تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجي به قدر کوچ کنونم کشيد و رفت
بچه ها کانال1 داره روستای مارو نشون میده
تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجي به قدر کوچ کنونم کشيد و رفت
بچه ها کانال1 داره روستای مارو نشون میده
تو از خورشید ها آمده ای، از سپیده دم ها آمده ای
تو از اینه ها و ابریشم ها آمده ای.
در خلئی که نه خدا بود و نه آتش
نگاه و اعتماد ترا به دعائی نومیدوار طلب کرده بودم.
....
مرداب اتاقم كدر شده بود
و من زمزمه خون را در رگهايم مي شنيدم .
زندگي ام در تاريكي ژرفي مي گذشت .
اين تاريكي، طرح وجودم را روشن مي كرد .
دريغا عيش شبگيري که در خواب سحر بگذشت
نداني قدر وقت اي دل مگر وقتي که درماني
فرانک بزن کانال 1
یه روزی دل مال من بود پراز غرور
یه دنیا آرزو ..شادی ... پراز سرور
اما چی اومد به سرش چی شد یهو تنها شدی؟
اسیر دست غول شدی با خود غول تنها شدی؟
نصفه شبی برم پای تلویزیون همه بیدار می شن
يادش بخير دسته گلي از صداقتش
در لابلاي شهر وجودم نشسته بود
دست مرا به رسم وفا سبز مي فشرد
دستش اگرچه از غم يک عمر خسته بود
...
دوتا چشم سياه داري
دو تا موي رها داري
تو اون چشمات چيا داري؟ بلا داري... بلا داري ...
دوتا چشم سياه داري
توي سينت صفا داري
توي قلبت وفا داري
صف عشاق بدبختو
از اين جا تا کجا داري
دو تا چشم سياه داري
ابیونه رو از دست دادی دیگه
تاپیک نقد هم امادس بسم الله
ياد دارم ز راه و رسم كهن
كه دو ناساز ابه هم پيوست
من شدم يادگار اين پيوند
ليك چون رشته سست بود ، گسست
...
تا به دامن ننشيند زنسيمش گردي
سيل خيز ازنظرم رهگذري نيست که نيست
تا دم از شام سر زلف سياهت نزنند
با صبا گفت و شنيدم سحري نيست که نيست
تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را
...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)