تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 116 از 131 اولاول ... 1666106112113114115116117118119120126 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,151 به 1,160 از 1301

نام تاپيک: معرفي كتاب هايي كه خوانده ايم

  1. #1151
    کاربر فعال انجمن ادبیات - Saman -'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    ا مـپـر ا طـو ر ی پـا ر س
    پست ها
    1,595

    پيش فرض

    جديدا تنها كتاب مرگ خاموش از آلبر كامو رو مطالعه كردم

    سبك و مضمون جالبي داشت . من تصورش رو نمي كردم كه قهرمان اصلي داستان خيلي ساده تسليم مرگ بشه در صورتي كه چقدر براي زندگي تلاش كرد . و اين براي من جدا علامت سوال شد ...

  2. این کاربر از - Saman - بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #1152
    در آغاز فعالیت س-م's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2011
    محل سكونت
    یه شهر دور
    پست ها
    19

    10

    من کتاب های سینوهه-جین ایر -دختری در مه - روی ماه خدا را ببوس رو خوندم که به نظرم سینوهه از همشون بهتر بود در واقع وقتی ادم کتاب رو میخونه تعجب میکنه که این همه اتفاق واسه یه فرد می افته ولی ازکتاب روی ماه خدا را ببوس خوشم نیومد چون اخرش واسم عین معما برام موند.

  4. #1153
    در آغاز فعالیت gelayoll's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2011
    محل سكونت
    همین نزدیکی
    پست ها
    5

    پيش فرض

    کتاب هیچ وقت نامزد نبودیم از رضا استادی /این کتاب واقعا زیبا بود و هنوز بعد گذشت چندین ماه از خوندن اون من هنوز به وقایع این کتاب و شخصیت های اون فکر میکنم/

  5. #1154
    داره خودمونی میشه b@ran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    پست ها
    129

    پيش فرض



    بی بال و پر
    وودی آلن

    نشر ماه ریز

    دنیای وودی آلن و طنز مخصوص به خودش رو همیشه دوس داشتم. تو این کتاب همه چیز کوتاهه! از داستان کوتاه بگیرید تا مقاله های کوتاه...
    کتاب ترجمه ای از کتاب "without feathers" و گویا دو نمایشنامه "خدا" و "مرگ" و یک داستان کوتاه "ریشه های زبان عامه" در ترجمه حذف شده.



  6. 3 کاربر از b@ran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1155
    حـــــرفـه ای malkemid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    پست ها
    4,602

    پيش فرض

    و حتی یک کلمه هم نگفت....هاینریش بل

    کتاب جالبی بود...سبک نگارش خاص بل ...اروپا و بخصوص آلمان بعد از جنگ جهانی دوم رو نشون میداد...داستان زن و شوهر جوونی هست که مثل اکثر مردم تو اون دوره فقیر هستن و این موضوع باعث شده مسائلی بینشون پیش بیاد...

  8. #1156
    داره خودمونی میشه ya_hossayn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2009
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    52

    پيش فرض

    سلام با عرض قبولی طاعات!
    رستاخیز
    لئو تولستوی
    اون چیزی که تو این رمان می شه دید:
    "آدم ها به شوخی به قورباغه ها سنگ می زنند ولی آنها جدا می میرند!"

  9. 3 کاربر از ya_hossayn بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #1157
    اگه نباشه جاش خالی می مونه depot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2011
    محل سكونت
    پای کامپیوتر
    پست ها
    251

    پيش فرض

    من یه مدت افسردگی گرفته بودم راز رو خوندم مشکلاتم بهبود پیدا کرد توصیه میکنم حداقل یک بار بخونید من خودم 5 بار خوندمش !

  11. این کاربر از depot بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #1158
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض


    کافکا و عروسک مسافر
    جوردی سیئررا ای فابرا
    رامین مولایی

    از پشت کتاب و متن کتاب:

    یک سال پیش از مرگ، فرانتس کافکا رابطه‌ی عاطفی شگرف و متفاوتی را تجربه کرد. یک صبح هنگام قدم زدن در پارک اشتلیتس برلین با دخترکی پریشان روبه‌رو شد که سوزناک می‌گریست: او عروسکش را گم کرده بود. نویسنده‌ی مسخ برای آرام کردن دخترک داستانی می‌سازد: عروسک گم نشده بود، به مسافرت رفته بود، و او هم نامه رسانی بود که فردا اولین نامه‌ی عروسک مسافر را برای دخترک به پارک می‌آورد.
    آن شب فرانتس اولین نامه از نامه‌هایی را که سه هفته هر روز در پارک به دست دخترک می‌رساند، نوشت؛ نامه‌هایی که در آنها عروسک خیالی از سفرها و ماجرهایش برای صاحب دوست داشتنی‌اش روایت می‌کرد...
    به این ترتیب جادوی کلمات فرانتش کافکا، روح آزرده و پریشان دخترکی ناشناخته تا امروز را در نامه‌هایی که هرگز یافت نشدند و یکی از زیباترین و رازآمیزترین داستان‌های قرن بیستم را رقم زدند، به آرامش رساند. بدون آن نامه، السی با جراحتی بدخیم و دردناک، بزرگ می‌شد: عروسکش او را ترک کرده بود. اگر اشتباهی از او سر می‌زد، چه بسا السی دچار سرخوردگی روحی شدیدتری می‌شد. اگر سر حرفش نمی‌ماند و بدون نامه‌ای که قولش را داده بود سرِ قرار روز بعدشان حاضر می‌شد، السی دیگر هرگز به سرشت انسانی باور نمی‌داشت. موضوع بر سر امید بود. چیزی بسا مقدس‌تر از زندگی. آیا نجات یک دختربچه دستِ کمی از نجات مردم دنیا داشت؟ اولین درد همیشه سخت و تلخ است. اولین رو در رویی با واقعیت، بیداری. السی هرگز گم شدن عروسکش را از یاد نمی‌برد.
    جوردی سیئررا ای فابرا (بارسلونا، 1947) در اثر به یاد ماندنی خود کافکا و عروسک مسافر با چیره دستی تمام به شرح این ماجرا و بازنویسی خیالی نامه‌های کافکا به دخترک می‌پردازد.

    اون‌قدر فوق‌العاده هست که منِ بی‌حوصله خواستم با شما شریکش بشم حتی.

  13. 6 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #1159
    داره خودمونی میشه sue's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    132

    پيش فرض

    شلوارهای وصله دار
    رسول پرویزی

    چاپ 57
    "قصه عینکم" از همین کتاب انتخاب شده .اگر از خوندن اون لذت بردید این هم بقیه داستان ها
    شامل 20 داستان

  15. این کاربر از sue بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  16. #1160
    مدیر انجمن هنرهفتم Mahdi Hero's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    nn374$|*|017
    پست ها
    13,262

    پيش فرض جنایات و مکافات /داستایفسکی/ مهری آهی

    جنايات و مکافات رو ميتوان از دو دید روانکاوی مناظره کرد بخشی در مورد انسانی که ميخواهد به تمام آرمان های انسانی پشت پا بزند و مسير تازه ايی را برای خود و ديگران ايجاد کند و به قول نويسنده در کتاب مانند خيلی از انسان ها نقش شپش رو نداشته باشد بلکه جزو دسته ای از انسان ها و طبقه خاص باشد که مسير و قانون را برای توده مردم تعريف کند و از منظر ديگر دوگانگی انسان ها و رفتارشان را نشان دهد افرادی که در سطرهايی ما از اعمال آنها دچار نارحتی ميشويم اما در سطرهای ديگر با آنها همدردی ميکنيم اينگار که کسی در اين دنيا نه به معنای تمام پاک است و نه کثيف.
    داستان جنايات و مکافاتی داستای سر راست است که در آن شخصيت هايی قرار گرفته اند که هرکدام میتوانند مورد بررسی قرار گیرند شايد داستان ظاهری سرراست اما داستانیست بسیار عمیق که به روانکاوی انسان ها می پردازد. داستانی را همه حتی خیلی از کسانی که کتاب را نخوانده اند میدانند و نويسنده خود در سطرهايی از زبان راسکلنيکف در نيمه دوم کتاب اينگونه داستانی را تعريف می کند "تو ديگر می دانی که مادر من تقريبا هيچ چيز ندارد. خواهرم اتفاقا تربيت شده است و محکوم است که در خانواده ها به پرستاری اطفال بپردازد. تمام اميد آنان تنها به من بود. من تحصيل می کردم، اما نمی توانستم خرج دانشگاهم را تهيه کنم و برای مدتی مجبور شدم از دانشگاه خارج شوم. اگر کار آن طور پيش می رفت، پس از ده، دوازده سال-اگر همه چيز به وجه احسن پيش می رفت-سر انجام می توانستم معلم يا کارمند اداره بشوم و هزار روبلی حقوق بگيرم...ولی تا آن وقت مادرم ديگر از فکر و بدبختی می مرد و با همه تفاصيل من باز نمی توانستم او را دلداری بدهم. ولی خواهرم... به سر خواهرم شايد از اين هم بدتر می آمد!.. و چه کاری است که انسان تمام عمرش از کنار همه چيز بگذرد و از همه چيز رو بگرداند، مادرش را فراموش کند و توهينی که به خواهرش می شود، مثلا با کمال احترام تحمل کند؟ برای چه؟ آيا برای اينکه پس از بخاک سپاردن اينها، کسان ديگری مثل زن و بچه پيدا کند و آنها را هم بعد بدون پشيزی و تکه نانی باقی بگذارد؟ خوب...خوب، من هم تصميم گرفتم که پس از تصاحب پول پیرزن، آن را صرف سالهای تحصیلم بکنمو بی آنکه به مادرم برای تهيه وسايل کار و زندگی ام در دانشگاه عذاب بدهم و کمی از پولها را هم به مصرف اولین گامهای زندگی ام پس از دانشگاه برسانم و این کار را بر پایه ای وسيع و اساسی بنهم، يعنی کار و شغل آينده ام را سر و سامانی دهم تا بتوانم در راهی مستقل و نو روی پای خود بايستم...خوب...همين...خوب،بدي ترتيب معلوم است که پيرزن را کشتم، اين کار بدی بود که کردم....".
    اما اين قتل فقط به دليل خواسته های دنيايی نبوده است بلکه پشت کردن به قوانينی است که ساليان دراز انسان آنها را برای خود وضع کرده است پشت کردن به تمام اصول گذشته و زيرپا گذاشن آنهاست برای تجربه کردن گفتمانی جديد. قهرمان داستان ما نه به دنبال سعادت و رفاه عمومی بلکه به دنبال زندگی خود است او يک آنارشيست است که فقط به فکر اصول و تجربه خود است. راسکلينکف اينگونه اعتقادش رو در مورد جناتی که کرده بيان می کند "پيرزن که مزخرف است! پيرزن که شايد هم اشتباه باشد. مطلب سر او نيست، پيرزن فقط بيماری بود... می خواستم زيادتر از حد تجاوز کرده باشم... من انسانی را نکشته ام، بلکه اصولی را کشته ام! اصولی را نابود کرده ام، اما از حد نتوانستم تجاوز کنم و همچنان در اين سوی حد ماندم... کاری که توانستم بکنم کشتن بود! اما اين را هم از قرار معلوم نتوانستم...اصول؟ برای چه آن وقت اين احمق رازوميخين سوسياليستها را دشنام می داد؟ مردم زحمت کش و تاجر برای اصلاح و سعادت عموم، کار می کنند...نه، زندگی يک بار نصيب من می شود و ديگر هرگز برايم وجود نخواهد داشت. من نميخواهم منتظر سعادت عمومی بشوم. می خواهم خودم هم زندگی کنم والا بهتر است اصلا زنده نباشم. خوب، پس چه؟ من فقط نخواستم از کنار مادر گرسنه ام بگذرم و يک روبل را در جيب خود محکم نگه دارم و در انتظار سعادت عمومی باشم و بگويم من هم يک آجر برای سعادت عمومی گذاشته ام، در خود آرامش قلب احساس می کنم!.. هه، هه! آخر چرا به من راه داديد؟ من که فقط يه بار زندگی می کنم".
    تمام تفکرات آنارشيست داستان ما برميگردد به مقاله ايی که شش ماه قبل از انجام اين قتل آن را نوشته است مقاله ايی که از رفتار انسان هايی همانند ناپلئون دفاع می کند زيرا معتقد است که آنها ميخواسته اند اصولی جديدی را که برای پیشررفت بشريت مفيد بوده است انجام بدهند بنابراين برای انجام اين اصول لازم بوده است که دست به کشتار بزنند او درمقاله اش به زيبايی توضيح ميدهد که انسان ها به دو دسته خاص و عام تقسيم می شوند و دسته خاص حتی ميتوانند جان انسان های عادی رو بگيرند زيرا آنها به دنبال انجام هدف و اهدافی بزرگتر هستند او اين چنين مقاله خود را برای بازپرس پرونده شرح می دهد "شخص غير عادی مجاز است... يعنی، نه اينکه اجازه قانونی داشته باشد، بلکه خود می تواند به وجدان خويش اجازه دهد که قدم به روی برخی از موانع بگذارد، و آن هم فقط در صورتی که انجام فکر او (که گاهی شايد موجب نجات نوع بشر باشد) چنين اقدامی را بطلبد. شما می فرموديد مقاله من روشن نيست. من حاضرم آن را تا آنجا که ممکن باشد، روشن سازم... شايد اشتباه نکنم، اگر بگويم که شما هم خواهان همين هستيد، پس بفرمايید: به نظر من اگر اکتشافات امثال کپلر و نيوتن به سبب برخی پيشامدها ممکن نبود به مردم شناسانده شود، مگر با قربانی زندگی يک يا ده، يا صد و يا بيشتر کسانی که مانع و مزاحم اين اکتشافها بودند، آن وقت نيوتون حق داشت و حتی موظف بود... اين ده يا صد نفر را از ميان بردارد تا اکتشافات خود را به اطلاع جامعه انسانی برساند. اما از اين مقوله اصلا بر نمی آيد که او حق داشته باشد هر که را بخواهد يا هر که در مقابلش قرار گيرد، بکشد و يا هر روز در بازار دزدی کند. سپس بياددارم در مقاله ام شرح می دهم که همه... خوب، مثلا، لااقل قانونگذاران و بنيانگذاران اصول انسانيت، از قدما گرفته تا ليکورخا، سولنها، محمد ها، ناپلئونها و غيره، همه بدون استثناء متجاوزند، دست کم به دليل آنکه با آوردن قانون نو، قوانين کهن را که برای مردم مقدس بود و از پدرشان به آنها رسيده بود، بر هم زدند، و البته از خون ريختن هم ابا نداشتند، اگر واقعا اين خون (که گاهی هم بکلی بی گناه و دليرانه و فقط به خاطر حفظ قوانين قديم ريخته می شد) می توانست به آنها کمک کند. قابل توجه است که بيشتر اين اشخاص نيکوکار و بنيانگذار اصول انسانيت، مردمانی بودند بی نهايت خونريز. خلاصه من نتيجه می گيرم که همه، و نه اشخاص بزرگ، بلکه حتی آنهايی که فقط کمی بيرون از چهار چوبه معمول هستند، يعنی حتی آنهايی که اندکی توانايی گفتن سخن نو را دارند، قاعدتا بايد، بنا بر طبعيت خود، کم و بيش متجاوز باشند. و البته اين امر نسبی است. اگر جز اين باشد مشکل است آنها از چهار ديوار خود بدرآيند، و از ماندن در چهارچوب به خاطر طبع خود، نمی توانند راضی باشند و به نظر من، نبايد هم راضی باشند. خلاصه کلام، می بينيد که تا به اينجا هيچ مطلب تازه و نوی در کار نيست. اين مطلب تا به حال هزار بار چاپ و خوانده شده است. اما درباره تقسيم بندی که من از اشخاص کرده ام و آنها را به دو گروه عادی و غير عادی منقسم نموده ام، قبول دارم که کمی خودسرانه است، ولی من بر سر اعداد پافشاری نمی کنم. فقط به جوهر فکر خود معتقدم. و آن از اين قرار است که مردم بنا بر قانون طبيعت به طور کلی به دو قسمت تقسيم می شوند: مردم طبقه عادی يعنی آنهايی که فقط به کار توليد مثل می خورند، و مردم واقعی، يعنی کسانی که توانايی يا استعداد آن را دارند که در محيط خود حرف نوی بزنند. البته طبقه بنديهای بيشمار فرعی هم زياد می توان کرد، اما صفات متمايز آن دو طبقه کاملا بارز است. دسته اول يعنی ماده، به طور کلی مردمی هستند طبعتا محافظه کار و موقر که در رضا و اطاعت زندگی می کنند. به نظر من آنها بايد هم مطيع باشند، زيرا اين وظيفه آنهاست و اين امر به هيچ وجه آنان را کوچک نمی کند. دسته دوم همه از قانون تجاوز می کنند و بسته به استعدادشان مخربند يا متمايل به اين امر. تجاوز و جنايت اين مردم البته نسبی و بسيار متفاوت است. در بيشتر موارد اينها با بيان متفاوت طالب آنند که حال را به نام آينده خراب کنند. اما اگر لازم باشد که يکی از اينها به خاطر فکر و عقيده خود حتی از روی جنازه يا خونی هم بگذرد، به نظر من او باطنا و از روی وجدان می تواند به خود اجازه دهد که از روی خون بگذرد. روشن است که اين کار بستگی با فکر و نقشه او و وسعت حدود اين دو دارد، و به اين مطلب توجه فرماييد که فقط به اين معنی من در مقاله ام درباره حق تجاوز و جنايت اين گروه بحث می کنم. بخاطر بياوريد که بحث از مساله حقوقی آغاز شد. به هر حال نگرانی زياد، بی مورد است، چون که توده مردم تقريبا هرگز اين حق را به آنها نخواهد داد، آنها را کم و بيش می کشد يا به دار می آويزد و با اين عمل کاملا منصفانه وظيفه محافظه کاری خود را انجام می دهد، و نسلهای بعدی همين مردم بر او اين محکومان و کشتگان تحسين و ستايش زياد قايلند. گروه اول هميشه ارباب حالند و گروه دوم ارباب آينده. اوليها حافظ و نگهبان جهان و زندگی اند و بر تعداد افراد آن می افزايند، اما دوميها زندگی را حرکت می دهند و آن را به سوی مقصدی می کشانند. هم اينان و هم آنان هر دو به طور متساوی حق وجود دارند.مختصر آنکه در نظر من همه يکسان حق دارند! زنده باد نبرد جاويد. البته تا ظهور حضرت!".
    در مورد اين کتاب ساعت ها ميشود حرف زد و نوشت درمورد شخصيت پردازی داستان، کاراکترهايی که هيچ کدام را نمی شود گناهکار يا به کل معصوم ناميد انسان هايی خاکستری که با همه شان ميشود همدردی کرد مثله سويدريگايلفی که باعث در به دری خواهر و مادر راسکلينکف شده اما همين شخص ميبينيم که چگونه به ديگران کمک ميکند.

  17. 2 کاربر از Mahdi Hero بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •