، حاشیه ها، اتصالات، فاصله بین کلمات، خطوط مبنا، ارتفاع و پهنای حروف و ... در نظر می گیرند که نشانگر جنبه های مرتبط با ویژگی های شخصیتی نویسنده می باشد.
    ● تاریخچه مختصر خط شناسی
    نخستین کتاب درباره این موضوع در سال ۱۶۲۲ توسط یک پزشک ایتالیایی در شهر کاپری نوشته شد. بسیاری از مردم به رابطه بین دستخط و نویسندگان (فیلسوفان، دانشمندان، تاریخدانان، هنرمندان و ... ) علاقه مند بوده اند. به دنبال این کتاب، مقالات دیگری نیز تا سال ۱۸۰۰ در این باره در ایتالیا، فرانسه و سوئیس منتشر شد. در سال ۱۸۲۳، یک نفر انگلیسی به نام استفن کولِت کتابی در رابطه با تحلیل دستخط منتشر نمود.
    خط شناسی مدرن از زمان ژان میشون آغاز شد و نام «خط شناسی» را نیز همین شخص به کار برد. او دستخط ها و نویسندگان متعددی را به طور سیستماتیک مورد مطالعه قرار داد و مقالات متعددی در سال ۱۸۷۲ منتشر ساخت. میشون سیستمی برای مرتبط ساختن عناصر خاصی در دستخط به ویژگی های خاص شخصیتی به وجود آورد.
    در اواخر قرن نوزدهم، آلفرد بینه، روان شناس فرانسوی، مطالعات و آزمایش های دقیقی را از طریق مصاحبه با خط شناسان انجام داد. او متقاعد شد که خط شناسی قابلیت به کارگیری به عنوان روشی برای آزمون شخصیت را دارد.
    در سال ۱۸۹۵، ویلهلم لانگر بروخ در آلمان به انتشار مجله خط شناسی پرداخت. در سال ۱۸۹۷ هانس بوسس مجله دیگری را منتشر کرد و انجمنی را برای پژوهش های خط شناسی تشکیل داد. یکی از کسانی که با مجله او همکاری می کرد، دکتر لودویگ کلاگز، فیلسوف آلمانی، بود که دستاوردهایش در پژوهش های خط شناسی مشهور است. او یک سیستم تحلیل بر پایه استانداردهای دستخط به وجود آورد. فرض او بر این بود که دستخط، همانند حرکات سر و دست، طرز راه رفتن و اشارات صورت، یک حرکت معنی دار است. او به معیاری برای حالت طبیعی و عادی در شخصیت انسان ها دست یافت که نامش را «ریتم» گذاشت. امّا این سیستم قادر به تشخیص بین درجات مختلف ریتم ها نبود و ارزیابیش تنها به قضاوت های ذهنی بستگی داشت. ماکس پولِور، خط شناس سوئیسی، تحت تأثیر کارهای کلاگز قرار گرفت و پژوهش های او را ادامه داد. او سبک و شیوه دستخط ها را مورد مطالعه قرار داد و آن ها را با توجه به نظریه روانکاوی مورد تفسیر قرار داد. جون داونی، روان شناس آمریکایی، نیز آزمایش هایی بر پایه نظریه ریتم کلاگز انجام داده است.
    در سال ۱۹۴۰ برخی خط شناسان به یادگیری روان شناسی پرداختند. اتحاد خط شناسان و روان شناسان از نظر پژوهشی مفید بود و کاربردهای کلینیکی خط شناسی توسعه یافت. در همین سال، الکساندر لوریا، روان شناس روس، استفاده از دستخط برای تعیین محل آسیب های مغزی را مورد مطالعه قرار داد.
    دستخط شامل عناصر قابل ارزیابی مانند شیب و اندازه، شکل حروف و چپ دست و راست دست بودن است. در سال ۱۹۴۲، جوزف زوبین، روان شناس آمریکایی، و لوینستون، خط شناس آلمانی، سعی کردند که معیارهای عینی قابل اندازه گیری و متداول در دستخط ها را به دست آورند. آن ها از یک سیستم اندازه گیری بر پایه درجات ریتم در حرکت عضلات نویسنده استفاده کردند. این روش، مدرکی آماری برای متمایز کردن شخصیت های عادی و غیرعادی به وجود آورد امّا هیچگونه رابطه ای را بین دستخط و ویژگی های شخصیتی نشان نداد.
    آزمایش هایی نیز بر روی نمونه هایی از دستخط ها برای یافتن رابطه آن ها با احساسات، طرز تفکر و رفتار نویسندگانشان به عمل آمده است. بررسی های بالینی در مورد رابطه دستخط و اختلالات ذهنی نیز در حال انجام است. همچنین از تجهیزات الکترونیکی برای تشخیص تنش ها، انطباق و سایر فاکتورهای نویسنده دستخط استفاده می شود.
    ● وضعیت فعلی پژوهش ها
    خط شناسی به نحو گسترده ای در کشورهای اروپایی، به ویژه فرانسه، آلمان، سوئیس، بلژیک، هلند و انگلستان به کار بسته می شود. بسیاری از شرکت های تجاری در این کشورها، قبل از استخدام افراد، با خط شناسان مشورت می کنند. بسیاری از روان شناسان، مطالعه دستخط را به عنوان یک ابزار تشخیصی، با وجود شواهد تجربی نه چندان زیاد، مفید یافته اند.
    در کشورهای اروپایی، خط شناسان مدرک رسمی دارند و بسیاری از دانشگاه ها دوره ها و درس هایی در زمینة خط شناسی ارائه می کنند. در این کشورها، خط شناسی به صورت یک مطالعه علمی پذیرفته شده است.
    خط شناسی همیشه دقیق نیست. رفتار و شخصیت آدم ها به طور مداوم تغیر می کند. بنابراین اگر از دستخط برای یافتن ویژگی های شخصیتی یک فرد استفاده می شود باید نمونه های دستخط او را در طول یک دوره زمانی مثلاً چند ساله مورد مطالعه قرار داد. خط شناسی در مقایسه با سایر آزمون ها، ارزان تر و سریع تر است و به سرعت، اطلاعاتی درباره شخصیت، احساسات، خودآگاهی، هوش، سازگاری اجتماعی، استعداد، خلاقیت و سایر ویژگی های فرد در اختیار می گذارد.

  8. این کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #1155
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض شخصیتِ هر فردی از 3 بخش تشکیل شده است!

    شاید شما هم از رفتارهای آدمیان به شگفت آمده باشید. اگر این مقاله را مطالعه کنید، خود و دیگران را بهتر درک کرده و می توانید رفتارتان را بهبود بخشید. ضمنا کمتر نسبت به رفتار دیگران متعجب می شوید. در این نظریه شخصیت هر فردی از سه بخش تشکیل شده است. ولی در هرفردی یکی از این بخشها غالب هست ، لذا بیشتر کارهای فردی از بخش غالب سرچشمه می گیرد. در ادامه به توضیح مفصل این سه بخش شخصیت می پردازیم.
    "ارک برن" می گوید رفتارها ، افکار ، احساسات و عواطف مختلف انسان از بخش های مختلف شخصیت وی سرچشمه می گیرد. وی اجزاء شخصیت انسان را به ۳ بخش تقسیم می کند.
    ۱) حالت من کودک،
    ۲) حالت من والــد ،
    ۳) حالت من بالــغ .
    من بالغ تجزیه و تحلیل می کند. آینده نگری می کند. میان احساسات و تعقل فرد تعادل برقرار می کند. احتمالاتی را که برای حل و فصل موثر دنیای خارج ضروری هست محاسبه می کند.
    ۱) حالت من کودک
    کودک به هنگام به دنیا آمدن ،احساس های درونی و نیازهایی دارد که منجر به رفتارهایی در وی می شود . مثلا با گرسنه بودن، می گرید . و با تامین بودن ، می خندد.... و این حالت در کودکی پایان نمی پذیرد و تا بزرگسالی در افراد مختلف به انحاء مختلفی ادامه می یابد. این بخش شخصیت بدون هیچ تدبر ، فکر یا بررسی جوانب ، فقط با احساسات و لذات سر و کار دارد . پیوسته به دنبال لذت جویی و دفع درد و رنج است. سه خاصیت کلی << حالت من کودک >> عبارت است از:
    ۱) هرگز از لذت جویی سیر نمی شود. ۲ – آینده را نمی بیند. ۳ – خواسته اش را به تاخیر نمی اندازد.
    احساسات منفی ، خلاقیت ، کنجکاوی ، علاقه به دانستن ، اصرار به تجربه کردن و احساس کردن از جمله خصوصیات حالت من است. این بخش از شخصیت فرد را وا می دارد که هر چیزی را شخصا خودش تجربه کند . اصلا خویشتن دار نیست و به عواقب احتمالی رفتارش توجهی ندارد. تمایلی به رعایت قیود اجتماعی ، عرف ، مذهب ، قانون ، تعقل و... ندارد....
    ۲) حالت من والد
    در سالهای اولیه کودکی ( مخصوصا ۵ سال اول ) ، باید و نباید های زیادی از طرف والدین به کودکان تحمیل شده یا یاد داده می شود. این مجموعه عظیم از وقایع خارجی و تحمیلی غیر قابل سئوال در حالت من والد کودک ثبت می گردد. و در آینده بخشی از شخصیت فرد را تشکیل می دهد. این بخش شخصیت ، مسئول خشک و متعصب کارهای انضباطی فرد ، قانون مداری ، باید ها و نبایدها در افراد مختلف است. وقتی فردی بدون توجه به احساسات و عواطف ، یا بدون توجه به تعقل و منطق به امری مبادرت می کند و یا صحبت می کند و یا دیگران را مجبور به انجام چنین اموری می نماید از این بخش شخصیت خود استفاده می کند.
    سه بخش شخصیت در هر فرد وجود دارد ولی مقدار اثر گذاری آنها از فردی به فرد دیگر فرق می کند. همچنین حاکمیت شخصیت در هر فرد ممکن است به عهده یکی از این اجزاء باشد که هر کدام طبیعتا حکومتهای متفاوتی را بنا خواهند گذاشت. پس شخصیت افراد متفاوت خواهد شد.
    شاید شما کسانی را دیده باشید که برای آنها زندگی کار است و کار است و کار . و یا کسانی را دیده باشید که بسیار سخت گیر و منضبط هستند به مانند یک نیروی نظامی مقید به تریبت و توالی خاصی هستند و هیچ انعطافی را در زندگی نمی پذیرند. این افراد باید سر ساعت خاصی بیدار شوند یا به رختخواب بروند و استثنائی بر این امر قائل نیستند.
    اضافه کاری و غرق شدن در کارهای جدی چنان است که تفریح و سرگرمی خانواده ، دوستان و فرزندانشان بی اهمیت جلوه می کنند. در شیوه تربیتی سخت و خشک و متعصب عمل می کنند. دیدن خنده آنها مانند خورشید گرفتگی هر چند سال یکبار در یک زمان کوتاه اتفاق می افتد و البته آنها هم روی نظم معین خودش که می توانید رصد کنید.
    فراموش نکنید شخصیتی نداریم که فقط همین یک جزء را داشته باشد ولی شخصیت های زیادی در فرهنگ و جامعه ما هستند که این بخش بر سایر بخشهای شخصیت غلبه داشته و آنها را زیر حکومت خود دارد.
    وقتی فردی بدون توجه به احساسات و عواطف ، یا بدون توجه به تعقل و منطق به امری مبادرت می کند و یا صحبت می کند و یا دیگران را مجبور به انجام چنین اموری می نماید از من والد شخصیت خود استفاده می کند.
    ۳) حالت من بالغ
    این بخش شخصیت مخ شخصیت است. در واقع مجموعه ای از احساسات ، نگرشها و طرحهای رفتاری خود مختار و مستقل است که فرد را با واقعیتهای موجود تطبیق و هماهنگی می دهد.
    این بخش شخصیت است که : تجزیه و تحلیل می کند. آینده نگری می کند. میان احساسات و تعقل فرد تعادل برقرار می کند. احتمالاتی را که برای حل و فصل موثر دنیای خارج ضروری هست محاسبه می کند. فعالیتهای دو بخش قبلی ( کودک و والد ) را تنظیم می کند و واسطه عینی شدن میان آنهاست
    در واقع شخصیت کامل انسانی ، شخصیتی هست که سه بخش فوق ( کودک – والد – بالغ ) توام به صورت متعادل در آن حضور داشته باشد. لیکن رئیس بخش بالغ باشد و با روشنفکری در جای خود به کودک و در جای خود به والد اهمیت دهد. و شخصیت را با تجزیه وتحلیل متعادل نگه دارد.

  10. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1156
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض آیا هنر نزدِ ایرانیان است و بس؟!

    بحث بهره هوشی (IQ) در جوامع مختلف همواره بحث داغی بوده و متعاقبا چالش های سیاسی و اجتماعی متعددی را نیز در پی داشته است. ادعاهایی در مورد بالاتر بودن هوش سفیدپوستان نسبت به سیاه پوستان، ثروتمندان نسبت به فقرا و اروپایی ها و شهروندان جهان اول نسبت به کشورهای جهان (که بعضا در مطالعات علمی نیز به اثبات رسیده اند) از گذشته های دور موجود بوده و حتی در برخی موارد دست مایه بازی های سیاسی و تعاملات اجتماعی شده اند، اما در مورد این مبحث توجه به چند مورد خالی از لطف نبوده، بلکه لازم است:
    ▪ بسیاری معتقدند اتکا به شاخص بهره هوشی به تنهایی کافی نیست؛ چرا که معیارها و مقیاس های فعلی برای اندازه گیری بهره هوشی به اندازه کافی برای سنجش این ماهیت دقت نداشته و نتایج فراگیر به دست نمی دهند. در واقع رتبه بندی های جوامع از نظر بهره هوشی که براساس مطالعات فوق صورت گرفته اند نیز توسط بسیاری از صاحب نظران زیر سوال رفته است.
    ▪ تجربه های تاریخی نشان داده اند که گزاره هایی همچون «بهره هوشی مردم کشور ما از دیگر کشورهای جهان بالاتر است»، یا «ما باهوش ترین مردم دنیاییم» همیشه نتایج صواب در پی نداشته اند، اما چه بهتر که چنین ادعاهایی بر پایه و اساس مستندات علمی باشد. به طور قطع در حال حاضر آگاهی جوامع به قدری پیشرفت کرده است که ادعاهای واهی و بدون پشتوانه مستندات علمی نه تنها به ایجاد باور در جامعه منتهی نمی شود، بلکه شک و تردیدهایی مضاعفی را دامن خواهد زد.
    ▪ مطالعات حاکی از آن هستند که تنها ۴۰ تا ۸۰ درصد از بهره هوشی در جوامع به ژنتیک مردم آن جامعه قابل انتساب است و۲۰ تا ۶۰ درصد از بهره هوشی به عوامل محیطی، همچون تغذیه، محرک های خارجی، الگوهای آموزشی و غیره، بازمی گردد. با توجه به فقر منابع، مدیریت های آموزشی نادرست و مشکلاتی از این قبیل به نظر می رسد حداقل در حال حاضر کشورهای جهان سوم نمی توانند ادعاهایی در زمینه شاخص های بهره هوشی در سطح جهان داشته باشند.
    کشورهای شرق آسیا (شامل ژاپن و کره جنوبی)، میانگین بهره هوشی ۱۰۵ و کشورهای اروپایی با میانگین ۹۹ نسبت به کشورهای خاورمیانه و دیگر کشورهای جهان سوم که بهره هوشی زیر ۸۵ دارند، وضعیت بهتری دارند و تنها باید امید داشت با تهیه زیر ساخت های مناسب، در نسل های آتی فاصله موجود کمتر شود.
    ▪ حتی به فرض اینکه کشوری یا نژادی دارای بهره هوشی بالا باشد، این مساله الزاما به معنای خوشبخت تر بودن، موفق تر بودن یا ثروتمندتر بودن آن جامعه نیست. به طور مثال، کشوری مانند چین به علت نظام کمونیستی خود دارای درآمد سرانه ناخالص ملی ۴۵۰۰ دلار است، اما با بهره هوشی بالای ۱۰۰ (۱۰۶ در هنگ کنگ) از باهوش ترین کشورهای جهان محسوب می شود، اما کشور قطر که به علت منابع غنی نفتی درآمد سرانه ناخالص ملی بیش از ۱۷ هزار دلار دارد؛ بهره هوشی ۷۸ در جایگاه بسیار بدی به سر می برد. ژاپنی ها هم اگر چه درآمد سرانه ناخالص ملی شان از اروپایی ها تاحدودی کمتر است، اما بهره هوشی بالاتری نسبت به تمام کشورهای اروپایی دارند. آمریکا نیز که از ثروتمندترین کشورهای جهان است با میانگین بهره هوشی ۹۸ از بسیاری از کشورهای دیگر عقب مانده است. در واقع اگر چه یک ارتباط کلی بین بهره هوشی و شاخص های توسعه یافتگی و ثروت کشورها موجود است، اما بهره هوشی تنها یکی از شاخص های پیشرفت و توسعه است و برعکس عوامل مداخله گر و موثر متعددی در این رابطه دوطرف موجودند که مدنظر قرار دادن آنها در استنتاج های علمی ضروری است.
    ▪ بسیاری از کشورها و به ویژه کشورهای جهان سوم از نظر نژاد، وضعیت اجتماعی اقتصادی و فرهنگ جامعه ای ناهمگون و نامتجانس دارند. به طور مثال کشور ما اقوام و قبایل متعددی دارد که چنین عدم تجانسی باعث می شود نتوان درمورد بهره هوشی این جوامع یک نتیجه گیری کلی و منفرد ارایه کرد.
    طبق نظریه فلین (Flynn) بهره هوشی در تمام جوامع رو به افزایش است و به نظر می رسد سرعت افزایش بهره هوشی در جوامع در حال توسعه و جهان سوم به طور میانگین بسیار بیشتر از جوامع توسعه یافته است. در حقیقت اگر بر بهره هوشی اسپانیایی ها در هر دهه ۶ نمره و انگلیسی ها ۲ تا ۳ نمره افزوده می شود، این افزایش در مورد کشوری همچون کنیا در یک دوره ۱۴ ساله گذشته، معادل ۲۶ نمره حدس زده می شود. این افزایش بهره هوشی طی زمان مربوط به یک کشور خاص نیست و در تمام کشورهای جهان سوم به درجات مختلف مشاهده می شود.
    در حقیقت پیش بینی می شود که در آینده ای نه چندان دور، تفاوت بهره هوشی بین کشورها از بین برود یا به حداقل ممکن برسد. حتی برخی مدعی هستند در حال حاضر بهره هوشی در کشورهای توسعه یافته به حداکثر خود رسیده و با یک سیر کفه ای، افزایش بیشتری را شاهد نخواهد بود.اما آیا روند به افزایش در بهره هوشی در کشورهای مختلف جهان و مهم تر از همه در کشورهای در حال توسعه در کشور ما نیز وجود داشته است؟ یافته ها نشان می دهد اگرچه در کشورهایی همچون لیبریا، گینه بیسائو، نیجریه، ماداگاسکار، بوتان، باهاما و حتی پاکستان ظرف سال های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۶ میلادی بین ۲ تا ۴ نمره افزایش پیدا کرده (که صد البته اهمیت آماری آن نامشخص است) اما چنین تغییری در کشورهایی همچون ایران و عراق مشاهده نشده و در بسیاری از کشورهای در حال توسعه حتی افت هم داشته است.
    ▪ شاخص هایی همچون امید به زندگی در بدو تولد و قدرت خرید و حتی آزادی از عوامل موثر و مرتبط با بهره هوشی در جوامع شناخته شده اند که بدون توجه به آنها نمی توان به افزایش بهره هوشی جوامع امید داشت.
    ▪ بعید است حتی متعصب ترین میهن پرستان ایرانی جز در عالم شعر و شاعری بر این باور باشند که «هنر نزد ایرانیان است و بس». به همین ترتیب ضرورتا ایرانیان باهوش ترین مردم جهان هم نیستند، پس شاید منافع ملی اقتضا کند به جای اتکا بر هوش مادرزاد (احتمالی) در جهت ارتقای سطح تفکر، آموزش و متعاقبا بهره وری هوشی افراد جامعه تلاش شود، چرا که مشخص شده افزایش بهره هوشی جوامع با بهبود وضعیت بهداشت و سلامت، کاهش میزان جرایم و خشونت ها و در مجموع افزایش بهره وری و تولید ملی کشورها همراه است.
    ▪ طبق نظریه فلین، برنامه ریزی جهت افزایش معادل ۳ نمره در میانگین بهره هوشی جامعه در هر دهه امکان پذیر است. با چنین برنامه هایی باید این امیدواری را ایجاد کرد که حداقل طی دهه های آتی کشور ما از تراز کشورهایی همچون فیجی، پورتوریکو و جزایر مارشال (حتی براساس مطالعاتی که اعتراف شده اعتبار آنها قطعی نیست) خارج شود و به سطوح کشورهای توسعه یافته نزدیک شود.

  12. این کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #1157

    پيش فرض خلاقیت


    خلاقیت، واژه ای است که این روزها بسیار این جا و آن جا به چشم ما می خورد. بسیاری از پدر و مادرها همواره در پی یافتن راه ها و مراکزی هستند که خلاقیت کودکان شان را بارور و شکوفا کنند.اما، خلاقیت براستی چیست و یک فرد خلاق چه ویژگی هایی دارد؟ چگونه می توان در مرکز پرکار و با سابقه ای چون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شرایطی را فراهم کرد که پرورش خلاقیت کودکان عضو در اولویت قرار بگیرد؟
    در مقاله پژوهشی زیر به این پرسش ها پاسخ گفته شده است. نویسنده این نوشته محمد حسین منتظری، برای این پژوهش عنوان پژوهشگر برتر در کانون پرورش فکری را در سال ۱۳۸۷ از آن خود کرده است و مقاله نیز به عنوان پژوهش برتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزیده شده است.
    بررسی عوامل موثر بر رشد خلاقیت کودکان و نوجوانان کانون پرروش فکری کودکان و نوجوانان استان گلستان در سال ۱۳۸۷و ۱۳۸۸


    ● بیان مسأله:

    کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در زمستان سال ۱۳۴۴ به عنوان مؤسسه ای فرهنگی و غیرانتفاعی فعالیت خود را با هدف "پرورش فکری و ذوقی و اندیشه کودکان و نوجوانان و تقویت فضایل اخلاقی و توسعه معلومات آنان از طریق مواد خواندنی و وسایل سمعی و بصری" شروع کرد.

    نکته مهم پیش از رسیدن به هدف یعنی رشد خلاقیت، داشتن اطلاعات جامع از کودکان و تحلیل آن است که متأسفانه هنوز آمار دقیقی حتی برای ساده ترین مسائل کودکان در دست نیست چون کار با کودک برای بسیاری از افراد جامعه امری ساده و پیش پا افتاده انگاشته می شود.
    برای ایجاد تفکر خلاق در کودکان، باید مربی خلاق داشته باشیم تا بتواند از ابزارها و وسایل، به درستی استفاده کند. مربیانی هستند که با داشتن کمترین ابزار سعی می کنند بیشترین بهره آموزشی را برسانند. اما وسایلی هست که راه رسیدن به هدف کار را آسان می کند و وقت مربی را هدر نمی دهد و او می تواند با استفاده از برخی وسایل به بعد بالاتری از تفکر خلاق همراه با کودکان دست یابد.
    این پژوهش بر آن است تا ازبررسی حجم نمونه ۵۰نفری، یعنی مربیان فرهنگی مراکز فرهنگی هنری کانون پرورش فکری استان گلستان عوامل موثر بر پرورش و رشد خلاقیت کودکان عضو را بشناسد و می توان گفت که مساله اصلی این است که:
    چه رابطه ای بین فعالیت های کانون پرورش فکری و خلاقیت اعضا وجود دارد؟ کارکنان این رابطه را چگونه ارزیابی می کنند؟ چه نقشی در ارائه این فعالیت ها دارند و کانون پرورش فکری شامل چه فعالیت هایی می شود؟ تعریف خلاقیت چیست؟ و چگونه می توان آن را در قالب فعالیت های کانونی تقویت کرد.


    ● هدف اصلی:

    شناخت عوامل موثر بر رشد خلاقیت کودکان و نوجوانان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان گلستان در سال ۱۳۸۸


    ● اهداف فرعی:

    ۱) بررسی رابطه بین فعالیت دستی و رشد خلاقیت اعضا

    ۲) رسیدن به پاسخ این پرسش که چه رابطه ای بین سن اعضا و رشد خلاقیت آن ها وجود دارد؟

    ۳) بررسی رابطه بین برخورد خوب مربیان و رشد خلاقیت اعضا

    ۴) بررسی رابطه بین فعالیت های فکری و رشد خلاقیت اعضا

    ۵) بررسی رابطه بین امکانات کانون و رشد خلاقیت اعضا

    روش گردآوری اطلاعات نخست بصورت کتابخانه ای و اسنادی و سپس میدانی است، که بین ۵۰ نفر از مربیان فرهنگی حجم نمونه توزیع شد. حجم نمونه و جامعه آماری با هم برابرند.

    ابزار گردآوری اطلاعات: ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه است.

    ● چارچوب نظری:

    پال تورنس (۱۹۹۸) در پاسخ به این پرسش که ویژگی های شخصیت، چه نقشی در خلاقیت ایفا می کنند، گفته است شخصیت هم می تواند راه خلاقیت را آسان سازد و هم مانع آن شود. ویژگی هایی مانند آمادگی برای خطر کردن، کنجکاوی و جستجوگری، استقلال اندیشه، پشتکار و پایداری، شهامت، استقلال رای، خودآغازگری، ابتکار، پرسشگری درباره موقعیت های معماگونه و درگیر شدن با امور دشوار از جمله ویژگی های آسان ساز خلاقیت به شمار می روند. او می گوید، هر عملی که ما برای تشویق این گونه رفتارها انجام می دهیم شخص را در جهت خلاقیت بیشتر سوق می دهد.
    از نظر گیلفورد (۱۹۹۸) ویژگی هایی که از بروز خلاقیت جلوگیری می کنند، عبارتند از سلطه گری، منفی بافی، مقاومت، ترس، عیب جویی، انتقاد از دیگران، سازشکاری، تسلیم در برابر قدرت و کمرویی.
    مطالعاتی که بارون در زمینه شخصیت افراد خلاق انجام داده است نیز نشان می دهد که آن ها در مقایسه با افراد عادی خوش بین تر و دارای انرژی روانی و جسمی استثنایی اند. زندگی آن ها پیچیده تر است و به دنبال تنش اند یا از طریق آزاد شدن آن احساس لذت می کنند. افراد خلاق، اراده قوی تری دارند و از مسایل و امور آگاهند. آنان به مسایل بنیانی علاقه مندند و تمایل زیادی به خطر کردن دارند.

    نیکسون، تورنس و لی کاک، در پژوهش هایی ویژگی های دانش آموزان خلاق را چنین عنوان کرده اند:

    دارای هوش کلامی و فضایی بسیار برجسته اند، هوش بالاتر از سطح متوسط دارند، دارای ظرفیت های حافظه ای فوق العاده در ثبت و نگهداری رویدادهای مختلف هستند، برای تجربه امور و فعالیت های مختلف آمادگی دارند، استقلال فکری دارند، طرز فکر انتقادی دارند، فعال هستند و رفتار مطلوب اجتماعی دارند. بیان گویا و روشن دارند. از نوع تفکر واگرا برخوردارند، کنجکاوند، به مسایل فلسفی و مذهبی علاقه دارند، مقاومند، باجرئت، انتقاد پذیر و خستگی ناپذیرند، خود جوش هستند، صادق و ساده هستند.

    پس از ۲۲ سال مطالعه پیوسته پیرامون ویژگی های گروهی از کودکان، نوجوانان و جوانان (یعنی از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵)، تورنس به این نتیجه می رسد که خمیر مایه شخصیت افراد خلاق، استقلال اندیشه و شیفتیگی فراوان آن ها در برابر مساله یا فعالیت مورد علاقه شان است.

    فرد خلاق کسی است که فکری نو ومتفاوت ارائه دهد. بنابراین احساس گریز از کانال بندی های مشخص ذهنی، همنوا نبودن با دیگران و استقلال طلبی و آزاد اندیشی می تواند پایه های تراوش تفکر خلاق و خلق آثار نو را فراهم آورد. به باور تورنس، خلاقیت شکافتن بن بست ها و دست دادن با فرداست.

    هیز متذکر می شود که افراد بسیار خلاق، اغلب بطور کامل در کار خود غرق می شوند .زندگینامه افراد بسیار خلاق این نکته را مورد تأکید قرار می دهد که آن ها برای عرضه کارهای مهم، انگیزه های عالی دارند و بسیار سخت کوشند.

    بدین ترتیب مجموع یافته های تحقیقی روانشناسان در مورد انسان های خلاق را می توان در ۶ دسته زیر خلاصه کرد :

    ۱) آفرینش گری و هوش

    ۲) آگاهی و حساسیت

    ۳انعطاف پذیری و ابتکار

    ۴) شک گرایی و پایداری

    ۵) بازیگوشی فکری و شوخ طبعی

    ۶) ناهمنوایی و خودباوری

    پژوهش های مقدماتی پال تورنس نشان می دهد که دانش آموزان خلاق معمولاً با همگنان خود کمتر سازش می کنند، به ایده های خود بیشتر علاقه دارند و برای مقبول افتادن و پذیرفته شدن تلاش نمی کنند. آن ها به علایق شدید همکلاسی های خود نسبت به کارهای غیر درسی و غیر ضروری با شک و تردید می نگرند و هم جوش نمی شوند. امور جاری را متفاوت از دیگران می بینند. به دنبال تکالیف مشکل می روند و بیشتر جوانب مختلف هر موضوعی را به هم ربط می دهند و ترکیب می کنند.


    ● عوامل موثر در خلاقیت:

    کارل راجرز، چگونگی عوامل موثر در خلاقیت را به طریق تحلیلی بیان کرده است و در این زمینه می گوید: واضح است که خلاقیت را نمی توان با فشار بوجود آورد بلکه باید به آن اجازه داده شود تا بروز پیدا کند. او براین باور است که با فراهم کردن امنیت روانی و آزادی، احتمال بروز خلاقیت سازنده را می توان افزایش داد.

    تورنس شواهدی بدست آورد که نشان می داد اوج خلاقیت در کلاس دوم ابتدائی است اما به دلیل اقرار در مطابقت با دیگران معمولا از بین می رود. منحنی خلاقیت بسیاری از کودکان در حدود ده سالگی افت می یابد و آنان هرگز خلاقیت دوره نخستین کودکی را باز نخواهند یافت.

    با توجه به این که آنان در این سن در مدرسه هستند نباید تاثیر خانواده، مدرسه، محتوای درسی، روش تدریس و شخصیت معلم را در افت خلاقیت کودکان ندیده گرفت. محتوای درسی یکی از عواملی است که می تواند در مدرسه، زمینه پرورش خلاقیت را فراهم کند.

    کارل راجرز مطرح کرده است عوامل دیگری نیز در خلاقیت موثر هستند که اگربه درستی به کار گرفته شوند در شکوفایی خلاقیت افراد موثر خواهند بود:

    ▪ نقش اطلاعات در خلاقیت

    ▪ انگیزش و خلاقیت

    ▪ خلاقیت و میزان خود پذیری

    ▪ تخیل و خلاقیت

    ▪ خانواده و خلاقیت


    ● نتیجه گیری و ارائه راهکار:

    می توان نتیجه گرفت که عواملی چون رفتار مناسب مربیان، امکانات موجود در مراکز فرهنگی هنری و فعالیت های دستی از جمله: کاردستی، سفالگری، نقاشی و... در ایجاد و رشد خلاقیت کودکان و نوجوانان مان موثر است که به نوعی بین این دو نیز رابطه وجود دارد یعنی اگر امکانات نباشد فعالیت دستی نیز مفهومی ندارد و نیز نمی توان کتمان کرد که در این فعالیت ها فکر دخیل نیست. اما به دلیل این که با انجام تست هایی در این زمینه وارد حوزه روان شناسی می شدیم، در وقت انجام این تحقیق نبود.


    ● ارائه راهکارها و پیشنهادات :

    به کارگیری ابزار گوناگون فعالیت از جمله:

    ابزار متنوع بازی، استفاده از تولیدات فیلم های متنوع


    ● بهبود و تأمین فضا در مراکز فرهنگی هنری:

    افزایش سرانه فضای کتابخانه ها، جدا سازی فضای کتابخانه از دیگر اتاق ها در کانون، به کارگیری ابزار گرما و سرمایی کم صدا یا بدون صدا، افزایش کتابخانه های سیار به منظور گسترش و تبلیغ کتابخوانی

    افزایش تعداد نیروهای مربیان

    تمام وقت کردن مربیان ادبی و مربیان هنری کانون

    استاندارد سازی رفتارهای مربیان و افزایش آگاهی از نیازهای گروه های سنی مختلف از طریق دوره های پودمانی

    بوجود آوردن فضای دوستی و عاطفی در مراکز، نخست بین مربیان و بعد بین مربیان و کودکان و نوجوانان عضو

    افزایش فضای وب در مراکز و ایجاد ارتباط اعضا و مربیان با وب

    شناسایی، خرید و معرفی کتاب های جدید برای اعضا

    ایجاد فضاهای آزمایشگاهی برای مراکز

    ایجاد مراکز زیست شناسی در مراکز فرهنگی هنری

    ایجاد مراکز نجوم در مراکز فرهنگی هنری


    منابع:
    بررسی رابطه بین ویژگیهای شخصی و خانوادگی دانش آموزان مقطع راهنمایی شهرستان بروجرد با خلاقیت درعلوم : شورای
    تحقیقات اداره کل آموزش و پرورش استان لرستان
    احدی، حسن و فتحی اقدم، قربان (۱۳۸۵)شناخت اجتماعی در نوجوانان: تهران؛
    پیرخائفی ، علیرضا (۱۳۸۴) خلاقیت، مبانی و روش های پرورش، انتشارات هزاره
    ققنوس تهران، چاپ اول
    پیرخائفی، علیرضا (۱۳۸۲) خلاقیت و هوش، انتشارات مهربرنا، تهران ، چاپ اول
    آمابلی، ترزا (۱۳۷۷)، شکوفایی خلاقیت کودکان، ترجمه حسن قاسم زاده، پروین عظیمی. نشر دنیای نو.
    مجله رشد تکنولوژی آموزشی(۱۳۷۵)،شماره ۱، سال یازدهم، .
    محمدی ختامان، اصغر(۱۳۷۰) تشکیل گروههای خلاقیت و نوآوری.
    مفیدی، فرخنده (۱۳۷۲)آموزش و پرورش دبستانی و دبستان. تهران: انتشارات پیام نور، چاپ دوم.
    مجله استعدادهای درخشان (۱۳۷۴)، سال دوم شماره ۲
    بابا پور ، جلیل (۱۳۷۸) نشریه خلاقیت، توصیف، محدودیتها و روشهای ایجاد خلاقیت
    پیوند، شماره ۲۴۱، انجمن اولیاء و مربیان
    خانزادی، علی (۱۳۵۵) خلاقیت کودکان مجله پویا، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، شماره ۵
    elixivar. Com
    سیف، علی اکبر،(۱۳۷۰) روانشناسی پرورشی؛تهران: آگاه
    باباپور خیرالدین، جلیل (۱۳۷۸) "توصیف محدودیت ها و روشهای ایجاد خلاقیت" ماهنامه. پیوند شماره ۲۴۱
    افروز، غلامعلی ۱۳۷۸ مباحثی در روانشناسی تربیت کودکان و نوجوانان تهران انجمن اولیا و مربیان
    estahban. Persian blog
    نریمانی، محمد( ۱۳۸۰ ) آموزش خانواده، انتشارات شیخ صفی.
    بودن، آلن،( ۱۳۷۸ ) خلاقیت در آموزشگاه، ترجمه علی خان زاده .
    مایرز، چت ،( ۱۳۷۴آموزش تفکر انتقادی ترجمه دکتر خدایار ابیلی، تهران : انتشارات سمت چاپ اول
    أیته محمد نژاد فوق لیسانس علوم تربیتی مدرس دانشگاه آزاد اسلامی
    کتاب مجموعه مقالات نخستین کنگره بین المللی دانشگاه آزاد اسلامی
    برات، نگین؛ (۱۳۸۶) خلاقیت ویادگیری درکودکان؛ روزنامه همشهری،سه شنبه ۲۹ مهر
    سایت فکر نو ( fekreno.org)


  14. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1158
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض شخصیت هیستریک

    خصوصیات عمده ی این تیپ شخصیتی، توجه طلبی افراطی و آرایش ظاهری برای جلب توجه و هم چنین داشتن رفتارهای هیجانی و نمایشی است.
    شخصیت هیستریک یا نمایشی، یکی از انواع تیپ های شخصیت می باشد. خصوصیات عمده ی این تیپ شخصیتی، توجه طلبی افراطی و آرایش ظاهری برای جلب توجه و هم چنین داشتن رفتارهای هیجانی و نمایشی است. این قبیل افراد، بسیار تلقین پذیر بوده و در روابط بین فردی، بیش از حدِ متعارف، از خود صمیمیت نشان می دهند. تیپ های هیستریکال بسیار احساسی، برون گرا، شورانگیز، تابع امیال، ساده لوح، بی آلایش و غالباً جذاب هستند. علاوه بر جذاب بودن به ویژه در بین جنس مخالف مردم پسند نیز هستند. گستره ی شیوع این تیپ شخصیتی، در بین هنرمندان و به ویژه بازیگران سینما و در بین زنان، بیش تر از مردان است.
    ● ویژگی های افراد دارای شخصیت هیستریک
    ▪ وابسته بودن به دیگران:
    این قبیل افراد، به گونه ای کودک وار وابسته به دیگران هستند. از کم ترین استقلال شخصی برخوردارند و به تنهایی قادر به انجام امور خود نیستند، توان تصمیم گیری ضعیفی دارند و همیشه منتظرند که دیگران برای آنان تصمیم بگیرند و البته این ناتوانی به شکل جبران کمبود، نمود می یابد.
    ▪ تشنه ی توجه و محبت:
    حرکات و رفتارها ی شان در جهت جلب توجه دیگران است و برای این کار، به هر ابزاری متوسل می شوند؛ از گریه و زاری گرفته تا ایماء و اشاره ها ی نامتعارف و آرایش های تند. آنان دوست دارند هم چون یک بت پرستیده شوند.
    ▪ رفتارهای نمایشی:
    این گروه از افراد، رفتارهای نمایشی و درام گونه دارند. این قبیل رفتارهای نمایشی، ممکن است بسیار ظریف و تحسین برانگیز و یا خشن و پرخاشگرانه باشد. بیش تر در جمع و یا مهمانی های خانوادگی سعی می کنند با انجام حرکات نمادین و نقش بازی، در ذهن دیگران خاطره بکارند.
    ▪ اغراق در بیان مسائل:
    هنگام نظر دادن پیرامون مسائل یا اشخاص، بسیار اغراق آمیز و خارج از حد متعارف صحبت می کنند. آب وتاب خاصی به موضوع می دهند یا بیش تر از آن چه که هست، بزرگ توصیف می کنند و یا بیش از حد، کوچک نمایی و تحقیر می کنند.
    ▪ هیجان زدگی:
    بیش تر مواقع هیجان زده هستند. غم، شادی، خوش بینی، بدبینی، ترس و... را به صورت متناوب و متغیر ابراز می کنند.
    ▪ احساسات ناپایدار:
    احساسات و عواطف آنان، متغیر و سطحی است به گونه ای که احساس شان پیرامون یک موضوع، مدام از حالتی به حالت دیگر تغییر می کند و از عمق بسیار کمی نیز برخوردار می باشد.
    ▪ خود محوری:
    اشخاص هیستریکال، در واقع افرادی خود محور هستند. وابستگی آنان به دیگران و گدایی توجه و محبت، به منزله ی این نیست که دیگران را افرادی بزرگ و محترم می پندارند بلکه برای این است که آنان را رام و نگران احوال خود کنند که خود، نوعی استعمار محترمانه ی دیگران است.
    ▪ ترس از تنهایی:
    این قبیل افراد، به شدت از تنهایی هراس دارند و اگر مجبور شوند لحظاتی را تنها و بدون هم نشین سرکنند، به طور حتم پای تلفن خواهند نشست و با افراد زیادی تماس خواهند گرفت تا سرانجام موفق شوند با یکی دو نفر به صحبت بپردازند و از ترس تنهایی، رهایی پیدا کنند.
    ▪ اعتماد به نفس پایین:
    این قبیل افراد، به این دلیل که از غنای درونی بی بهره اند و وجود خود را در مهر تأیید دیگران احساس می کنند، افرادی شکننده هستند و اعتماد به نفس شان تا حد معنی داری کاهش یابنده است. آنان برای این که مطمئن شوند در چشم انداز دیگران، افرادی بزرگ و محترم هستند، مدام به نظرخواهی از دیگران می پردازند.
    ▪ تلقین پذیر:
    افرادی زود باور هستند که به راحتی تحت تأثیر دیگران قرار می گیرند، به راحتی فریب می خورند، به سرعت تحت تأثیر فضا و اشخاص قرار می گیرند به گونه ای که خود را از یاد می برند.
    ▪ تحریک پذیر:
    زود برانگیخته می شوند و واکنش های تند و تیزی به محرک های محیطی می دهند.
    چه موقع این تیپ شخصیتی، اختلال محسوب می شود؟
    همه ی ویژگی های روان شناختی انسان، تا زمانی که در چرخه ی زندگی اش، بی نظمی و آشفتگی ایجاد نکرده باشد، هم چنان یک ویژگی و تیپ منحصر به فرد او تلقی می شود اما موقعی که آن ویژگی از حالت تعادل فراتر یا فروتر رود، اختلال نامیده می شود و باید مورد بررسی و درمان قرار گیرد. درباره ی تیپ شخصیتی هیستریانیک نیز هنگامی که یک یا چند مورد از ویژگی های بالا، به صورت زمان دار و تکرار شونده در وجود فرد ریشه بدواند و مسیر روانی رفتاری او را از حالت طبیعی خارج کند، فرد به اختلال شخصیت هیستریک مبتلا می شود.
    ویژگی های افرادِ در معرض ابتلا به اختلال شخصیت هیستری:
    دوست داشتنی
    شوخ طبع
    بسیار خوش بین
    غیرقابل پیش بینی
    شورانگیز و هیجانی
    مغرور و خود پسند
    تئاتر گونه و شکوهمند زندگی می کنند.
    در زمان حال زندگی می کنند.
    از مدیریت خوبی برخوردارند.
    از آرایش و پوشش های اغواگرانه استفاده می کنند.
    از وجهه ی اجتماعی بالایی برخوردارند.
    ● درمان
    ▪ روان درمانی:
    اختلال شخصیت هیستریک نیز مانند سایر اختلالات روانی، قبل از هر نوع تجویز دارویی، باید از طریق روان درمانی بررسی و درمان شود. بهترین تکنیک روان درمانی برای این قبیل افراد، استفاده از فن روان تحلیلی است که از آن طریق، در موقعیت ها و زوایای مختلف، از بیمار و رفتارهای او فیلم گرفته می شود، سپس بیمار به همراه روان شانس خود، به تماشای فیلم می نشیند و روان شناس، به آنالیز رفتارها و علائم هشداردهنده ی بیمار می پردازد. بیمار نسبت به وضعیت خود، بینش پیدا کرده و سپس به مقایسه ی اوضاع روانی و رفتاری خود با افراد عادی جامعه می پردازد.
    ▪ دارو درمانی:
    درمان دارویی، زمانی قابل پی گیری است که در مرحله ی اول، درمان روان شناختی، جواب گوی مشکل فرد نباشد و دوم این که اختلال فرد، با سایر اختلالات روانی هم چون اضطراب، شیدایی، افسردگی و ... همراه باشد که در این حالت، از قرص های ضد اضطراب و افسردگی برای مهار رفتارهای تنشی فرد استفاده می شود.

  16. این کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #1159

    پيش فرض تاثیر موسیقی بر مغز

    تاثیر موسیقی بر مغز:از ده سال پیش تاکنون گروههای تحقیقی متعددی در سراسر جهان تأثیر موسیقی بر مغز انسان را مورد بررسی قرار داده و با مقایسه مغز نوازندگان و افراد عادی به نتایج شگفتآوری دست یافتهاند. تغییرپذیری ساختار و شکل مغز کودکان و حتی بزرگسالان با کمک صوت و ریتم از مهمترین این یافته هاست.
    البته نوع موسیقی در این مورد نقش بسیار مهمی دارد.موسیقی کلاسیک موجب برانگیختن و فعالیت همهٔ قسمتهای مغز می شود درحالی که موسیقی پاپ کمتر چنین تأثیری را داراست.
    به ویژه در مغز نوازندگان حرفه ای به دلیل شروع زودهنگام و طولانی مدت فعالیتهای موسیقایی ویژگیهای آناتومی خاصی دیده می شود.
    معاینات و بررسیهای متعدد(۱) از مغز نوازندگان حرفه ای نشان می دهد که ماده خاکستری مخچه و ناحیه شنوایی مغز آنان نسبت به افراد غیر موزیسین بیشتر است.

    در مغز نوازندگان سازهای زهی و پیانو هم بخشهایی که مسئول کنترل حرکات دست هستند ۴۰ درصد رشد بیشتری دارند. همچنین جسم پینه ای(۲) مغز نوازندگانی که قبل از سن ۷ سالگی شروع به فراگیری ساز نموده اند بزرگ تر از سایرین است. از این رو بین دو نیم کره و بخشهای مختلف مغز آنان ارتباط و هماهنگی بیشتر و بهتری برقرار می شود.
    هر یک از دو نیم کره مغز وظایف متفاوتی بر عهده دارد. نیم کره چپ مسئول تجزیه و تحلیل مسائل و مرکز تعلیم است و نیم کره راست احساسات، تخیلات و قدرت ابتکار را هدایت می کند. برای استفاده از کل پتانسیل مغز می بایست هر دو نیم کره با هم هماهنگ باشند.
    بر اساس تحقیقی(۳) که توسط آلتن مولر(۴) از انستیتو پزشکی و فیزیولوژی موسیقی در هانوفر و مارک بانگرت(۵) از دانشکده پزشکی دانشگاه هاروارد انجام گرفته است، بخش شنوایی و بخشهای حرکتی مغز نوازندگان پیانو کاملا ً با یکدیگر مرتبط اند به طوری که تحریک یکی از این دو بخش موجب برانگیختن دیگری می شود.

    اسکنهای متعدد و الکترو انسفا لوگرافی (EEG) از مغز نوازندگان حرفه ای پیانو نشان می دهد که تنها حرکت دست نوازنده بر روی کلاویه ها موجب فعال شدن ناحیه شنوایی مغز می گردد و بالعکس شنیدن قطعات موسیقی باعث تحریک قسمتهای حرکتی می شود.
    حتی انگشتان دست برخی از نوازندگان با شنیدن ملودیهای خاصی بی اراده حرکت می کند. بین این دو ناحیه از مغز نوازندگان مبتدی هم در اولین جلسه و پس از ۱۰ دقیقه تمرین ارتباط موقتی ایجاد می شود که با افزایش تعداد جلسات تثبیت می گردد.
    البته هنوز به طور قطعی مشخص نیست که آیا تمرینات موسیقی عامل ایجاد این ویژگیهاست و یا اینکه ساختار مغز نوازندگان از هنگام تولد با دیگران متفاوت است و این تفاوتها زمینه موفقیت آنان در موسیقی را فراهم می سازد.
    تمرینات موسیقی همچون نیروی بازدارنده ای مانع از بین رفتن سلولهای عصبی در سنین بالا می شود. حتی اگر فردی تازه در سن ۸۵سالگی شروع به فراگیری ساز نماید سلولهای مغز او ترمیم و بازسازی می شود و قدرت حافظه و استنتاجش افزایش می یابد.
    در تحقیقی به منظور بررسی اثرات موسیقی بر مغز و رد این فرضیه که نه موسیقی بلکه خانواده و محیط رشد کودک موجب افزایش کارآیی مغز و ضریب هوشی می شود، کودکانی از محلات فقیرنشین برلین و از خانواده هایی بدون پیشینه فرهنگی غنی مدت شش سال به طور منظم و مداوم در مدرسه تحت آموزش موسیقی قرار گرفتند. در لس آنجلس نیز در دانشگاه کالیفرنیا تحقیقی مشابه انجام گرفت.
    نتایج هر دو بررسی تأثیر مثبت موسیقی بر مؤلفه های ضریب هوشی و قدرت تخیل فضایی ـ زمانی انسان را تأیید نمود.
    در آزمایشی دیگر در دانشگاه هنگ کنگ (۶)، ۴۵نوازنده ارکستر بین سنین ۶ تا ۱۵ سال از لحاظ قدرت حافظه و به یادسپاری کلمات مورد بررسی قرار گرفتند. محققین پی بردند که کودکان نوازنده نسبت به هم سالان غیر نوازنده خود به مراتب لغات بیشتری را به خاطر می سپارند و هر قدر زمان عضویت آنان در ارکستر بیشتر است در این زمینه موفق ترند.
    پس از یک سال با انجام مجدد این آزمایش مشخص شد که توانمندی حافظه کودکانی که هنوز نوازنده ارکستر هستند نسبت به سال گذشته افزایش یافته است درحالی که حافظه کسانی که از ارکستر جدا شده اند در همان سطح باقی مانده است.
    آموزش موسیقی و نوازندگی همچنین موجب افزایش پشتکار و قدرت تمرکز شخص و پیگیری اهداف درازمدت می گردد. نوازندگی گروهی هم انعطاف پذیری، ثبات احساسی و افزایش قابلیتهای اجتماعی را به همراه دارد.

    سال ۱۹۹۲ پرفسور هانس گونتر باستیان(۷) به همراه گروهی از دانشمندان ۱۸۰ دانش آموز بین سنین ۶ تا ۱۲ سال را در مدارس ابتدایی برلین به مدت شش سال تحت نظر قرار دادند. آنها پی بردند که کودکان نوازنده به خصوص کسانی که قبل از سن ۸ سالگی شروع به فراگیری ساز نموده اند باهو ش تر و واقع بین تر از دیگران اند و اعتماد به نفس و قدرت سازگاری بیشتری دارند. این دانش آموزان در دروس جغرافی، انگلیسی، آلمانی و ریاضی نمرات بهتری کسب نمودند.


  18. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #1160
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض موجودی به نام روانشناس

    از باورهای اشتباهی که هنوز هم در کشور ما به چشم می خورد، بحث بر روی روانشناسان و رفتار آنان است.
    بیش تر اوقات در بین عامه ی مردم، به عقاید و افکاری بر می خوریم که تکان مان می دهند؛ باورهایی که در زمینه های گوناگون به چشم می خورد و زمینه ساز بسیاری از کج اندیشی ها و تصمیم های بسیار اشتباه انسان هاست؛ باورهایی نظیر کف بینی، دعانویسی، داستان عروسی ارواح و بسیاری از این قبیل که سال های سال است در محفل اندیشمندان، اهل خرد و فرهنگ، حل و هضم شده و جای بحث و بازاندیشی ندارد.
    از باورهای اشتباهی که هنوز هم در کشور ما به چشم می خورد، بحث بر روی روان شناسان و رفتار آنان است. باعث تأسف است که هنوز هم در جامعه ی ما که مهد تمدن و فرهنگ است، افرادی به چشم می خورند که به روان شناسان، القاب و صفات ناشایست نسبت می دهند. هنوز هم به کسانی که نزد روان شناس برای روان درمانی و حتی مشاوره رجوع می کنند، لقب روانی نسبت می دهند.
    وقتی قشر خاصی از مردم درباره ی مسائلی که در آن تخصص ندارند، حکم صادر کنند، مطمئناً چنین بستر بی اعتمادی و اشتباهی در جامعه باب خواهد شد و زمینه ساز مسمومیت افکار می شود.
    بسیاری از باورهای عامه ی مردم، به دلیل عدم آگاهی درست و علمی و تولید مفهوم اشتباه که زاده ی ذهن و تخیل آنان است، ایجاد می گردد و این، بی توجهی به وصیت استاد بزرگ، «سقراط» می باشد: «نمی دانیم ولی طوری نشان می دهیم که می دانیم.»
    در این راستا، به توضیح تعدادی از باورهای اشتباه در ارتباط با روان شناسان می پردازیم اما قبل از شرح آن ها، بهتر است شناختی مختصر از حرفه و سابقه ی علمی یک روان شناس داشته باشیم.
    ● روان شناس کیست؟
    به طور مسلم هم چون سایر علوم، در عرصه ی روان شناسی نیز به فردی می توانیم عنوان روان شناس را اطلاق نماییم که دست کم در یکی از رشته های روان شناسی، دارای مدرک کارشناسی ارشد یا بالاتر باشد. در این میان، سر و کار بیش تر مردم، با آن دسته از روان شناسانی می باشد که در مدارس، بیمارستان ها و یا کلینیک های روان شناسی و مشاوره ای، به عنوان مشاور یا درمانگر فعالیت می کنند.
    مردم برای حل مشکلاتی چون انتخاب رشته، انتخاب شغل، انتخاب همسر، افسردگی، وسواس، اضطراب، اعتیاد، مشکلات جنسی، شکست های عاطفی، استرس کار و حتی دردهای جسمانی، به روان شناسان مراجعه می کنند. روان شناسان به طور حتم آموزش های لازم در زمینه ی مسائل مشاوره ای و یا روان شناسی بالینی را دیده اند و زیر نظر اساتید مجرب، دوره ی کارورزی را گذرانده و مهارت های لازم را کسب کرده اند.
    باورها و اعتقادات اشتباه برخی از مردم عبارتند از:
    ▪ روان شناسان، خود دیوانه اند
    به هیچ عنوان، پایه ی علمی و منطقی ندارد. اگر فردی چنین ادعایی دارد، باید بتواند با یک حکم کلی، در سطح وسیع و با انجام روش های آماری، ادعای خود را به اثبات برساند.
    یک متخصص مکانیک خودرو را در نظر بگیرید؛ بسیاری از آنان حتی با شنیدن صدای موتور خودرو، پی به نقص احتمالی در سیستم فنی خودرو می برند و هرچه سریع تر نسبت به رفع آن نقص می پردازند زیرا از عواقب احتمالی آن نقص مطلع اند. این قاعده در ارتباط با روان شناسان نیز صدق می کند. آنان به علت آگاهی از بیماری های روانی و رفتارهای نابه هنجار و مشاهده ی علائم بالینی آن در دیگران، درصدد رفع آن ها هستند ولی گروهی گمان می کنند که آنان رفتاری غیر عادی دارند. ما نمی توانیم بگوییم چون روان شناسان درک عمیقی از بیماری های روانی دارند، خود از ابتلا به آن، مصون اند. اگر پرستاری که در بیمارستان کار می کند، بحث پیش گیری و بهداشت حرفه ای اش را رعایت نکند، خودش نیز در آستانه ی ابتلا به بیماری قرار خواهد گرفت.
    پس باور بالا را بدین شکل تصحیح می کنیم:
    روان شناسان نیز مانند دیگران، اگر مراقب خود نباشند، در معرض بیماری های روانی و رفتاری قرار خواهند گرفت.
    ▪ روان شناسان، سرنوشت انسان ها را تغییر می دهند
    این نیز باور اشتباهی است چراکه سرنوشت هر انسانی، در گرو اعمال، رفتار، انتخاب و هدف خودش رقم می خورد. بزرگی می فرماید: «سرنوشت یعنی آن چه بکاری و همان بدوری.»
    این جمله، به خوبی حق مطلب را ادا کرده است چراکه تا انسان ها خود تصمیم نگیرند و به صورت جدی نخواهند، هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند در زندگی شان تغییر پایداری ایجاد کند مگر این که با اراده و اختیار، دست خود را در دست راهنمایی دلسوز چون یک روان شناس ماهر قرار دهند تا آنان را از کوره ی داغ مشکلات زندگی، رها سازد و به سر منزل خوشبختی و سعادت برساند، آن هم فقط با راهنمایی. به یاد داشته باشید که طی مسیر، با خود فرد است و روان شناس، فقط حامی اوست.
    روان شناسان، ساحر یا پیش گو نیستند. آنان تنها با تخصصی که در اختیار دارند، رفتار و فرآیندهای ذهنی را به روش علمی، مورد بررسی و مطالعه قرار می دهند و درصورت مشاهده ی نابه هنجاری، درصدد رفع و درمان آن برمی آیند.
    ● ما خودمان روان شناس هستیم
    همه ی ما، توانایی آن را داریم که به قله ی «دماوند» صعود کنیم ولی استفاده از تجربیات و راهنمایی های یک راهنمای کوهستان، کمک به سزایی به صعود باصحت و سلامت ما خواهد نمود. راهنمای کوهستان، راه را به ما نشان می دهد و تجهیزات لازم را معرفی می کند همان گونه که روان شناسان نیز راهنمای دلسوز ما در طول زندگی هستند.
    همه ی ما انسان ها، بدون استثنا به یک روان شناس زبده و کارآمد نیازمندیم که نه برای ما بلکه با ما، حرکت کند تا مسیر زندگی مان را با استانداردهای بهداشت روانی، رفتاری و اخلاقی سپری کنیم.
    بنابراین باور بالا را بدین شکل تصحیح می نمایم:
    هیچ کس به اندازه ی خود انسان، به احوالات درونی خویش آگاه نیست اما بدون کمک یک متخصص، دسترسی به آن احوالات، عملاً غیر ممکن است.
    ▪ روان شناسان، هیچ وقت عصبانی نمی شوند
    می توان انسان را به یک دیگ بخار و عصبانیت را به یک سوپاپ اطمینان تشبیه کرد که اگر عصبانیت به عنوان یک سیستم تنظیمی وجود نداشته باشد، فرد با افزایش فشارهای درونی و عدم مهار آن ها، مانند بخار منفجر می شود پس عصبانیت، جزء طبیعی و ملزم زندگی ماست و وجود آن در حد معمول، برای فرد عیب محسوب نمی شود و اما این که چرا روان شناسان کمتر عصبانی می شوند، به خاطر آن است که آنان آموخته اند از طریق مکانیزم های دفاعی پخته و پیشرفته هم چون شوخ طبعی، این عمل را به شکلی راحت تر تصحیح کنند.
    کاربرد این روش در زندگی روزمره، بسیار مؤثر است چراکه عصبانیت افسار گسیخته، بسیار سریع زمینه ساز کینه، نفرت، خشم، پرخاشگری و انواع و اقسام بیماری های روانی می شود. پس باعث تعجب است اگر معتقد باشیم که روان شناسان عصبانی نمی شوند زیرا روان شناسی که خود از نحوه ی عملکرد این فعالیت در ذهن خویش آگاه است، هیچ گاه منجر به سرکوب آن و یا باعث به وجود آمدن بیماری های روانی نمی شود.
    ▪ روان شناسان، دانای کل هستند
    بسیاری از مردم و حتی تعداد کمی از روان شناسان نیز معتقدند که حرفه ی روان شناسی، دانای کل است و مرجع مناسبی برای حل همه ی تعارض ها و مشکلات روانی می باشد.
    این باور نیز کاملاً اشتباه است. اگر در ایران نگاهی اجمالی به سابقه ی شغلی یک روان شناس بیندازیم، مشاهده خواهیم کرد که تعدادی از آنان، از مشکل شب ادراری کودک تا اضطراب همسر و دعاوی بین فامیل و مسائل حقوقی در زندگی، حرفی برای گفتن دارند، در صورتی که این عمل شایسته نیست. در کشورهای پیشرفته و صنعتی، روان شناس فقط در یک یا دو موضوع مرتبط، تخصص دارد و صادقانه می گوید که فقط در این حیطه، آماده ی خدمت رسانی می باشد. پس می توان چنین گفت که هر روان شناسی، قادر به تحلیل و بررسی بعضی از موضوعات و مشکلات می باشد.
    ▪ روان شناسان، نیاز به مشاوره ندارند
    برخی عقیده دارند که روان شناسان، نیاز به روان درمانی و مشاوره ندارند چون خودشان به بهداشت روانی آگاه اند ولی این هم یک باور اشتباه است، به مثال های زیر دقت فرمایید:
    آیا یک آرایشگر می تواند موهای سر خود را اصلاح نماید؟ یا این که یک متخصص عمل جراحی هر چه قدر هم که ماهر باشد، می تواند روی خود عمل جراحی انجام دهد؟ به طور مسلم خیر.
    پس روان شناس نیز باید با فرد دیگری که تخصص دارد، مشورت نماید چراکه ذهن او، طرفدار یک عقیده ی مشخص می باشد.
    آیا پزشک جراح بعد از اتمام عمل جراحی، دست خود را نمی شوید تا آلودگی های احتمالی، از او پاک شود؟ پس چه طور می توان انتظار داشت روان شناسی که به طور مستقیم با بیماری های روانی و رفتاری افراد در تماس است، پس از اتمام کار و پس از مدتی، به روان درمانی نیاز نداشته باشد؟
    امروزه با این که هنوز باورهای اشتباهی را در میان برخی محافل می بینیم و می شنویم ولی باعث خوشبختی و افتخار است که مردم با دید وسیع و منطقی، علوم مختلف را شناسایی می کنند و متفکرانه آن ها را در زندگی خویش به کار می گیرند. روان شناسی هم یکی از این علوم است که به تازگی میان جوامع، خانواده ها و افراد، وارد شده و مانند سایر علوم، برای آرامش و آسایش انسان ها تلاش می کند.
    یکی از استادانم همیشه می گوید:
    هر وقت احساس کردید نیازی به کوتاه کردن ناخن و موهای خود ندارید، آن وقت مطمئن باشید که نیازی به روان شناس و مشاور نیز ندارید.

  20. 2 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •