ای از پری و ماه نکوتر صد ره
دیوانهی تو پری و گمراه تو مه
از من چو پری هوش ربودی ناگه
مردم به کسی چنین کند؟ لاوالله
خاقانی
ای از پری و ماه نکوتر صد ره
دیوانهی تو پری و گمراه تو مه
از من چو پری هوش ربودی ناگه
مردم به کسی چنین کند؟ لاوالله
خاقانی
هر آن باغي که نخلش سر بدر بي
مدامش باغبون خونين جگر بي
ببايد کندنش از بيخ و از بن
اگر بارش همه لعل و گهر بي
ببندم شال و ميپوشم قدک را
بنازم گردش چرخ و فلک را
بگردم آب درياها سراسر
بشويم هر دو دست بي نمک را
بابا طاهر
Last edited by دل تنگم; 15-09-2009 at 02:52.
این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت
کس نیست که این گوهر تحقیق نسفت
هر کس سخنی از سر سودا گفتند
زآنروی که هست کس نمیداند گفت
حکیم عمر خیّام
ترسم جنون غالب شود طغيان کند سوداي تو
طوقم به گردن برنهد عشق جنون فرماي تو
ميآيي و ميافکند چا کم به جيب عافيت
شاخ گلي دامن کشان يعني قد رعناي تو
وحشی بافقی
وجهی- آدمدیر صراط مستقیم
آنا دوغرو گئتمه یه ن بیراه اولا
ائتمه یه ن سجده ملک وش آدمه
دیو-ملعون،عاصی-گمراه اولا
حبیبی
از علي آموز اخلاص عمل
شير حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلواني دست يافت
زود شمشيري بر آورد و شتافت
مولانا
تا زلف تو بر بست به رخ پیرایه
بر عارض تو فکند مشکین سایه
ای حور جنان تو پیش من راست بگو
شیر تو که داده است، که بودت دایه؟
خاقانی
هر آنکس با تو قُربش بيشتر بي
دلش از درد هجران ريش تر بي
اگر يکبار چشمانت بوينم
بجانم صد هزاران نيشتر بي
بابا طاهر
یک به یک را ز میان برداری
قدم صدق به جان برداری
پا نهی نرم به خلوتگه راز
چنگ وحدت ز نوای تو، بس
جامی
سايهي گيسوش را دار غنيمت که دل
کيسه بسي دوختست در خم گيسوي او
شير فلک شد به شرط روبه بازي از آنک
تا به کف آرد مگر چشم چو آهوي او
سنایی غزنوی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)