تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 116 از 312 اولاول ... 1666106112113114115116117118119120126166216 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,151 به 1,160 از 3117

نام تاپيک: اسرار ماوراء

  1. #1151
    اگه نباشه جاش خالی می مونه zolgharnein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    جاده سانتیاگو
    پست ها
    223

    پيش فرض

    چاكراي هفتم
    -==--=-=-=-=


    ساهاسرارا چاکرا یا چاکرای تاج و مرکز قله یا لوتوس هزار گلبرگ



    محل:وسط سر در بالاترين نقطه رو به بالا باز مي شود/ غده مربوطه: صنوبري(اپي فيز)/ هورمون مربوطه:سروتنين/ بخشهاي مربوطه :مخ، جمجمه.چشم راست / حس: هستي خاص/ رنگ: بنفش،طلايي، سفيد/ زمينه:كمال،شناخت متعالي از طريق مشاهده درون، وحدت با هستي مطلق، آگاهي جهاني/ سياره هاي وابسته: نپتون، كيوان / امكان پاكسازي و فعال ساختن چاكراي هفتم:گذراندن زماني در قله كوه و يا نظاره آن



    توضیحات :



    ساهاس رارا در بالاي سر در ملاج قرار دارد.سمبل آن نيلوفري درخشان با هزار گلبرگ به نشانه ي بي نهايت بودن است. با تمام رنگهاي رنگين كمان مي درخشد،اما رنگ غالب آن بنفش است. مسير چاكراي هفتم باز شده با رنگ بنفش نشان داده مي شود و رنگ بنفش ساطع شونده از آن رنگ وقار ، عزت نغس و شفاست. همچنان كه يك سلطان توانا بر قلمرو خود بطور كامل حاكم است، بنفش هم مركز تاج را اشغال مي كند و ذهن والاتر را تاج مي گذارد و حاكم بر اعضاء و مليون ها سلولي كه اعصاب و بافتها را شكل مي بخشند مي باشد. غنچه بيروني اين چاكرا 960 گلبرگ دارد ، در ئرون آن غنچه ديگري با 12 گلبرگ ديده مي شود، كه با نور سفيدي كه تشعشات طلايي دارد مي درخشد. نور سفيد تابش الهي كيهان است. اين چاكرا جايگاه بالاترين سطح آگاهي و تكامل انساني است و انسان را به سوي سراي ابدي ، نهايي و برتر هدايت مي كند و با نا مهايي چون روشن بيني، آگاهي وحدت و آگاهي(من هستم ) شناخته شده است.به اين دليل فردي كه در سطح جسمي، ذهني و معنوي به هشياري رسيده ، غالبا با هاله يا شعاعهاي نوري بر گرد سرش نشان داده مي شود. اين چاكرا محل اشراق و بصيرت معنوي است، كه بر قدرت پيشگويي مي افزايد.

    ساهاس رارا عمدتا با شعور برتر خود حقيقي در پيوند و ارتباط است. هر گونه راهنمايي كه ما از طريق فكر، صداي دروني يا يك احساس واقعي دروني دريافت مي كنيم در حقيقت از چاكراي فرق سر ناشي مي شود. همه ما داراي يك ذات عالي هستيم كه قسمت اعظم ما را تشكيل داده است و داراي اطلاعاتي راجع به كار حياتي ما مي باشد. منشاء تمام راهنمايي ها اين قسمت مي باشد. ما از طريق چاكراي فرق سر با ذات عالي خود در ارتباط هستيم.

    هنگامي كه كونداليني بيدار شود و برخيزد، شيوا و شاكتي در ساهاس رارا با هم متحد مي شوند، تغيير ماهيت شعور و آگاهي انساني به ارمغان مي آيد و ماده و انرژي در درون آگاهي خالص در يك حالت سرور سرمدي فرو مي روند. با رسيدن به اين حالت انسان به قدرت درك و واقع بيني دست مي يابد. شاكتي و شيوا نيز در اصل يكي و يكسان هستند. هوشياري نيروي ثابت و طبيعت نيروي متحرك است. در آغاز طبيعت در سه گوناي مجزاي تاماس(رخوت، تاريكي ، سكون و سنگيني) ، راجاس(انرژي فعال، حالات هيجاني ، احساسات تند و قوي، نيرو ، فعاليت، خشونت و آسيب زنندگي)، ساتوا (تعادل ، توازن، هماهنگي، شعور و كيفيات هوشياري و معنوي است). نفوذ اين سه گونا به جهان هستي را شكل مي دهد و از آنها 8 عنصر طبيعت پيدا مي شود(پنج عنصر و سه گونا).

    غده درون ريز مرتبط با ساهاس را را غده صنوبري( اپي فيز ) است. كه مركز درك مستقيم ادراك معنوي است. اين غده يك ساختمان خاكستري رنگ متمايل به قرمز كوچكي به اندازه يك نخود است كه بين سطح زيرين مخ و مغز مياني، درست در جلوي مخچه جاي دارد. ترشح اصلي آن كه ملاتونين نام دارد، ساعت بيولوژيك بدن را تحت تاثير قرار مي دهد و به طور كل اين غده حساس به نور مي باشد.در هنگام شب ميزان ملاتونين خون در بالاترين سطح خود قرار دارد كه در طي روز بتدريج از مقدار آن كاسته مي شود . اين غده تنظيم كننده آغاز بلوغ بوده، انسان را به خواب وا مي دارد و بر حالات خلقي فرد تاثير مي گذارد. ليبرمن (Jocb liberman ) در كتابش به نام (نور ، طبيعت آينده) معتقد است كه نور وارد شونده به چشمها نه تنها به ديد ما كمك مي كند بلكه ساعت بيولوژك بدن را از طزيق غده صنوبري و هيپوفيز به فعاليت وا مي دارد. اين غده در طي مراقبه تحريك شده ، از خود هورمونهايي ترشح مي كند كه قادرند انسان را به حالات برتر خود آگاهي برسانند، همان تجربه اي كه مصرف ال. اس . دي در شخص بر مي انگيزد. البته به طريقه اي بسيار سالمتر. گاه اين غده را غده توهم زا نيز مي خوانند. در فلسفه يوگا غده صنوبري را پلي بين كالبد زمخت جسماني و كالبد بسيار ظريف روحي مي دانند.

    دامنه باز بودن چاكراي هفتم مي تواند كم يا زياد باشد. وقتي چاكراي هفتم شروع به باز شدن مي كند، زماني است كه مرز بين هستي دروني و زندگي بيروني در وضع موجود كاهش پيدا مي كند و انسان لحظه ها را بيشتر و بيشتر تجربه مي كند. وقتي كه رشد چاكراي هفتم افزايش مي يابد اين لحظه ها بيشتر مي شود تا زماني كه به صورت يك واقعيت دائمي در مي آيد. وقتي كه خويشتن فرد آماده اين گام آخر روشن بيني باشد ممكن است كاملا ناگهاني اتفاق بيفتد.احساس او اين چنين است كه انگار تازه از خواب طولاني بيدار شده است و در نهايت شروع مي كند به اينكه در واقعيت زندگي كند.ديگر عقب گردي در سر راهش وجود ندارد. خود را به ظرف خالي تبذيل مي كند و هستي الهي اين جام را لبريز خواهد كرد. پي مي برد كه خويشتن حقيقي اش را كه تنها حقيقت پايدار است پيدا كرده است.نفس فردي اش به نفس جهاني تبديل مي شود. هدف خالق در رفتار او جامه عمل مي پوشد و نوري كه از او اطع مي شود قلب كساني را كه گيرنده حضور الهي هستند باز مي كند. در اين زمينه جالب است كه توجه داشته باشييد ملاج كودك در سن 9 تا 24 ماهگي اول زندگي اش باز باقي مي ماند. در طول اين دوره اوليه زندگي روي زمين طفل در آگاهي وحدت كامل به سر مي برد.



    انسداد انرژي در چاكراي هفتم(ساهاس رارا)



    با مسدود بودن اين چاكرا رابطه فرد با تجربيات معنوي قطع مي گردد و احساس جدايي از كثرت و يكپارچگي داردو كاملا از ترس رها نيست.اين ترس هميشه باعث ماندگاري بخشي از آثار گره هاي درون چاكراها مي شود. فرد فاقد حواس ماورائي خواهد بود و هنگامي كه ديگران از تجربيات معنوي سخن مي گويند قادر نيست معناي آن را درك كند در صورتي كه باز بودن اين چاكرا معمولا انسان معنويت را به طور ملموس و در عين حال با كيفيتي منحصر به فرد تجربه مي كند. با انسداد انرژي اين چاكرا فرد ممكن است به نوعي بيهودگي در زندگي اش پي ببرد و يا ترس از مرگ اغلب به سراغش بيايد. شايد براي كنترل اين احساسات منفي سعي كند كه براي فرار از آنها به فعاليت زياد پناه ببرد يا زير بار مسئوليتهاي جديد برود براي اينكه خود را برحق و همهم جلوه دهد.اغلب اوقات اشخاصي تحت اين شرايط مريض مي شوند و ناچار به استراحت مي شوند. اگر اين پيامها ناديده گرفته شود فرد درگير زندگي بي محتوايي مي شود و رشد تواناييهاي بالقوه خود واقعي اش را محدود مي كند. لازم به ذكر است كه در موارد عقب ماندگي ذهني بايد به اين چاكرا ريكي داده شود.همچنين در مواردي كه ذهن با ذات انطباق ندارد. به اين ناحيه بايد ريكي داده شود. زماني كه حساسيت به نور (روشنايي زننده) وجود دارد.به طوري كه سبب سر درد مي شود. بايد به اين ناحيه همراه با شبكه خورشيدي ريكي داده شود. لازم به ذكر است كه باز شدن پيش رس اين مركز به كمك مواد توهم زا ممكن است در فرد صرع . اغمائ و ناسازگاري روحي ايجاد مي نمايد.



    بيماريهاي مربوط به چاكراي هفتم



    بي خوابي، سردرد عصبي (ناراحتي هاي عصبي و ذهني)، فراموشي در اثر ضربه يا تكان شديد، جنون،گرفتگي عضله،سياتيك، مننژيت ستون فقرات، كچلي،سوزنك.



    تغذيه رنگی : بالاي چغندر، انگور ارغواني، كلم ارغواني، توت فرنگي و هر نوع ميوه يا سبزي به رنگ صورتي كمرنگ.

  2. #1152
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    پست ها
    44

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط nightmare
    خوب این یعنی ذهن تو .



    چیزی رو که تو می بینی تنها برای توست . نه کسی دیگر. پس به چیزی که میبینی قضاوت نکن. و در ضمن هر کسی با ذهن خودش میبینه . اما دیدن یعنی گذشتن از ذهن. به قول دون خوان... دنیا رو متوقف کردن...





    یعنی ذهن هنوز اهمیت داره و تو بهش اهمیت می دی. حتی به خاطر نابود کردنش.


    نه ، ذهن قاه قاه بهش می خنده و میگه بکش منو دارم لذت می برم و اون کم میاره و میزنه کنار.

    و شاید شخص تنها نظاره گری باشه که خیره نمیشه و این یعنی کنترل.



    نمی تونیم از اون بگذریم . یه اتاقی که ما توی اون هستیم . اما می تونیم درو باز کنیم و به آسمان نگاه کنیم. می تونیم با اراده ی خودمون بر گردیم به این اتاق. حالا دیگه آسمان دیده شده...


    چی باعث تشخیص این تضاد میشه؟
    آیا اشخاصی که در تیمارستانند و دیوانه ( واژه ای که عرف روی اون انسان ها قرار داده) می تونن تضاد رو تشخیص بدن؟ کودکی که مشغول بازیه.... دوست من چیزی که باعث تشخیص این تضاد میشه ، مانع دیدن واقعیته . تا درب اتاق باز نشه آسمان رو نمی بینیم.


    کافیه تنها نظاره گر باشی و خیره نشی . ار درونش بیای بیرون . از اتاق بیرون بیای...اگر خیره شدی تحت کنترل در میای . اون ذکر ...
    تنها فکریه که مانع از ورود 999 فکر دیگه میشه و هر موقع از اون هم گذشتی این آغاز شاهد بودنه.


    تنها در زمانی این اتفاق میفته که اهمیت خودش رو برای شخص از دست بده. یعنی من تنها یک نظاره گر باشم . نه خیره یی که نگاه بر نمی داره و وابسته شده.



    موافق نیستم . قبول دارم.

    تا بعد....

    درست!! چيزي كه من مي بينم براي منه فقط!! من هيچ چيزي نديدم جز آشفتگي در ميان مردم جز اينكه من در اجتماع معني پيدا مي كنه و نه د رگوشه عزلت
    من يه دانشجو مظطرب رو ديدم كه با اين اظطرابها و آشفتگي ها خودش رو از بالاي پشت بام خوابگاه 7-8 طبقه پرت كرد پايين.
    يه نفرو ديدم كه تو جنگل خودش رو به دار آويخته بود به خاطر خودخواهيهاش (عشق به فلاني)
    من جنگهاي صليبي رو ديدم كه ميليونها نفر رو به خاك سياه نشاند
    من هيتلر و چنگيز رو ديدم كه هر روز داخل اجتماع بيشتر جوون مي گيرند
    من جنگ ايران و عراق رو ديدم كه به نام خدا و براي خدا همديگرو قتل و عام كردن
    من از نزديك ديدم كه يه خلبان عراقي وقتي تو خاك ايران نشست، مردم ايران مي خواستند تيكه تيكه اش كنن، چرا؟
    چون خاطره بمبها يادشون بود، خاطره جنگ ها و بدبختيها،
    و مي بينم اينا همش كار ذهن انسان، كار مقايسه ديروز با امروز، و هيچ درست و غلطي هم نداره
    حال باز بگو ذهن من.
    بمب هاي اتمي رو مي بينم كه رو سر مردم مي ريزن
    راننده اتوبوس رو مي بينم كه رو سر مسافر داد مي زنه
    مسافر رو مي بينم كه براي راننده چاقو مي كشه
    يه نفر و مي بينم كه خودخواهيش و رو عشق نام داده
    ترس و خودخواهي رو مي بينم كه پشت نقاب مهرباني پنهان شده
    انساني رو مي بينم كه از خدا براي منافع شخصي اش كمك مي خواد!
    حتما مي گين محبت هم هست!!!!!!
    خورشيد هست چون هست، گرما مي ده چون كارش همينه. ما اسم اون رو خاله خورشيد مهربون گذاشتيم!! اون نه مهربون نه اخمو و نه هيچ عنوان ديگه اي داره فقط و فقط خورشيد
    سايه درخت نه از روي فخر و نه از روي مهرباني و عطوفت
    انسان هنوز كه هنوز يا برچسب خشم به هم نوعش مي زنه يا برچسب عطوفت!!!! و دو تاشم عين هم. توجه نداره كه چطور طبيعي زندگي كنه.

    ببينم نكنه مي خواي بگي همه اين ددمنشي ها كار خداست!!!! يا نكنه اجنه هستند؟!

    درست شايد تو اين طوري نباشي و از يه جنس ديگه اي باشي، ولي من دارم يه اجتماع پر از نفرت و اظطراب رو مي بينم و دارم مي بينم كه انسان يعني اجتماع، اگه اجتماع مريض پس انسان مريض.
    آيا براي ديدن غروب آفتاب بايد ذكر بگيم؟! و يا اينكه توجه نداريم انسان فلك زده امروزي چه حالي داره؟! با اين حال مي خوايم كه خدا به ما توجه كنه؟! به خواسته هاي شخصي ما!!

    خوبه، ذكر ، يك فكر كه مانع ورود 999 ذكر(فكر) ديگه مي شه!!!
    به اين ترتيب شما خودتون رو از شناخت فكر محروم كرديد!! به اين ترتيب نمي تونيد حال يه آدم عصباني رو درك كنيد.
    (واقعا درك كنيد ها نه افسوس به حالش بخوريد)، نمي تونيد بفهميد گرسنگي-دزدي-قتل-مهرباني و .... يعني چي.
    چون همه اينها تو حوزه فكر و ذهن اند. با ذكر گفتن اصطلاحا اين ميمون (ذهن) رو گول مي زنيد.

    مي خوايد باور كنم كه انسان براي اين كه چطور زندگي كنه نياز به راهنما داره! مي خوايد باور كنم كه انسان نمي تونه بدون هيچ عقيده و نظري، بدون هيچ خودخواهي نمي تونه محبت كنه؟!! يعني آدم اينقدر بدبخت؟! مي خواد باور كنم ذهن يه چيز پليد؟! يعني نمي شه ذهن رو شناخت؟!
    ذهني كه هر حرفي مي زني از اونه!!!! اين و مي بينين يا نه؟ يعني واقعا وقتي يه جمله عرفاني، خدايي، سماوي و ...مي گيد ذهن تو اون نقشي نداره!!!
    اگه اين طوري نيست پس چرا اجتماع ما اين طوري فلك زده است؟
    به نظر شما به خاطر چيه؟! حتما مي گيد : چون خدا رو گم كرده، چون به ارزش واقعي خودش پي نبرده، چون هنوز ذهنش خاموش نيست و ........
    دون خوان گفت: كه انرژي كارلوس كاستاندا براي تمام كردن راه من است نه براي ادامه آن! با اين حال هنوز ادامه داره(كتاب دون خوان از زبان دون خوان اگه اشتباه نكنم)
    مسيح: تبليغ هيچ ديني رو نكرد
    موسي: هيچ آيين تازه اي نياورد
    و....
    نمي تونم باور كنم، انساني كه هنوز مشكلات اجتماع رو نديده و هنوز نمي فهمه كه انسان يعني اجتماع، به روشن بيني رسيده باشه(تازه اگه واژه رسيدن معني درست داشته باشه).

    همه مي گن اين كارو بكن اون كارو بكن ذهنت خاموش مي شه!!!!
    يه نفر نيست بگه:
    درك كن خودت رو، از خودت فرار نكن (به دنبال چيزي شدن يعني فرار از آنچه كه الان هستي، غير از اينه؟)، خودت رو بشناس و ...
    البته خيلي ها گفتن ولي كو گوش فهيم!!!!

    يه حيوان وحشي در اوج عصبانيت، خشم و يا گرسنگي شكار مي كنه. ولي انسان با فشار يك دكمه و پرتاب يه بمب و موشك و هر چيزي از اين قبيل.... ميليونها نفرو مي كشه. يعني به نظر شما اين رفتارها و اين قتل و عام ها برآيند افكار من و شما و ما نيست؟! نتيجه نشناختن ذهن نيست؟

    درآخر:
    آدمي كه ذهن رو درك كرده، مي دونه هر حركت اون موجب واكنشي نابجاست. من تا اينجا رو خوب فهميدم بيشتر از اين رو نمي دونم و نمي خوام يه گوشه بشينم و مراقبه كنم، مي خوام هر لحظه در مراقبه باشم، مي خوام سرك كشيدن هر فكر رو با تمام وجود احساس كنم.

  3. #1153
    اگه نباشه جاش خالی می مونه deer's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    پست ها
    430

    پيش فرض

    دوستان از اين كه در مورد ذهن مطلب گزاشتين خيلي ممنونم

  4. #1154
    در آغاز فعالیت caliban's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    پست ها
    2

    پيش فرض

    عيب رندان مکن اي زاهد پاکيزه سرشت
    که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

    من اگر نيکم و گر بد تو برو خود را باش
    هر کسي آن درود عاقبت کار که کشت

    همه کس طالب يارند چه هشيار و چه مست
    همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

    سر تسليم من و خشت در ميکده‌ها
    مدعي گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

    نااميدم مکن از سابقه لطف ازل
    تو پس پرده چه داني که که خوب است و که زشت

    نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
    پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت

    حافظا روز اجل گر به کف آري جامي
    يک سر از کوي خرابات برندت به بهشت

  5. #1155
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    پست ها
    248

    پيش فرض

    اي بهترين ياد كننده و ياد شده
    يا خير ذاكر ومذكور
    Last edited by new_boys333; 10-10-2006 at 19:37.

  6. #1156
    آخر فروم باز nightmare's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    2,148

    پيش فرض

    من هيچ چيزي نديدم جز آشفتگي در ميان مردم جز اينكه من در اجتماع معني پيدا مي كنه و نه در گوشه عزلت
    من يه دانشجو مظطرب رو ديدم كه با اين اظطرابها و آشفتگي ها خودش رو از بالاي پشت بام خوابگاه 7-8 طبقه پرت كرد پايين.
    يه نفرو ديدم كه تو جنگل خودش رو به دار آويخته بود به خاطر خودخواهيهاش (عشق به فلاني)
    من جنگهاي صليبي رو ديدم كه ميليونها نفر رو به خاك سياه نشاند
    من هيتلر و چنگيز رو ديدم كه هر روز داخل اجتماع بيشتر جوون مي گيرند
    من جنگ ايران و عراق رو ديدم كه به نام خدا و براي خدا همديگرو قتل و عام كردن
    من از نزديك ديدم كه يه خلبان عراقي وقتي تو خاك ايران نشست، مردم ايران مي خواستند تيكه تيكه اش كنن، چرا؟
    چون خاطره بمبها يادشون بود، خاطره جنگ ها و بدبختيها،
    و مي بينم اينا همش كار ذهن انسان، كار مقايسه ديروز با امروز، و هيچ درست و غلطي هم نداره
    حال باز بگو ذهن من.
    اما من مانع بزرگیه که نشات گرفته از همون ذهنه ....
    کسی نگفته بشینیم یه گوشه مراقبه کنیم همه چی به خوبی و خوشی تموم بشه. همه ی ما اینجا اومدیم تا ماموریتی رو به انجام برسونیم . اما در حد و اندازه ی خودمون. این چیزیه که احساس کردم... و می بینم.

    بمب هاي اتمي رو مي بينم كه رو سر مردم مي ريزن
    راننده اتوبوس رو مي بينم كه رو سر مسافر داد مي زنه
    مسافر رو مي بينم كه براي راننده چاقو مي كشه
    يه نفر و مي بينم كه خودخواهيش و رو عشق نام داده
    ترس و خودخواهي رو مي بينم كه پشت نقاب مهرباني پنهان شده
    انساني رو مي بينم كه از خدا براي منافع شخصي اش كمك مي خواد!
    حتما مي گين محبت هم هست!!!!!!
    خورشيد هست چون هست، گرما مي ده چون كارش همينه. ما اسم اون رو خاله خورشيد مهربون گذاشتيم!! اون نه مهربون نه اخمو و نه هيچ عنوان ديگه اي داره فقط و فقط خورشيد
    سايه درخت نه از روي فخر و نه از روي مهرباني و عطوفت
    انسان هنوز كه هنوز يا برچسب خشم به هم نوعش مي زنه يا برچسب عطوفت!!!! و دو تاشم عين هم. توجه نداره كه چطور طبيعي زندگي كنه.

    ببينم نكنه مي خواي بگي همه اين ددمنشي ها كار خداست!!!! يا نكنه اجنه هستند؟!
    تمام چیز هایی که دیدی ، و خیلی چیز های دیگه که هر روز شاهد هستیم دوست من...
    برای خودمون قانون تعریف می کنیم .... روی اتفاقا اسم میذاریم ، از چیزی که بدمون میاد طوری با کلمات ارزشش رو پایین میاریم که دیگه جایی برای فهمیدن خوب و بد کارمون نمی مونه. حتی اگر اون چیز خورشیدی باشه که بهش نیاز داریم.
    همه ی اینها ذهیه که همیشه افسار خیلی از آدما رو به دست گرفته و میرونه ... صحبت از ذهن من یا ذهن تو نیست. ذهن من ها و منیت ها ، کسانی که فراموش کردن کی بودن و از کجا و برای چی اومدن.... فراموش کردن که زمان حقیقی همین حالاست ، و نه دیروز و فردایی که قادر به اثباتش هم نیستن !!!

    خورشید هست ، چون هست ... . بله و تنها هست...
    اما باز هم ذهن وابسته به برهان و دلیل براش اسم میذاره ، به هزار ها مدل مختلف تعریف و تفسیرش می کنه...
    اما کودکی رو که هنوز پر از سئواله... حتی نمی دونه که اون خورشیده.... و بعد ما آروم آروم بهش ذهنی رو میدیم تا تفسیر کنه....
    انسان هنوز كه هنوز يا برچسب خشم به هم نوعش مي زنه يا برچسب عطوفت!!!! و دو تاشم عين هم. توجه نداره كه چطور طبيعي زندگي كنه.
    و توجهی هم نداره که این برچسب ها از کجا میاد.... قضاوت هایی که می کنه علتش چیه....

    دوست من ، پروردگاری که باران رو به ما هدیه داد ، نتونستم چیزی رو که داد فهم کنم.... جز در همون لحظه... و همه ی اتفاقاتی که دیدی و می یبنی بی دلیل نیستن.
    همه ی ما برای انجام کاری به اینجا اومدیم و هر کسی به اندازه و فهم خود...

    درست شايد تو اين طوري نباشي و از يه جنس ديگه اي باشي، ولي من دارم يه اجتماع پر از نفرت و اظطراب رو مي بينم و دارم مي بينم كه انسان يعني اجتماع، اگه اجتماع مريض پس انسان مريض.
    نه انسان یعنی اجتماع ، آنسان یعنی اجتماع. من هم از خاک آفریده شدم ، اما nightmare ... بگذریم.

    ولي من دارم يه اجتماع پر از نفرت و اظطراب رو مي بينم...
    آيا براي ديدن غروب آفتاب بايد ذكر بگيم؟! و يا اينكه توجه نداريم انسان فلك زده امروزي چه حالي داره؟! با اين حال مي خوايم كه خدا به ما توجه كنه؟! به خواسته هاي شخصي ما!!
    مسجد سر راه از آن گذشتیم ، بر سر در آن چنین نوشتیم
    در میکده هم خدای بینی ، با مرد خدا اگر نشینی ...

    مگه با ذکر گفتن گره ای از کار خلق باز میشه؟ مگه با یه گوشه نشستن و مراقبه کردن من ماموریتی رو که خدا بهم داده انجام میدم؟ هیچوقت....

    خوبه، ذكر ، يك فكر كه مانع ورود 999 ذكر(فكر) ديگه مي شه!!!
    به اين ترتيب شما خودتون رو از شناخت فكر محروم كرديد!! به اين ترتيب نمي تونيد حال يه آدم عصباني رو درك كنيد.
    (واقعا درك كنيد ها نه افسوس به حالش بخوريد)، نمي تونيد بفهميد گرسنگي-دزدي-قتل-مهرباني و .... يعني چي.
    چون همه اينها تو حوزه فكر و ذهن اند. با ذكر گفتن اصطلاحا اين ميمون (ذهن) رو گول مي زنيد.
    اول بگو ببینم فکر از کجا میاد؟ آیا این ذهن نیست که سال های سال برای آدما فکر کرده و همه ی چیز هایی که شاهدش بودیم و خیلی چیز هایی که ازشون خبر نداریم...
    عجب ، پس من خودم رو از شناخت فکر محروم کردم... شما که شناختیش چی کارش کردی؟
    حال یه آدم عصبانی رو درک می کنم ، اما در مورد حالتی که اون آدم داره و این که چرا ،به ذهنم اجازه ی قضاوت نمی دم.
    چیزی که می بینم ذهن شماست که در مورد من قضاوت می کنه، حتی تشخیص داده که من معنی گرسنگی و دزدی و قتل و مهربونی رو نمی دونم !!! جالبه ...
    راستی خیلی چیز ها از حوضه ی ذهن و فکر جدا هستن.... گاهی ما بدون ذهن فهم می کنیم و به یاد میاریم ....
    پس بدون تا زمانی که اون یدونه ذکر هم باشه ، ذهنه خوشگل روی ما کار می کنه. پس اونه که ما رو گول میزنه.

    مي خوايد باور كنم كه انسان براي اين كه چطور زندگي كنه نياز به راهنما داره! مي خوايد باور كنم كه انسان نمي تونه بدون هيچ عقيده و نظري، بدون هيچ خودخواهي نمي تونه محبت كنه؟!! يعني آدم اينقدر بدبخت؟! مي خواد باور كنم ذهن يه چيز پليد؟! يعني نمي شه ذهن رو شناخت؟!
    ما نیازی نداریم که شما چیزی رو باور کنید یا نه ،
    کسی که آفرید ، بی شک به اندازه ی خلقش برای هدایتش کمکش هم کرده و می کنه ، چه جوریش دیگه از حیطه ی تشخیص بنده خارجه....
    انسان در هر حالی می تونه محبت کنه و ببخشه ، این چیزیه که از ذات خداوند به ما رسیده ، تشخیص زیبایی و خیر ، اما مراقب باش ، منظورم تشخیص ذهنی نیست و گفتم گاهی اوقات ذهن نیست که فهم می کنه... چیزه دیگه یی در وجودته...
    شناخت ذهن.... لااقل با جر و بحث کردن نه... ، این طوری ممکنه کسی حرفی بزنه و شما دوباره بگن ذهن به خودش میگه خودم رو بشناسم.... پس قدرت سکوت رو آفرید....

    ذهني كه هر حرفي مي زني از اونه!!!! اين و مي بينين يا نه؟ يعني واقعا وقتي يه جمله عرفاني، خدايي، سماوي و ...مي گيد ذهن تو اون نقشي نداره!!!
    اگه اين طوري نيست پس چرا اجتماع ما اين طوري فلك زده است؟
    به نظر شما به خاطر چيه؟! حتما مي گيد : چون خدا رو گم كرده، چون به ارزش واقعي خودش پي نبرده، چون هنوز ذهنش خاموش نيست و ........
    نه ، هر حرفی نمی تونه از ذهن باشه ، حرف هایی که گاهی ذهن از درکشون عاجزه ، حرف هایی که صدایی ندارن ، حرف هایی که نه از مذکرند و نه از مونث ... تنها نیرویی باعث شادیه بی دلیل تو از اونها میشه... و هر حرفی از کلمات ساخته نمیشه ...
    و گاهی شاید حرفی هم نباشه ... یه سکوت زیبا...
    شاید اگر اجتماع این طوره که شما میگی ، به خاطر اینه که همیشه با ذهنش حرف زده ، شاید چون سکوت رو فهم نکرده ، شاید چون خیلی ها شرک پرستایی شدن که خودشون خبر ندارن خدای کاغذیشون قدرتی نداره...
    شاید چون انسان ها کم شدن ، عوضش چیزی که زیاد دیده میشه انسان هایی در آنسان.....
    و خیلی چیز های دیگه...

    دون خوان گفت: كه انرژي كارلوس كاستاندا براي تمام كردن راه من است نه براي ادامه آن! با اين حال هنوز ادامه داره(كتاب دون خوان از زبان دون خوان اگه اشتباه نكنم)
    یعنی این کتاب قدرت انرژی کارلوس کاستاندا رو به آدما میده ؟ باید کتاب جالبی باشه ، چون تا حالا ندیدم مردم با خوندن یه کتاب انرژی یه نفر دیگه رو بدست بیارن ، ....

    مسيح: تبليغ هيچ ديني رو نكرد
    موسي: هيچ آيين تازه اي نياورد
    و....
    نمي تونم باور كنم، انساني كه هنوز مشكلات اجتماع رو نديده و هنوز نمي فهمه كه انسان يعني اجتماع، به روشن بيني رسيده باشه(تازه اگه واژه رسيدن معني درست داشته باشه).
    نیازی به تبلیغ دین و آیین جدیدی نبوده ..... همه ی مسیر ها به یه هدف رسیدند و میرسن ...
    باید در میان مردم بود ، باید تجربه کرد تا فهمید رنج های اونارو ، باید فهمید که انسان به معنیه اجتماع نیست و چیزی فرا تر از کلماته ، و تنها چیزی که در اجتماع می بینیم انسان هایی هستن در آنسان ، گم شده و فراموش کرده....

    همه مي گن اين كارو بكن اون كارو بكن ذهنت خاموش مي شه!!!!
    يه نفر نيست بگه:
    درك كن خودت رو، از خودت فرار نكن (به دنبال چيزي شدن يعني فرار از آنچه كه الان هستي، غير از اينه؟)، خودت رو بشناس و ...
    البته خيلي ها گفتن ولي كو گوش فهيم!!!!
    همه میگن این کارو بکن اون کارو بکن ، اما نشد ما برای کنترل ذهنمون یه بار ساکت بشینیم ... یه لحظه از همه ی اون فعالیت ها بیایم بیرون ببینیم چه خبره .... و نه دیدنی که ذهن توی اون نقشی داشته باشه ، دیدنی که از سکوت حاصل میشه ... و چه دیدنی.... ( با یه گوشه نشستن و مراقبه کردن اشتباه نگیر )

    يه حيوان وحشي در اوج عصبانيت، خشم و يا گرسنگي شكار مي كنه. ولي انسان با فشار يك دكمه و پرتاب يه بمب و موشك و هر چيزي از اين قبيل.... ميليونها نفرو مي كشه. يعني به نظر شما اين رفتارها و اين قتل و عام ها برآيند افكار من و شما و ما نيست؟! نتيجه نشناختن ذهن نيست؟
    حیوان وحشی سه چیزه جالب داره که ازشون به موقع استفاده می کنه ،
    صبر ، حیله گری ، بی رحمی ....

    رفتار های بد آدمها همه گی به خاطر همین ذهنه.... به قول شما مقایسه ی دیروز و امروز ، یا امروز و فردا .... کینه های گذشته .... ترس فردا.... و ....

    درآخر:
    آدمي كه ذهن رو درك كرده، مي دونه هر حركت اون موجب واكنشي نابجاست. من تا اينجا رو خوب فهميدم بيشتر از اين رو نمي دونم و نمي خوام يه گوشه بشينم و مراقبه كنم، مي خوام هر لحظه در مراقبه باشم، مي خوام سرك كشيدن هر فكر رو با تمام وجود احساس كنم.
    این سخن تنها می تونه از انسانی باشه که ذهن رو می فهمه و درک کرده و یا حدافل می خواد که درک کنه و بفهمه.... و نه به وسیله ی خود ذهن.
    نباید در گوشه ای نشست ، .... بله باید هر لحظه در مراقبه بود و سرک کشیدن فکر رو با تمام وجود احساس کرد....

    و امیدوارم روزی قبیله ی انسان این رو درک کنه.... چیزی رو که ذهن از درکش همیشه عاجز بوده و هست.....
    تا بعد....

  7. #1157
    آخر فروم باز nightmare's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    2,148

    پيش فرض

    عيب رندان مکن اي زاهد پاکيزه سرشت
    که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

    من اگر نيکم و گر بد تو برو خود را باش
    هر کسي آن درود عاقبت کار که کشت

    همه کس طالب يارند چه هشيار و چه مست
    همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

    سر تسليم من و خشت در ميکده‌ها
    مدعي گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

    نااميدم مکن از سابقه لطف ازل
    تو پس پرده چه داني که که خوب است و که زشت

    نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
    پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت

    حافظا روز اجل گر به کف آري جامي
    يک سر از کوي خرابات برندت به بهشت
    مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
    که اعتراض بر اسرار علم غیب کند

    کمال سر محبت ببین نه نقص گناه
    که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند

    ( می تونیم ادامه ی این اشعار زیبا رو در تاپیک مشاعره ادامه بدیم. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    )

    تا بعد.....

  8. #1158
    آخر فروم باز Alireza_Shafaei_PCworld's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2004
    محل سكونت
    اصفهان
    پست ها
    2,077

    پيش فرض

    یک سوال از علما!

    چطوری میشه در کمترین زمان خواب بیشترین بهره را از خواب برد

    فرض کن نیاز به سه ساعت خواب داری
    حالا چجوری میشه اون نیاز را توی یک ساعت و نیم رفع کرد؟

  9. #1159
    اگه نباشه جاش خالی می مونه deer's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    پست ها
    430

    14

    سلام دوستان
    يه سوالي داشتم ايا كساني كه خدا رو نمي پرستند ايا خدا كمكشون مي كنه يا نه؟
    كساني كه دين ندارن مي تونن به عرفان هم برسن يا نه؟
    ممنون مي شم اگر جواب بدين

  10. #1160
    در آغاز فعالیت darab's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    پست ها
    12

    پيش فرض

    سلام دوستان،

    در پی جستجویی در گوگل،... پایم به سایت و سپس به این تاپیک باز شد..!
    برایم بسیار جالب بود که در فرومی که برای تبادل افکار علوم کامپیوتری است، صحبت ماورا و متافیزیک تا این حد جدی پیش رود که از جویندگان تله‌پاتی و هیپنوتیزم و .. جادوی سیاه..به رویابینی و برون‌فکنی کالبد اختری و روح، ... و آنگاه به آنچه که به دنبال مشتاقان گشتن مرا به خواندن این 117 صفحه گمارد.. سرآخر به نوشته‌هایی بر بخورم که ریشه‌ای‌تر به کارلوس کاستاندا و کریشنامورتی و .. پرداخته باشند..
    در این میان بسیاری از شما عزیزان زحمات بسیار کشیدید.. جا دارد که از قلم زیبایی یاد کنیم که از سر مهر و با مرکب دل سبب باز شدن چنین مقوله‌ای برای رهروانی شد که بسیار مشتاقانه سر به سویش دارند.. سوشیانت گرامی ..

    تمام مطالب شما دوستان را خواندم.. و از بعضی از آنها کپی برداشتم تا مبحث نوی را باز کنم و پاسخی به بعضی نوشته‌ها دهم که فقط توجه انگشت شماری را به خود جلب خواهد کرد.. ولی همانطور که گفتم وقتی به آخرین پست‌ها در صفحات اخیر رسیدم، دیدم که خود، راه را یافته و به مسیر می‌رود.. و این خود نشانه‌ای است..

    منهم کما بیش در راه خویشم.. و بیشتر در سایت cloob.com فعالیت می‌کنم..

    در باره کارلوس کاستاندا، کلوب خاصی به آدرس:
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    هست که تصمیم بر خلاصه کتابها از ابتدا بوده.. که کتاب تعلیمات دون‌خوان به اتمام رسید و حقیقتی دیگر هم در شرف اتمام.. و در آنجا صحبت‌ها و بحث‌های بسیاری شده.. که متاسفانه به دلیل کم بودن مشتاقان فغعالیت زیاد ندارد.. ولی من همیشه به آنجا سر می‌زنم..

    کلوبی شامل بسیاری از مباحث که مباحث و مقالاتش در حال تکمیل است به نام "بودن" به آدرس:
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    این کلوب آخری به جمیع نیازهای رهروان می‌پردازد.. مقوله‌ای که به دست توانای آنان می‌بایست به انجام رسد و بنده نقش ساختار بندی و آوردن بعضی مقالات و مطالب را دارم.. از همه چیزهایی که ذهن به دنبالشان می‌گردد !!!
    به هر حال چنانچه تمایل دارید به آن آدرس‌ها هم می‌توانید سر بزنید..

    امید به اینکه به یاری خداوند متعال، آگاهیمان را با تاباندن آیینه‌های وجود به هم، بگسترانیم و مجراهای پاک ازلیش باشیم. از این به بعد مرا هم دوست خود بدانید، چرا که چند روزیست که با شما دوستانم هستم.. با سوالات و خواسته‌ها و تجربیاتتان منهم فراز و فرودی همچو شما را حس کرده‌ام..

    ولی دوستان..
    همانطور که جهت این تاپیک به شناسایی و فهمیدن "ذهن" گردیده است، ما هم بایست که خود شناسیم تا به خداشناسی رسیم..
    در ابتدا باید بگویم که زبان و محاورات ما از نمادها و سمبل‌های ذهنی است، اینکه معلوم است پس به دنبال نکته سنجی از نوشته‌های هم نرویم که خود سد است..

    ذهن را نبایست به دور افکند.. بایست درست به کار برد و در زمانش.. چون بسیار ابزاری قوی و دقیق است، .. پس مشکل این است که چنان درگیر استفاده از آنیم که دیگر کمتر از جنس روح می‌گوییم و می‌شنویم و ... ولی فراموش نشود که در عین به کارگیری فراوان توسط انسان، هنوز ابزار است.. یکی از کاربردهای غلط آن، قبول هویتی است که بواسطه فهم ثقیلش از وجود و اشیا به هیبت انرژی انسانی میدهد.. "من" "تو" ...

    این ادراک ناقص چنان روح را فریفته که در قالب‌هایی که کاربرد غلط ذهن به آن دامن می‌زند، گمگشته و فرمانروا و امپراتور بی‌بدیل را به رئیس ظاهری محتاط و ترسو و نگران ... تبدیل کرده است.. و او نمی‌داند..
    آن زمان که جرقه دانستنش یا بهتر بگویم یادآوری دوران کودکی‌اش که پادشاه همه کالبدها بود، مجدد می‌بیند، تازه قدم در راهی می‌گذارد که دیگران او را نمی‌فهمند.. بهترست بگوییم زمانی که تصمیم می‌گیرد که در اثر چنین یادآوری‌ای از راه دیگران خود را جدا کند، قدم در گمراهی ناپایانش می‌گذارد.. (به نوع نگارش توجه نکنید!!).. به هر حال شروعی نموده..

    در این زمان است که هویت ذهنی برای استمرار بقایش دست به ترفندهای گوناگون می‌زند، و همچنان الگوها و دکترین‌ها و سیستم‌ها و ایسم‌های گوناگون را به منظر روح می‌نمایاند.. غافل از اینکه منجلابی دیگر در راه است..

    اگر بدون ماهیت‌های خودساخته ذهنی همچو قضاوت، به روند شروع فکر توجه روح را به آن بیاندازیم، روند عمل ذهن در چشمان روح میافتد، و این همان است که کریشنامورتی بزرگ همیشه می‌گوید، شاهدی باشید بی‌نظر ...

    چنین روندی را ما در آموزه‌های تولتک‌ها نیز می‌بینیم که در سبک ارائه متفاوتند.. مورتی خطابش به همه انسان‌هاست.. دون‌خوان به تعدادی شاگرد محدود و در دایره تونال به بیان تفاسیر ساحران می‌پردازد و او را جنگاوری می‌آموزد که به مشاورت مرگ، سوی متوقف کردن گفتگوی درون و فروریختن دنیا می‌شود.. پس بایستی که نوع گویش متفاوت باشد..

    این فرو ریزی است که هیبت انرژی به همراه جسم، را به ورود ناشناخته‌های امکانات بشری راه می‌دهد.. نه آنکه خود به دنبالشان بگردند !!

    به سکوت و خالی بودن ذهن هم نبایست به عنوان ایده‌ای جالب‌تر فکر کرد،.. که خود ریسمان را تنگ‌تر به دور روح خواهیم کشید..

    امید به اینکه با نوشته‌هایمان درهایی را به هم نشان دهیم که روح می‌بیند و ذهن از درکش عاجز..

    -/
    Last edited by darab; 11-10-2006 at 14:46.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •