من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم
و می دانم
تو روزی باز خواهی گشت
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم
و می دانم
تو روزی باز خواهی گشت
وای دوستان شما چقدر با "م" تموم می کنین من م هام داره تموم میشه باید 5 تا 5 تا شعر سعدی ، حافظ یا سهراب بگیرم.
تو ومن باهم ميشيم ما
ما با هم ميشيم يه دريا
عشق ما عشق زميني
تپشش خيلي قديمي
دريا طوفانش زياده
اما قلبم طاقت دوري نداره
تو بيا بامن يكي شو
تا باز آسمون بباره
ابر آسمون تو شبها جلوي ماهو مي گيره
اما باز از پشت ابرا مهتابو دلم مي بينه
نور مهتاب يه اميده واسه ديدنت دوباره
ديدن دوباره تو روح تازه ي بهاره
تو برام يه آشيونه توبرام يه تكيه گاهي تو عروس شهر عشقي .
Last edited by عــــلی; 07-07-2007 at 00:15.
تنی اینجا به خاک افتاده پر پر می زند در پیش چشم من
که او را دشنه آجین کرده دست دوست یا دشمن
و گر باور توانی کرد دست دوست با دشن!
نگاهت را
صدا
مرا
از چاه
مرگ
التهاب
...
زنده كن
نفس تو سينه مونده
تو اين تنهايي تلخ
من و يك عالمه ياد
نشسته روبرويم
كسي كه رفته بر باد
كسي كه عاشقانه
به عشقش پشت پا زد
براي بودن من
به خود رنگ فنا زد
چه درديه خدايا نخواستن اما رفتن
براي اون كه سايه س هميشه رو سر من
شب خوش
نردباني بلند بر مي دارم
پاي پنجره ي پرسه هاي پسين پروانه مي گذارم
و به سكوت سلام آن روزها سرك مي كشم
شاعر كه شدم
مي آيم كنار كوچه ي كبوترها
تاريخ يادگاري ديوار را پررنگ مي كنم
و مي روم
مادرم مرا به وصف تو هیچ راه نیست
. کس چو خدا به وصف تو اگاه نیست
. بهشت به پای وصف تو مادر کم است
. کسی غیر تو پیش خدا بدین جاه نیست
Last edited by persian365; 07-07-2007 at 00:20.
مفهوم مرگ من
در راه سر افرازی تو در کنار تو
مفهوم زندگی ست
معنای عشق نیز
در رنوشت من
با تو همیشه با تو برای و زیستن
نه ... دگر هرگز نمی اید بدیدارم
پیکری گم میشود در ظلمت دهلیز
باد در را با صدایی خشک میبندد
مرده ای گویی درون حفره ی گوری
بر امیدی سست و بی بنیاد میخندد
دل جدا دیده جدا سوی تو پرواز کند
گرچه من در قفسم بال و پرم بسیار است
...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)