تا مرد به تیغ عشق بی سر نشود
اندر ره عشق و عاشقی بر نشود
هم یار طلب کنی و هم سر خواهی
آری خواهی ولی میسر نشود
تا مرد به تیغ عشق بی سر نشود
اندر ره عشق و عاشقی بر نشود
هم یار طلب کنی و هم سر خواهی
آری خواهی ولی میسر نشود
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایـــــــــــی
دل که آیینه ی صافی ست غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رایـــی
حافظ
يك امشبم ببخش كه يك امشب
ناليدن نهفته نمي خواهم
بر مرغ شب ز ناله ي جانسوزم
امشب طريق ناله بياموزم
تب ، اي تب ! از چه شعله كشي در من ؟
آتش به خرمنم ز چه اندازي؟
...
dostane khobam ta jaey ke mitonid say konid sher haro kamel benevisid
omidvaram hamishe shad va moafagh bashid
هین امشب فقط امشب فقط هم بغض من باش
هین امشب فقط مثل خود عاشق شدن باش
در آوار همه آینه هاتکرار من باش
همین امشب کلید قفل این زندون تن باش
رو گلدون رفاقت بریز عطر سخاوت بپاش رنگ طراوت
ای جان جانان ای درد و درمان
ای سخت و آسان آغاز و پایان
ببار ای ابرکم بر من ببار و تازه تر شو
ببارو قطره قطره نم نمک آزاده تر شو
تو این باغ پر از برگ و پر از خواب ستاره اگه پر میوه ای
پر سایه ای افتاده تر شو
رو گلدون رفاقت بریز عطر سخاوت بپاش رنگ طراوت
ای جان جانان ای درد و درمان
ای سخت و آسان آغاز و پایان
امشب ببین که دست من عطر تو رو کم میاره
امشب همین ترانه هم نفس نفس دوستت داره
صدا صدا صدای من به وصعت یکی شدن
بیا بیا شکن شکن بیا به جنگ تن به تن بیا به جنگ تن به تن
ببار ای ابرکم بر من ببار و تازه تر شو
ببارو قطره قطره نم نمک آزاده تر شو
تو این باغ پر از برگ و پر از خواب ستاره اگه پر میوه ای
پر سایه ای افتاده تر شو
رو گلدون رفاقت بریز عطر سخاوت بپاش رنگ طراوت
ای جان جانان ای درد و درمان
ای سخت و آسان آغاز و پایان
نام مرامپرس
بگذار از تو من
زیاد ندادنم
پیراهنی ز رنگ به تن کرده
با قلب خون فشان
این لاله های شهری
از گودهای جنوب شهر
می آمدند
دستانم تشنه ی دستان توست
شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم
با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم
زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت
تهی بود و نسیمی.
سیاهی بود و ستاره ای
هستی بود و زمزمه ای.
لب بود و نیایشی.
«من» بود و «تو» یی:
نماز و محرابی.
يک جرعه می ز ملک کاووس به است از تخت قباد و ملکت طوس به است
هر ناله که رندي به سحرگاه زند از طاعت زاهدان سالوس به است
سلام ظهر بر همگی خوش
تو كه احساسي نداري ؛ ميدوني دلم چه تنگه؟
كاش منم مثل تو بودم ؛ قلبي كه از جنس سنگه
مي دوني اين شعر من نيست ؛ حرف يه دل شكستست
كسي كه تموم حرفاش ؛ توي ابهام گذشتست
راستي مرگم و نديدي ؟ من كه چشمام نمي بينه
اخه از روزي كه رفتي ؛ ارزوي من همينه
سلام ظهر شما هم به خیر
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)